هر کی سوتی داده تعریف کنه!

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختر خالم تعریف میکنه میگه :یه روز صبح ساعت موبایلمو واسه 4 کوک کردم(نمیدونم گفت واسه چی یادم نیس)خودم زودتر پاشدم تاوقته رفتم دسشویی .....زنگ ساعت موبایلم بابامو بیدار میکنه و ..... وقتی از دسشویی میام بیرون بابام میگه:این دیگه کی بود ها؟تا گوشی روبرداشتم قطع کرد.....تو دیگه ازدواج کردی خجالت بکش... ساعت 4 صبح ...اصلا الار کیه؟ ....(بنده خدا الارم رو خونده الار فکر کرده اسمی چیزیه!!!)
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه که بودم(حدودا 6 یا 7 ساله...)یه سری بابام سر سفره(مهمون هم داشتیم از شهر دیگه) بهم گفت برو یه بستنی بخر بیا!!!!منم تعججبببببببببببب گفتم چی شده بابا سر صبح به این زودی به فکر منه؟؟؟ خلاصه رفتم یه بستنی خریدم و رفتم گذاشتم تو یخچال که بعد صبحونه نوش جان کنمو....اومدم نشستم سر سفره ..یه دفعه بابام با اخم گفت:فقط خودتو اوردی؟ پس کو نونت؟(بسته نون=بستنی!!!!)
 

nazilovelorn

عضو جدید
سلاااام دوستان عزیز.

خیلی جالب بود .:w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15:

دیگه از خنده غش کردم دارم میرم بیمارستان برگشتم منم براتون تعریف میکنم.
 
  • Like
واکنش ها: NYC

nomber_van

عضو جدید
دیروز تو کارگاه معماری بودیم استاد استراحت داد.یکی از پسرای کلاس سیگارشو در آورد و تندی دویید بیرون. بعد من به بغل دستیم گفتم: اه kevin ببین این Ian چقدر سیگار می کشه. من که خفه می شم هر دفعه میاد اینجا می شینه. کلی هم از ضرر های سیگار براش توضیح دادم.:cool: دیدم اینم سرشو اینداخته پایین و هیچ چی نمی گه.
یه نیم ساعت بعد با ترانه شروع کردیم به حرف زدن. گفتم اااااااه نیگا هی این پسره این سیگار می کشه بو گندش خفم می کنه به کوین گفتم نصیحتش کنه!
گفت: مهناز تو چی گفتی؟ دختر اون خودش سیگاریه !!!!!!:razz::surprised:
خب سیگار که چیزه بدی نیست .. :redface::redface:
پس اگه من رو ببینی چی میگی :D:D:surprised:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
این خیلی باحال بود.
بابای جناب عالی خیلی باحاله.
من بابام نمی دونم چرا کلا زیاد از این کارا نمیکنه بهش بخندیم.:cry::cry:

سلاااام دوستان عزیز.

خیلی جالب بود .:w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15:

دیگه از خنده غش کردم دارم میرم بیمارستان برگشتم منم براتون تعریف میکنم.
شلا غش کنی؟ الان میام ملاقاتی:eek::eek::surprised:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه سری خالم زنگ میزنه به پسرش (پسرش تهران کار میکنه ما و خالم اینا یه شهر دیگه ایم) بعد حال و احوال و .... پسرش میگه مامان جان بعدا باحاتون تماس میگیرم من الان کار دارم...(!!!) خالم گوشیو میزاره بر میگرده میگه:پدرسوخته چه تهرونی غلیظم صحبت میکنه انگار از ناف اروپا فرار کرده!!!
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از همکارای یکی از فامیلا(معلمه)سر کلاس دلپیچه میگیره(خودتون بهتر میدونین منظورم چیه....)با خودش میگه بچه ها که شلوغ کردن یه ساکککککککککککککت بلند بگم و در حینش خودمو راحت کنم(!!!) .....خلاصه پا میشه صاف وا میسته محکم به میز میزنه میگه: ساااااااکککککککت............بعد چند ثانیه>>.بوممممممم:D:D:D:D
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بنده خدایی از پدر شوهر دختر خالم میپرسه:میخوام لپ تاپ بخرم تو نمیدونی بهترین مارک چیه؟.....اینم جواب میده:اتفاقا تازگی یکی از اشناها خریده خیلی تعریف میکنه فکر کنم مارکش دوله!!!!!!(منظور =مارک دل)
:surprised::surprised::surprised::surprised::surprised::surprised::surprised:
 
آخرین ویرایش:

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه دوست:)crying2::wallbash:)تعریف میکنه میگه سر کلاس خیلی حالم بد بود به دلم چسبیده بودم که یهو معلم صدام کرد برم پای تخته شانس من باید تخته رو هم پاک میکردم:(....همینکه پریدم بالای تخته رو پاک کنم....ققققرت (!!) برگشتم یه نگا به پشت سرم کردم دیدم کلاس از خنده داره منفجر میشه.....(طفلک)
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
پسر خالم میگه (چند سال پیشا )زمستون برف سنگینی اومده بود منم داشتم میرفتم مدرسه که توی راه یه پیرمرده اومد جلو بهم گفت:پسر جون برو خونه مدرسه ها تعطیله..... منم خوششششحالل .......برگشتم خونه همین که رسیدم مامانم پرسید چرا برگشتی فقط ابتدایی و راهنمایی تعطیل شده(!!!!!)(ببین قد کوتاه چه بلاهایی که به سر ادم نمیاره!!!:redface:2دبیرستان کجا...ابتدایی کجا!)
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
خالم میگفت تو راه مشهد بودیم یهو یه پیام میاد که نوشته:تپه سلام!!!!خالمم شروع میکنه به خندیدن و موبایلو میده به پسرش میگه بگیر بگیر تو هم جوابشو بده......!!!همین که گوشیو میگیره میبینه اس ام اسی در کار نیست اون پیام اسم منطقه ی تپه سلام بوده که واسه همه گوشیا میفرستن:D:D:D:D
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
والا سوم راهنمایی بودم ..... قیافمم کپ بچه مثبتا بود درسمم خوب بود ناظممون کلی دوسم داشت :دی
ولی اون سال به مدد دوستان ناباب خیلی آتیش سوزوندیم

یبار امتحان داشتیمو میخواستیم یه کاری کنیم امتحان کنسل شه .. اون موقع یه ترقه جدید اومده بود اسمش روم به دیوار گوز بود . مام به فکرمون زد یکی بگیریم و تو سطله آشغال بترکونیم و از بو کلاس تعطیل شه !

جاتون خالی گرفتیم ولی هیچکش بلد نبود چجوری فعالش کنه همینجوری گذاشته بودیم رو میز معلم و داشتیم نگاش میکردیم ببینیم چجوریه ؟
یهو دوستم از سر کلاس علامت داد که معلم داره میاد منم اعصابم خورد شد گفتم اه و محکم زدم رو پاکتش . یهو دیدیم داره باد میکنه ... همه حول شدن رفتن نشستن سره جاشون که معلم اومدو رفت نشست و گفت این چیه ؟ ( پاکت همچنان داشت باد میشد :دی ) .... که یهو بوم .. چشتون روز بد نبینه ریخت رو سرو صورت معلم وفرار کرد :دی ... تا حال بوی از اون بدتر استشمام نکرده بودم .
ناظم اومد تو گفت کی بود همه طبق معمول با انگشت منو نشون دادن . اونم که فک میکرد منو مظلوم گیر آوردن همرو برد تا آخر زنگ دور حیاط کلاغ پر داد ( غیر از من ) :دی
 

Anahita.pb

عضو جدید
داشتم تو خیابون راه میرفتم،نمیدونم چرا پیاده رو رو کنده بودن..منم که حواس پرت.پام گیر کرد به لبه اون چالهه و ....در حال سقوط بودم یهو نفهمیدم چنگ زدم تو هوا محکم اون بابایی که از روبروم میومدو بغل کردم:D از بخت بد به آقای جوون بود.انقد خجالت کشیدمممم:(:D
 

Anahita.pb

عضو جدید
باز دوران دبیرستان بودیم فک کنم پیش بودم با دوستم کنار بخاری واستاده بودیم داشتیم غیبت میکردم بعد من اسم یکی از بچه ها رو اوردم شروع کردم پشت سرش حرف زدن...دیدم دوستم اینجوریه:eek::eek: یه نگاه کردم دیدم اون دختره که کلی "خیر سرم پشت سرش" حرف زده بودم واستاده کنار دوستم:D
 

babi charlton

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقا ما هم یه بار مثل دوستمون Hamid MB با بچه ها از این بادکنک بد بوها گرفتیم.فرقش اینه که گذاشتیمش زیر شوفاژو دبدو.
یه خورده واستادیم نترکید بعد یکی از بچه هارو (بیچاره)فرستادیم بره نگا کنه ببینه چی شده.همین که این خم شد نگا کنه یهو بوم ترکید.بیچاره داشت سکته میکرد.
خلاصه کلاسو بو ورداشته بود که هیچ تا شعاع چند ده متری هم سالن بوی گند گرفته بود.
فرقش با سوتیه حمید اینا این بود که مارو کلاغ پر نبردن تا آخر تو کلاس نگه داشتن:cry:
 

nomber_van

عضو جدید
داشتم تو خیابون راه میرفتم،نمیدونم چرا پیاده رو رو کنده بودن..منم که حواس پرت.پام گیر کرد به لبه اون چالهه و ....در حال سقوط بودم یهو نفهمیدم چنگ زدم تو هوا محکم اون بابایی که از روبروم میومدو بغل کردم:D از بخت بد به آقای جوون بود.انقد خجالت کشیدمممم:(:D
:weirdsmiley::weirdsmiley::whistle:

باز دوران دبیرستان بودیم فک کنم پیش بودم با دوستم کنار بخاری واستاده بودیم داشتیم غیبت میکردم بعد من اسم یکی از بچه ها رو اوردم شروع کردم پشت سرش حرف زدن...دیدم دوستم اینجوریه:eek::eek: یه نگاه کردم دیدم اون دختره که کلی "خیر سرم پشت سرش" حرف زده بودم واستاده کنار دوستم:D
:w24:
 

yekbinam

عضو جدید
کاربر ممتاز
دبيرستان که بودم،يه روز امتحان فيزيک داشتيم.امتحان تستی بود.کلاس ما هم زنگ آخر بود.زنگ قبلش تجربيا کلاس داشتن که اونا هم امتحان داشتند.زنگ آخر کلاس ما و اونيکی کلاس رياضی امتحان داشتيم
.مثل هميشه وقتی تجربيا امتحان دادند ما رفتيم ازشون پرسيديم سؤالا چطوری.سخت بود يا آسون واز اين سؤالا.
گفتن سخت بود.زياد. گفتند اينم جواب سؤالای امتحان ما بود.ما هم گفتيم امکان نداره سؤالامون يکی باشه.دو زنگ مختلف.مثل هم نيست.رفتيم سر جلسه.معلممون برگه ها را داد.يه دور سؤالا را نگاه کرديم.با کمال تعجب به هم اشاره کرديم که سؤالا هموناست!خلاصه جوابا را زديم اين وسط بعضی سؤالا را هم حل کرديم.بعد امتحان فهميديم يکی از جوابايی که بهمون دادن غلط بوده.هر کسی که حل کرده بود درست زده بود.بقيه نه.يعنی بيشتر کلاس يه غلط داشتيم.
نتايج که اومد برای کلاس ما همه بالای 70 بود.
ناظممون و معلممون به تجربيا و اون يکی کلاس رياضی گفتن از اينا ياد بگيرين:razz:.چه کلاس يه دستی.عالی بود!و از اين تعريفا.انقدر گفتن که تجربيا شاکی شدن و راستش رو گفتن!گفتن اينا سؤالا رو ميدونستن.
معلممون که اومد سر کلاس ماجرا گفت ما هم گفتيم نه!اگه ميدونستيم که همه 100 ميزديم و اينا!معلممون گفت قرار نبود سؤالاتتون يکی باشه.!من سؤالای شما را جا گذاشتم.:surprised:اين شد که امتحان مشترک شد!
ما هم راستش رو گفتيم.سؤالا رو که نداشتيم،جواب سؤالا رو داشتيم!:D

 
آخرین ویرایش:

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه سری دختر عمم ظهر تابستون از خواب پا شده نماز بخونه اینقدر گرمش بوده که بجای اینکه رو به قبله وایسته خودشو دقیق جلو دریچه کولر تنظیم کرده و شروع کرده به نماز خوندن(بنا به فرمایشات برادر این پست ویرایش شد)
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا