1-روش پند دادن گناهكاران
جواني خدمت امام حسين عليهالسلام رسيد و گفت، من مردي گناهكارم و نميتوانم خود را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصيحتي فرما.
قال الامام الحسين عليهالسلام :
«افعل خمسة اشياء و اذنب ما شئت، فاوّل ذلك: لا تاكل رزق اللّه و اذنب ما شئت، و الثّاني: اخرج من ولاية اللّه و اذنب ما شئت، و الثّالث: اطلب موضعا لا يراك اللّه و اذنب ما شئت، و الرّابع: اذا جاء ملك الموت ليقبض روحك فادفعه عن نفسك و اذنب ما شئت، و الخامس: اذا ادخلك مالك في النّار فلا تدخل في النّار و اذنب ما شئت.»1
امام حسين عليهالسلام فرمود:
«پنج كار را انجام بده و آنگاه هر چه ميخواهي گناه كن.
اول: روزي خدا را مخور و هر چه ميخواهي گناه كن.
دوم: از حكومت خدا بيرون برو و هر چه ميخواهي گناه كن.
سوم: جايي را انتخاب كن تا خداوند تو را نبيند و هر چه ميخواهي گناه كن.
چهارم: وقتي عزرائيل براي گرفتن جان تو آمد او را از خود بران و هر چه ميخواهي گناه كن.
پنجم: زماني كه مالك دوزخ تو را به سوي آتش ميبرد در آتش وارد مشو و هر چه ميخواهي گناه كن.»
جوان اندكي فكر كرد و شرمنده شد و در برابر واقعيتهاي طرح شده چارهاي جز توبه نداشت.
2 ـ اقسام جهاد
جهاد در راه خدا يكي از ارزشمندترين عملها نزد پروردگار است كه شرافت مسلمانان و تداوم اسلام به آن بستگي دارد اما اين حقيقت را هم بايد دانست كه جهاد داراي اقسام گوناگون است.
قال الامام الحسين عليهالسلام :
«الجهاد علي اربعة اوجه: فجهادان فرض، و جهاد سنّة لايقام الاّ مع فرض، و جهاد سنّة.
فأمّا احد الفرضين فجهاد الرّجل نفسه عن معاصي اللّه، و هو من اعظم الجهاد و مجاهدة الّذين يلونكم من الكفّار فرض.
و امّا الجهاد الّذي هو سنّة لايقام الاّ مع فرض، فانّ مجاهدة العدوّ فرض علي جميع الامّة. لو تركوا الجهاد لاتاهم العذاب، و هذا هو من عذاب الامّة و هو سنّة علي الامام، ان يأتي العدوّ مع الامّة فيجاهدهم.
و امّا الجهاد الّذي هو سنّة فكلّ سنّة اقامها الرّجل و جاهد في اقامتها و بلوغها و احيائها، فالعمل و السّعي فيها من افضل الاعمال؛ لانّها احياء سنّة و قد قال رسول اللّه صلياللهعليهوآله : من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الي يوم القيامة من غير أن ينقص من أجورهم شيئا.»2
امام حسين عليهالسلام فرمود:
«جهاد بر چهار قسم ميباشد، دو قسم آن واجب و [دو قسم ديگر] يكي مستحب است كه بدون واجب قوام نمييابد و ديگري مستحب است:
1 ـ يكي از دو جهاد واجب، مبارزه انسان با نفس خويش در ترك گناهان است كه از بزرگترين نوع جهاد خواهد بود.
2 ـ و جهاد با كافراني كه بر ضد شما برخواستند.
3 ـ جهادي كه مستحب است و برپا نميشود جز با جهاد واجب، آن جهاد با دشمنان است كه بر جميع مسلمانان واجب است، اگر آن را ترك كنند عذاب الهي آنان را فرا خواهد گرفت، اين همان عذابي است كه دامنگير امّت اسلام ميشود. و اين جهاد بر امام مستحب است و آن زماني است كه [دشمن تهاجم كند پس] در كنار مردم با دشمن بجنگد.
4 ـ و آن جهادي كه مستحب است، هر گاه مسلمان سنّتي [از سول خدا صلياللهعليهوآله يا اسلام] را بر پا دارد و تلاش كند و زحمت بكشد در همگاني شدن و زنده ماندن آن، پس عمل او، و تلاش او از بهترين اعمال است؛ زيرا زنده كردن سنّت اسلامي است. كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله فرمود:
هر كس سنّت نيكوئي را پايهريزي كند پاداش آن و پاداش هر كس به آن عمل كند تا روز قيامت به اين شخص داده خواهد شد. بدون اين كه از اجرِ كساني كه آن را انجام ميدهند چيزي كاسته شود.
3 ـ اقسام عبادت
ميدانيم همه آنان كه به سوي خدا ميروند و به پرستش و عبادت روي ميآورند داراي انگيزه يكساني نيستند، بايد ديد برترين آنها كدامند؟
قال الامام الحسين عليهالسلام :
«انّ قوما عبدوا اللّه رغبة فتلك عبادة التّجار و انّ قوما عبدوا اللّه رهبة فتلك عبادة العبيد، و انّ قوما عبدوا اللّه شكرا فتلك عبادة الاحرار، و هي افضل العبادة.»3*
امام حسين عليهالسلام فرمود:
«همانا مردمي خدا را براي شوق بهشت پرستش ميكنند كه اين پرستش تجّار است.
و همانا مردم ديگري خدا را از روي ترس ميپرستند كه اين پرستش بردگان است.
و همانا مردمي خدا را از روي شكر و سپاس عبادت ميكنند كه اين عبادت آزادگان است و اين نوع پرستش والاترين نوع عبادت است.»
پينوشتها:
* اشاره:
با پايان يافتن حجة الوداع در سال ده هجري و بازگشت پيامبر، مدينه خود را براي وداعي ديگر آماده ميكرد؛ وداعي جانسوز با رسول اكرم صلياللهعليهوآله آخرين فرستاده الهي و پايان بخش سلسله پيامبران.
اين انتظار تلخ در 28 صفر سال 11 هجري به سرانجام رسيد و امت اسلامي را به داغي ابدي نشاند. در ميان چنين غم و اندوهي، يگانه عاملي كه ميتوانست جامعه مسلمانان را از هجران فقدان رسول خدا برهاند و به آيندهاي اطمينانبخش اميدوار سازد، بشارتهاي خداوند و رسول اكرم صلياللهعليهوآله مبني بر جاودانه بودن ديني بود كه پيامبر خاتم آورده بود. اينك كه در آستانه سالروز رحلت رسول خاتم قرار گرفتهايم، مناسب است با نظاره خورشيد بيغروب دين اسلام، پرده از راز خاتميت محمد مصطفي صلياللهعليهوآله كنار بزنيم و دلهاي اندوهگين خود را با ترسيم آيندهاي درخشان براي اسلام تسلّي بخشيم.
«ما كان محمّد ابا احد من رجالكم و لكن رسول اللّه و خاتم النّبيّين4»
* مباني خاتميت
1 ـ از منظر قرآن:
پايان يافتن سلسله پيامبران با بعثت رسول اكرم صلياللهعليهوآله از ضروريات اسلام است و ازاين روي نياز به استدلال ندارد. با اين حال ميتوان هم به آيات و هم به روايات در اين مورد استناد كرد. صريحترين آيه عبارت است از:
«ما كان محمّد ابا احد من رجالكم و لكن رسول اللّه و خاتم النّبيّين»؛5 «محمد صلياللهعليهوآله پدر هيچ يك از مردان شما نيست ولي رسول خدا و پايان بخش انبياء است». البته در مورد اين آيه دو اشكال مطرح شده است كه عبارتند از:
1 ـ خاتم به معناي انگشتري است.
2 ـ انبيا پايان يافتهاند نه رسولان.
در پاسخ بايد گفت: خاتم به معناي وسيله پايان بخش به چيزي است6 و هر پيامبري كه مقام رسالت داشت، نبي هم هست و با پايان يافتن سلسله انبياء، سلسله رسولان هم پايان مييابد و هر چند مفهوم نبياعم از رسول نباشد اما از حيث مورد، نبي اعم از رسول است.
شهيد مطهري رحمهالله در ذيل اين آيه مينويسد:
«لحن آيه مورد بحث خود ميرساند كه قبل از نزول اين آيه نيز پايان يافتن نبوت به وسيله پيامبر اسلام در ميان مسلمين امري شناخته شده بوده است. مسلمانان همان طوري كه محمد را رسول الله ميدانستند، خاتم النبيين نيز ميشناختند. اين آيه فقط يادآوري ميكند كه او را با عنوان پدر خوانده فلان شخص نخوانيد. او را با همان عنوان واقعياش كه رسول الله و خاتم النبيين است بخوانيد. در اين آيه به جوهر و هسته مركزي انديشه ختم نبوت اشاره ميكند.»7
2 ـ از منظر روايات:
موضوع خاتميت در ضمن صدها روايت مورد تأكيد قرار گرفته است كه برخي از آنها عبارتند از:
حديث منزلت:
هنگامي كه پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله ميخواست راهي جنگ تبوك شود، علي عليهالسلام را به جاي خود در شهر تعيين كرد. امام از اين كه در اين جنگ نميتواند با پيامبر همراه شود اندوهگين شد و اشك از چشمانش جاري شد. در اين لحظه پيامبر به او فرمود: «اما ترضي ان تكون منّي بمنزلة هارون من موسي الاّ انّه لا نبيّ بعدي؛8 آيا راضي نيستي كه نسبت به من همانند هارون به موسي باشي مگر اين كه بعد از من پيامبري نيست.»
حديث آخرين امت:
«ايّها النّاس انّه لانبيّ بعدي و لا امّة بعدكم؛9 اي مردم پيامبري بعد از من و امتي بعد از شما نيست.»
آخرين سنت:
«ايّها النّاس انّه لانبيّ بعدي و لاسنّة بعد سنّتي؛10 اي مردم پيامبري بعد از من و سنّتي بعد از سنّت من نيست.»
آخرين در دنيا:
«نحن الاخرون السّابقون يوم القيامة؛11 ما در دنيا آخرين و در قيامت اولين هستيم.»
تكميل كننده تعداد رسولان:
قال علي عليهالسلام : «ولم يخل سبحانَه خلقه من نبيّ مرسل او كتاب منزل او حجّة لازمة او محجّة قائمة. رسل لاتقصّر بهم قلّة عددهم ولا كثرة المكذّبين لهم من سابق سمّي له من بعده او غابر عرّفه من قبله علي ذلك نسلت القرون و مضت الدّهور و سلفت الاباء و خلفت الابناء الي ان بعث اللّه محمّدا رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله لانجاز عدته و تمام نبوّته مأخوذا علي النّبيّين ميثاقه، مشهورة سماته، كريما ميلاده؛12
خدا در هيچ عصري مردم را بدون پيامبر يا كتاب آسماني، رهبر مورد نياز و راه راست نگذاشته است.
پيامبراني را فرستاد كه محدود بودن تعداد خود [و پيروانشان] و افزون بودن مخالفان آنان مانعي از انجام رسالت آنان نبود. هر پيامبري چه پيامبراني كه اوائل تاريخ مبعوث شدهاند يا پيامبراني كه اواخر آمدهاند همه مشخصات پيامبر بعد از خود را بيان ميكردند. به همين ترتيب قرنها گذشت، روزگارها سپري شد، پدران گذشتند و پسران را به جاي خود گذاشتند تا زمان بعثت رسول خدا صلياللهعليهوآله رسيد و خدا آن حضرت را براي وفاي به عهد و تكميل نبوت خود كه با پيامبران بسته بود و اوصافش را براي آنان شرح داده بود، و از دودماني شايسته بود، اعزام كرد.»
درود بر محمد؛ خاتم النبيّين
قال علي عليهالسلام : «... اجعل شرايف صلواتك و نوامي بركاتك علي محمّد عبدك و رسولك الخاتم لما سبق؛
... خدايا بهترين درودهاي خود و بركات فراوانت را بر محمد؛ بنده و رسولت بفرست.
[محمدي كه] خاتم پيامبران است.»13
پايان عهد و پيمان
قال علي عليهالسلام : « ... و لم يخلهم بعد ان قبضه ممّا يؤكّد عليهم حجّة ربوبيّته و يصل بينهم و بين معرفته به تعاهدهم بالحجج علي السن الخيرة من انبيائه و متحمّلي ودائع رسالاته قرنا فقرنا حتي تمّت بنبيّنا محمّد صلّي اللّه عليه و اله و سلّم حجّته و بلغ المقطع عذره و نذره...؛14
... خدا به وسيله پيامبران خود كه بهترين سخنگويان و حافظان امانتهاي رسالت بودند در هر قرني با ملت خود عهد و پيمان را ادامه داد تا رسالت به پيامبر ما محمد صلياللهعليهوآله ختم شد و رسالت اعلام خطر و اتمام حجت به پايان رسيد.»
ختم پيامبري
قال علي عليهالسلام : «ارسله علي حين فترة من الرّسل ... فقفي به الرّسل و ختم به الوحي ...؛15
خداوند پيامبر اكرم را در زماني فرستاد كه مدتها بود پيامبري نيامده بود. خدا با فرستادن پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله برنامه پيامبران ديگر را تعقيب كرد و پيامبري را ختم نمود ...»
پايان بخش رسولهاي خدا
قال علي عليهالسلام : «.. امين وحيه و خاتم رسله و بشير رحمته و نذير نقمته ...؛16
محمد صلياللهعليهوآله امين وحي خدا و پايان بخش پيامبران او و بشارت دهنده رحمت او و هشدار دهنده عذاب اوست.»
تكميلكننده خانه نبوت
قال رسول اللّه صلياللهعليهوآله : «انّما مثلي في الانبياء كمثل رجل بني دارا فاكملها و حسّنها الاّ موضع لَبِنة فكان من دخل فيها فنظر اليها قال ما احسنها الاّ موضع هذه اللّبنه، فانا موضع هذاه اللّبنه حتي ختم بي الانبياء؛17
مثل من در ميان انبياء مانند مردي است
كه خانهاي بسازد و كاملش كند، مگر جاي يك خشت را. پس هر كس كه وارد شود و به آن نظر اندازد، بگويد چه زيباست مگر جاي اين خشت. من جاي آن خشت هستم تا اين كه با من انبياء خاتمه يافت.»
آنچه خوانديم تنها گوشهاي از روايات زيادي است كه در اين باب وارد شده است و البته گوياي توجه رسول اكرم صلياللهعليهوآله ، امام علي عليهالسلام و ائمه عليهالسلام به عمق عظمت مسأله خاتميت ميباشد. از حيث اجماع مسلمين نيز آن گونه كه گفتيم اين مسأله جزء ضروريات اسلام به شمار ميرود و به قول شهيد مطهري رحمهالله «هر آنچه از سوي انديشمندان مسلمان در اين باب گفته شده تنها در اين جهت بود كه ميخواستند به عمق اين انديشه پي ببرند و راز ختم نبوت را كشف كنند.»18
3 ـ از منظر عقل:
براي يافتن مباني خاتميت از منظر عقل ابتدا بايد به ضرورت نزول وحي و پيامبران پي ببريم، آن گاه به دلايل تعدد پيامبران بپردازيم و در پايان معدوم شدن اين دلايل را توجيهگر پايان تعدد و نازل شدن سلسله وار انبياء بدانيم.
* الف: ضرورت نزول وحي و دين (نبوت)
1 ـ ضعف هدايت غريزي:
هدايت از جمله مظاهر الهي است كه بر سراسر هستي حكم ميراند: «الّذي خلق فسوّي والّذي قدّر فهدي»19 و «ربّنا الّذي اعطي كلّ شييء خلقه ثمّ هدي»20 و البته هر موجودي به تناسب درجه كمال خود از نوعي خاص از هدايت بهره ميبرد. در حيوانات، غريزه قوي و تخلفناپذير وسيله هدايت است ولي در انسانها كه غريزه در ضعيفترين حد ممكن است وسيله هدايتي و كنترلي ديگري لازم است كه آن وحي21 ميباشد و خداوند به وسيله انبياء اين رهنمودها را در اختيار بشر قرار ميدهد.
2 ـ ناتواني در شناخت:
تاريخ بشري شاهد بروز عقايد و مكتبهاي فراواني است كه ميخواهند طبيعت انسان را مطابق شرايط ذهني خود تفسير كنند و زندگي تكاملي او را تعليم دهند. عقايدي كه محصول فكر و موضعگيريهاي خاص بنيانگزاران آنها بوده و هيچ يك توانايي شناخت طبيعت واقعي انسان و جادهاي را كه براي رسيدن به تكامل بايد روي آن حركت كند دارا نيستند. لذا اهم در شناخت طبيعت انسان و هم در تعيين جادهاي كه براي وصول به مقصد بايد بپيمايد، دچار افراط و تفريط شدهاند،22 اما دين اين توانايي را دارد.
3 ـ غريزه استخدام:
وجود سر تا پا احتياج انسان نشان ميدهد كه او در همه شؤون زندگي خود اجتماعي است. چون ميدانيم كه او همه چيز را براي خود ميخواهد و در راستاي آن مخلوقات جهان را به استخدام درميآورد. او حتي اين غريزه فطري (استخدام) را در مورد هم نوعانش هم به كار ميبرد.
اما چون ديگران حاضر نيستند منافع خود را رايگان به او بدهند، ناچار مقداري از منافع خود را به آنها ميدهد. تا نياز خود را از آنان تامين كند و به اين صورت مدنيت و تعاون بين انسانها برقرار ميشود. طبيعي است چون اين همكاري و چشم پوشي از منافع در سايه ناچاري صورت گرفته است، منِ انساني در پي فرصتي است كه زنجيرهاي تعاون را از هم بگسلد و همه چيز را از آن خود كند و تاريخ آكنده است از نمونههاي بدوي و مدرن چنين اقداماتي.23 حاصل اين كه:
1. انسان نميتواند در قانونگذاري خود خلاف غريزه و شعور خود (من خواهي) عمل كند.
2. امكان ندارد شعور غريزي كه خود عامل اختلاف، فساد و فزونخواهي است موجب اصلاح شود.
3. راه پايان دادن به اختلافات، هدايت و كنترل از سوي نيرويي است كه ذينفع نباشد كه همان خداست و از طريق وحي عمل ميكند.
4 ـ ناكارآمدي قوانين بشري براي اصلاح صفات دروني:
علامه طباطبايي در اين باره مينويسد: «به طور كلي در ميان بشر سه نوع روش اجتماعي بيشتر نبوده و نيست:
الف) روش استبداد كه مقدرات مردم را به دست اراده گزافي ميدهد و هر چه دلخواه او بود بر مردم تحميل ميشود.
ب) روش حكومت اجتماعي: اداره امور مردم به دست قانون گذارده ميشود و يك فرد يا هيئت مسؤول اجرا ميشود.
ج) روش ديني: اراده تشريعي خداوند در مردم به دست همه مردم حكومت كرده و اصل توحيد و اخلاق فاضله و عدالت اجتماعي را تضمين ميكند.
در دو روش اول و دوم تنها مراقب افعال مردم هستند و كاري به اعتقاد و اخلاق ندارند، لذا انسان در ماوراي مواد قانوني، يعني اعتقاد و اخلاق آزاد است. چون ماوراي قانون اجتماعي، ضامن اجرا ندارد. تنها روشي كه ميتواند صفات دروني انسان و اعتقاد را ضمانت و اصلاح كند روش ديني است كه به هر سه جهت اعتقاد، اخلاق و اعمال رسيدگي ميكند. پس رافع حقيقي اختلافات اجتماعي تنها روش ديني است كه از مجراي وحي صورت ميگيرد.»24
جواني خدمت امام حسين عليهالسلام رسيد و گفت، من مردي گناهكارم و نميتوانم خود را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصيحتي فرما.
قال الامام الحسين عليهالسلام :
«افعل خمسة اشياء و اذنب ما شئت، فاوّل ذلك: لا تاكل رزق اللّه و اذنب ما شئت، و الثّاني: اخرج من ولاية اللّه و اذنب ما شئت، و الثّالث: اطلب موضعا لا يراك اللّه و اذنب ما شئت، و الرّابع: اذا جاء ملك الموت ليقبض روحك فادفعه عن نفسك و اذنب ما شئت، و الخامس: اذا ادخلك مالك في النّار فلا تدخل في النّار و اذنب ما شئت.»1
امام حسين عليهالسلام فرمود:
«پنج كار را انجام بده و آنگاه هر چه ميخواهي گناه كن.
اول: روزي خدا را مخور و هر چه ميخواهي گناه كن.
دوم: از حكومت خدا بيرون برو و هر چه ميخواهي گناه كن.
سوم: جايي را انتخاب كن تا خداوند تو را نبيند و هر چه ميخواهي گناه كن.
چهارم: وقتي عزرائيل براي گرفتن جان تو آمد او را از خود بران و هر چه ميخواهي گناه كن.
پنجم: زماني كه مالك دوزخ تو را به سوي آتش ميبرد در آتش وارد مشو و هر چه ميخواهي گناه كن.»
جوان اندكي فكر كرد و شرمنده شد و در برابر واقعيتهاي طرح شده چارهاي جز توبه نداشت.
2 ـ اقسام جهاد
جهاد در راه خدا يكي از ارزشمندترين عملها نزد پروردگار است كه شرافت مسلمانان و تداوم اسلام به آن بستگي دارد اما اين حقيقت را هم بايد دانست كه جهاد داراي اقسام گوناگون است.
قال الامام الحسين عليهالسلام :
«الجهاد علي اربعة اوجه: فجهادان فرض، و جهاد سنّة لايقام الاّ مع فرض، و جهاد سنّة.
فأمّا احد الفرضين فجهاد الرّجل نفسه عن معاصي اللّه، و هو من اعظم الجهاد و مجاهدة الّذين يلونكم من الكفّار فرض.
و امّا الجهاد الّذي هو سنّة لايقام الاّ مع فرض، فانّ مجاهدة العدوّ فرض علي جميع الامّة. لو تركوا الجهاد لاتاهم العذاب، و هذا هو من عذاب الامّة و هو سنّة علي الامام، ان يأتي العدوّ مع الامّة فيجاهدهم.
و امّا الجهاد الّذي هو سنّة فكلّ سنّة اقامها الرّجل و جاهد في اقامتها و بلوغها و احيائها، فالعمل و السّعي فيها من افضل الاعمال؛ لانّها احياء سنّة و قد قال رسول اللّه صلياللهعليهوآله : من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الي يوم القيامة من غير أن ينقص من أجورهم شيئا.»2
امام حسين عليهالسلام فرمود:
«جهاد بر چهار قسم ميباشد، دو قسم آن واجب و [دو قسم ديگر] يكي مستحب است كه بدون واجب قوام نمييابد و ديگري مستحب است:
1 ـ يكي از دو جهاد واجب، مبارزه انسان با نفس خويش در ترك گناهان است كه از بزرگترين نوع جهاد خواهد بود.
2 ـ و جهاد با كافراني كه بر ضد شما برخواستند.
3 ـ جهادي كه مستحب است و برپا نميشود جز با جهاد واجب، آن جهاد با دشمنان است كه بر جميع مسلمانان واجب است، اگر آن را ترك كنند عذاب الهي آنان را فرا خواهد گرفت، اين همان عذابي است كه دامنگير امّت اسلام ميشود. و اين جهاد بر امام مستحب است و آن زماني است كه [دشمن تهاجم كند پس] در كنار مردم با دشمن بجنگد.
4 ـ و آن جهادي كه مستحب است، هر گاه مسلمان سنّتي [از سول خدا صلياللهعليهوآله يا اسلام] را بر پا دارد و تلاش كند و زحمت بكشد در همگاني شدن و زنده ماندن آن، پس عمل او، و تلاش او از بهترين اعمال است؛ زيرا زنده كردن سنّت اسلامي است. كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله فرمود:
هر كس سنّت نيكوئي را پايهريزي كند پاداش آن و پاداش هر كس به آن عمل كند تا روز قيامت به اين شخص داده خواهد شد. بدون اين كه از اجرِ كساني كه آن را انجام ميدهند چيزي كاسته شود.
3 ـ اقسام عبادت
ميدانيم همه آنان كه به سوي خدا ميروند و به پرستش و عبادت روي ميآورند داراي انگيزه يكساني نيستند، بايد ديد برترين آنها كدامند؟
قال الامام الحسين عليهالسلام :
«انّ قوما عبدوا اللّه رغبة فتلك عبادة التّجار و انّ قوما عبدوا اللّه رهبة فتلك عبادة العبيد، و انّ قوما عبدوا اللّه شكرا فتلك عبادة الاحرار، و هي افضل العبادة.»3*
امام حسين عليهالسلام فرمود:
«همانا مردمي خدا را براي شوق بهشت پرستش ميكنند كه اين پرستش تجّار است.
و همانا مردم ديگري خدا را از روي ترس ميپرستند كه اين پرستش بردگان است.
و همانا مردمي خدا را از روي شكر و سپاس عبادت ميكنند كه اين عبادت آزادگان است و اين نوع پرستش والاترين نوع عبادت است.»
پينوشتها:
* اشاره:
با پايان يافتن حجة الوداع در سال ده هجري و بازگشت پيامبر، مدينه خود را براي وداعي ديگر آماده ميكرد؛ وداعي جانسوز با رسول اكرم صلياللهعليهوآله آخرين فرستاده الهي و پايان بخش سلسله پيامبران.
اين انتظار تلخ در 28 صفر سال 11 هجري به سرانجام رسيد و امت اسلامي را به داغي ابدي نشاند. در ميان چنين غم و اندوهي، يگانه عاملي كه ميتوانست جامعه مسلمانان را از هجران فقدان رسول خدا برهاند و به آيندهاي اطمينانبخش اميدوار سازد، بشارتهاي خداوند و رسول اكرم صلياللهعليهوآله مبني بر جاودانه بودن ديني بود كه پيامبر خاتم آورده بود. اينك كه در آستانه سالروز رحلت رسول خاتم قرار گرفتهايم، مناسب است با نظاره خورشيد بيغروب دين اسلام، پرده از راز خاتميت محمد مصطفي صلياللهعليهوآله كنار بزنيم و دلهاي اندوهگين خود را با ترسيم آيندهاي درخشان براي اسلام تسلّي بخشيم.
«ما كان محمّد ابا احد من رجالكم و لكن رسول اللّه و خاتم النّبيّين4»
* مباني خاتميت
1 ـ از منظر قرآن:
پايان يافتن سلسله پيامبران با بعثت رسول اكرم صلياللهعليهوآله از ضروريات اسلام است و ازاين روي نياز به استدلال ندارد. با اين حال ميتوان هم به آيات و هم به روايات در اين مورد استناد كرد. صريحترين آيه عبارت است از:
«ما كان محمّد ابا احد من رجالكم و لكن رسول اللّه و خاتم النّبيّين»؛5 «محمد صلياللهعليهوآله پدر هيچ يك از مردان شما نيست ولي رسول خدا و پايان بخش انبياء است». البته در مورد اين آيه دو اشكال مطرح شده است كه عبارتند از:
1 ـ خاتم به معناي انگشتري است.
2 ـ انبيا پايان يافتهاند نه رسولان.
در پاسخ بايد گفت: خاتم به معناي وسيله پايان بخش به چيزي است6 و هر پيامبري كه مقام رسالت داشت، نبي هم هست و با پايان يافتن سلسله انبياء، سلسله رسولان هم پايان مييابد و هر چند مفهوم نبياعم از رسول نباشد اما از حيث مورد، نبي اعم از رسول است.
شهيد مطهري رحمهالله در ذيل اين آيه مينويسد:
«لحن آيه مورد بحث خود ميرساند كه قبل از نزول اين آيه نيز پايان يافتن نبوت به وسيله پيامبر اسلام در ميان مسلمين امري شناخته شده بوده است. مسلمانان همان طوري كه محمد را رسول الله ميدانستند، خاتم النبيين نيز ميشناختند. اين آيه فقط يادآوري ميكند كه او را با عنوان پدر خوانده فلان شخص نخوانيد. او را با همان عنوان واقعياش كه رسول الله و خاتم النبيين است بخوانيد. در اين آيه به جوهر و هسته مركزي انديشه ختم نبوت اشاره ميكند.»7
2 ـ از منظر روايات:
موضوع خاتميت در ضمن صدها روايت مورد تأكيد قرار گرفته است كه برخي از آنها عبارتند از:
حديث منزلت:
هنگامي كه پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله ميخواست راهي جنگ تبوك شود، علي عليهالسلام را به جاي خود در شهر تعيين كرد. امام از اين كه در اين جنگ نميتواند با پيامبر همراه شود اندوهگين شد و اشك از چشمانش جاري شد. در اين لحظه پيامبر به او فرمود: «اما ترضي ان تكون منّي بمنزلة هارون من موسي الاّ انّه لا نبيّ بعدي؛8 آيا راضي نيستي كه نسبت به من همانند هارون به موسي باشي مگر اين كه بعد از من پيامبري نيست.»
حديث آخرين امت:
«ايّها النّاس انّه لانبيّ بعدي و لا امّة بعدكم؛9 اي مردم پيامبري بعد از من و امتي بعد از شما نيست.»
آخرين سنت:
«ايّها النّاس انّه لانبيّ بعدي و لاسنّة بعد سنّتي؛10 اي مردم پيامبري بعد از من و سنّتي بعد از سنّت من نيست.»
آخرين در دنيا:
«نحن الاخرون السّابقون يوم القيامة؛11 ما در دنيا آخرين و در قيامت اولين هستيم.»
تكميل كننده تعداد رسولان:
قال علي عليهالسلام : «ولم يخل سبحانَه خلقه من نبيّ مرسل او كتاب منزل او حجّة لازمة او محجّة قائمة. رسل لاتقصّر بهم قلّة عددهم ولا كثرة المكذّبين لهم من سابق سمّي له من بعده او غابر عرّفه من قبله علي ذلك نسلت القرون و مضت الدّهور و سلفت الاباء و خلفت الابناء الي ان بعث اللّه محمّدا رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله لانجاز عدته و تمام نبوّته مأخوذا علي النّبيّين ميثاقه، مشهورة سماته، كريما ميلاده؛12
خدا در هيچ عصري مردم را بدون پيامبر يا كتاب آسماني، رهبر مورد نياز و راه راست نگذاشته است.
پيامبراني را فرستاد كه محدود بودن تعداد خود [و پيروانشان] و افزون بودن مخالفان آنان مانعي از انجام رسالت آنان نبود. هر پيامبري چه پيامبراني كه اوائل تاريخ مبعوث شدهاند يا پيامبراني كه اواخر آمدهاند همه مشخصات پيامبر بعد از خود را بيان ميكردند. به همين ترتيب قرنها گذشت، روزگارها سپري شد، پدران گذشتند و پسران را به جاي خود گذاشتند تا زمان بعثت رسول خدا صلياللهعليهوآله رسيد و خدا آن حضرت را براي وفاي به عهد و تكميل نبوت خود كه با پيامبران بسته بود و اوصافش را براي آنان شرح داده بود، و از دودماني شايسته بود، اعزام كرد.»
درود بر محمد؛ خاتم النبيّين
قال علي عليهالسلام : «... اجعل شرايف صلواتك و نوامي بركاتك علي محمّد عبدك و رسولك الخاتم لما سبق؛
... خدايا بهترين درودهاي خود و بركات فراوانت را بر محمد؛ بنده و رسولت بفرست.
[محمدي كه] خاتم پيامبران است.»13
پايان عهد و پيمان
قال علي عليهالسلام : « ... و لم يخلهم بعد ان قبضه ممّا يؤكّد عليهم حجّة ربوبيّته و يصل بينهم و بين معرفته به تعاهدهم بالحجج علي السن الخيرة من انبيائه و متحمّلي ودائع رسالاته قرنا فقرنا حتي تمّت بنبيّنا محمّد صلّي اللّه عليه و اله و سلّم حجّته و بلغ المقطع عذره و نذره...؛14
... خدا به وسيله پيامبران خود كه بهترين سخنگويان و حافظان امانتهاي رسالت بودند در هر قرني با ملت خود عهد و پيمان را ادامه داد تا رسالت به پيامبر ما محمد صلياللهعليهوآله ختم شد و رسالت اعلام خطر و اتمام حجت به پايان رسيد.»
ختم پيامبري
قال علي عليهالسلام : «ارسله علي حين فترة من الرّسل ... فقفي به الرّسل و ختم به الوحي ...؛15
خداوند پيامبر اكرم را در زماني فرستاد كه مدتها بود پيامبري نيامده بود. خدا با فرستادن پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله برنامه پيامبران ديگر را تعقيب كرد و پيامبري را ختم نمود ...»
پايان بخش رسولهاي خدا
قال علي عليهالسلام : «.. امين وحيه و خاتم رسله و بشير رحمته و نذير نقمته ...؛16
محمد صلياللهعليهوآله امين وحي خدا و پايان بخش پيامبران او و بشارت دهنده رحمت او و هشدار دهنده عذاب اوست.»
تكميلكننده خانه نبوت
قال رسول اللّه صلياللهعليهوآله : «انّما مثلي في الانبياء كمثل رجل بني دارا فاكملها و حسّنها الاّ موضع لَبِنة فكان من دخل فيها فنظر اليها قال ما احسنها الاّ موضع هذه اللّبنه، فانا موضع هذاه اللّبنه حتي ختم بي الانبياء؛17
مثل من در ميان انبياء مانند مردي است
كه خانهاي بسازد و كاملش كند، مگر جاي يك خشت را. پس هر كس كه وارد شود و به آن نظر اندازد، بگويد چه زيباست مگر جاي اين خشت. من جاي آن خشت هستم تا اين كه با من انبياء خاتمه يافت.»
آنچه خوانديم تنها گوشهاي از روايات زيادي است كه در اين باب وارد شده است و البته گوياي توجه رسول اكرم صلياللهعليهوآله ، امام علي عليهالسلام و ائمه عليهالسلام به عمق عظمت مسأله خاتميت ميباشد. از حيث اجماع مسلمين نيز آن گونه كه گفتيم اين مسأله جزء ضروريات اسلام به شمار ميرود و به قول شهيد مطهري رحمهالله «هر آنچه از سوي انديشمندان مسلمان در اين باب گفته شده تنها در اين جهت بود كه ميخواستند به عمق اين انديشه پي ببرند و راز ختم نبوت را كشف كنند.»18
3 ـ از منظر عقل:
براي يافتن مباني خاتميت از منظر عقل ابتدا بايد به ضرورت نزول وحي و پيامبران پي ببريم، آن گاه به دلايل تعدد پيامبران بپردازيم و در پايان معدوم شدن اين دلايل را توجيهگر پايان تعدد و نازل شدن سلسله وار انبياء بدانيم.
* الف: ضرورت نزول وحي و دين (نبوت)
1 ـ ضعف هدايت غريزي:
هدايت از جمله مظاهر الهي است كه بر سراسر هستي حكم ميراند: «الّذي خلق فسوّي والّذي قدّر فهدي»19 و «ربّنا الّذي اعطي كلّ شييء خلقه ثمّ هدي»20 و البته هر موجودي به تناسب درجه كمال خود از نوعي خاص از هدايت بهره ميبرد. در حيوانات، غريزه قوي و تخلفناپذير وسيله هدايت است ولي در انسانها كه غريزه در ضعيفترين حد ممكن است وسيله هدايتي و كنترلي ديگري لازم است كه آن وحي21 ميباشد و خداوند به وسيله انبياء اين رهنمودها را در اختيار بشر قرار ميدهد.
2 ـ ناتواني در شناخت:
تاريخ بشري شاهد بروز عقايد و مكتبهاي فراواني است كه ميخواهند طبيعت انسان را مطابق شرايط ذهني خود تفسير كنند و زندگي تكاملي او را تعليم دهند. عقايدي كه محصول فكر و موضعگيريهاي خاص بنيانگزاران آنها بوده و هيچ يك توانايي شناخت طبيعت واقعي انسان و جادهاي را كه براي رسيدن به تكامل بايد روي آن حركت كند دارا نيستند. لذا اهم در شناخت طبيعت انسان و هم در تعيين جادهاي كه براي وصول به مقصد بايد بپيمايد، دچار افراط و تفريط شدهاند،22 اما دين اين توانايي را دارد.
3 ـ غريزه استخدام:
وجود سر تا پا احتياج انسان نشان ميدهد كه او در همه شؤون زندگي خود اجتماعي است. چون ميدانيم كه او همه چيز را براي خود ميخواهد و در راستاي آن مخلوقات جهان را به استخدام درميآورد. او حتي اين غريزه فطري (استخدام) را در مورد هم نوعانش هم به كار ميبرد.
اما چون ديگران حاضر نيستند منافع خود را رايگان به او بدهند، ناچار مقداري از منافع خود را به آنها ميدهد. تا نياز خود را از آنان تامين كند و به اين صورت مدنيت و تعاون بين انسانها برقرار ميشود. طبيعي است چون اين همكاري و چشم پوشي از منافع در سايه ناچاري صورت گرفته است، منِ انساني در پي فرصتي است كه زنجيرهاي تعاون را از هم بگسلد و همه چيز را از آن خود كند و تاريخ آكنده است از نمونههاي بدوي و مدرن چنين اقداماتي.23 حاصل اين كه:
1. انسان نميتواند در قانونگذاري خود خلاف غريزه و شعور خود (من خواهي) عمل كند.
2. امكان ندارد شعور غريزي كه خود عامل اختلاف، فساد و فزونخواهي است موجب اصلاح شود.
3. راه پايان دادن به اختلافات، هدايت و كنترل از سوي نيرويي است كه ذينفع نباشد كه همان خداست و از طريق وحي عمل ميكند.
4 ـ ناكارآمدي قوانين بشري براي اصلاح صفات دروني:
علامه طباطبايي در اين باره مينويسد: «به طور كلي در ميان بشر سه نوع روش اجتماعي بيشتر نبوده و نيست:
الف) روش استبداد كه مقدرات مردم را به دست اراده گزافي ميدهد و هر چه دلخواه او بود بر مردم تحميل ميشود.
ب) روش حكومت اجتماعي: اداره امور مردم به دست قانون گذارده ميشود و يك فرد يا هيئت مسؤول اجرا ميشود.
ج) روش ديني: اراده تشريعي خداوند در مردم به دست همه مردم حكومت كرده و اصل توحيد و اخلاق فاضله و عدالت اجتماعي را تضمين ميكند.
در دو روش اول و دوم تنها مراقب افعال مردم هستند و كاري به اعتقاد و اخلاق ندارند، لذا انسان در ماوراي مواد قانوني، يعني اعتقاد و اخلاق آزاد است. چون ماوراي قانون اجتماعي، ضامن اجرا ندارد. تنها روشي كه ميتواند صفات دروني انسان و اعتقاد را ضمانت و اصلاح كند روش ديني است كه به هر سه جهت اعتقاد، اخلاق و اعمال رسيدگي ميكند. پس رافع حقيقي اختلافات اجتماعي تنها روش ديني است كه از مجراي وحي صورت ميگيرد.»24