جغرافياي تاريخي آذربايجان

arash.eng

عضو جدید
چه عجب
ولی به نظرم این تعصبات اصلا خوب نیست
هرکس باید رو شهر خودش نظر بده
همونطور که دیدی جواب اون دوس بالایی رو فقط در مورد شهر خودم جواب دادم
شما هم انصاف بدید فقط میتونید در مورد شهری که توش ساکنید با حداکثر شهرای همسایه میتونید اینو بگید
نمیشه با دوبار سفر به یه شهر در این موارد صحبت کرد عزیز!!!!
یا صرف داشتن دوتا دوست اونجا!!!!!
درضمن بهت توصیه میکنم ترانه bizden degildir رو از همین ماهسون حتما گوش بدی
شاید مفاهیم انسانی تری از این جنگهای احمقانه دستتون بیاد!!!!!!
من همه حرفام به استناد تاريخه
در ضمن منم بهت پيشنهاد ميكنم آهنگ memleketim رو از همين هنرمند گوش بدي عزيز!!!!!
 

zalzalak_amir

عضو جدید
تموم کنید دیگه:

تموم کنید دیگه:

امین جان و ارش جان لطفا ادامه ندین.

در ضمن کسی تو کله ی کسی چیزی به اسم تعصب یا هرچیزی فرو نمیکنه
این چیزا خود به خو تو کله ی ادم ایجاد میشن؟

یا علی .... لطفا هیچ کس دیگه ادامه نده خواهش میکنم...
 

AminNePo

عضو جدید
کاربر ممتاز
من همه حرفام به استناد تاريخه
در ضمن منم بهت پيشنهاد ميكنم آهنگ memleketim رو از همين هنرمند گوش بدي عزيز!!!!!
من گوش دادم
و خیلی هم دوس دارم اون ترانه رو
ولی شما هم یکم چشماتون رو باز کنید ماهسون با اینکه کرده و بارها اعلام کرده
ولی از جدایی طلبها بارها اعلام بیزاری کرده
به زبان رسمی کشورش احترام میزاره
و به اون زبان میخونه
از شما هم همین توقع رو داریم ما
احترام به هموطنهاتون و تقدیس زبان رسمیتون یعنی ایرانی و فارسی
همین
ممنون

امین جان و ارش جان لطفا ادامه ندین.

در ضمن کسی تو کله ی کسی چیزی به اسم تعصب یا هرچیزی فرو نمیکنه
این چیزا خود به خو تو کله ی ادم ایجاد میشن؟

یا علی .... لطفا هیچ کس دیگه ادامه نده خواهش میکنم...
چشم
به خاطر گل روی شما!!!!!!!:gol::gol:
 

mobilemasoud

عضو جدید
این دوکلمه رو نتونستم ترجمه کنم yazdiklarondanوyokmu
یا اشتباه املائی داره یا در ترکی ترکیه نیست لطفا یک مترجم آذری online معرفی کنید یا ترجمه اش را بنویسید بیبیلون و گوگل ترنسلیتور آذربایجانی را ساپورت نمیکنه

yazdiklarondan نوشته هات

yokmu چیزی بیشتر ندارم/چیزه دیگهای واسه گفتن وجود ندارد;)
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
من گوش دادم
و خیلی هم دوس دارم اون ترانه رو
ولی شما هم یکم چشماتون رو باز کنید ماهسون با اینکه کرده و بارها اعلام کرده
ولی از جدایی طلبها بارها اعلام بیزاری کرده
به زبان رسمی کشورش احترام میزاره
و به اون زبان میخونه
از شما هم همین توقع رو داریم ما
احترام به هموطنهاتون و تقدیس زبان رسمیتون یعنی ایرانی و فارسی
همین
ممنون

چشم
به خاطر گل روی شما!!!!!!!:gol::gol:
امین جان من باید دوباره منظورمون را برات سند کنم
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
انتساب صفتهاي پان ترک و تجزيه طلب و کمونيست و امثال آن به آزاديخواهان آذربايجاني در طول هشتاد سال گذشته جهت سرکوب حرکت آنها موضوع تازه اي نيست! امروز هم از اين حربه استفاده مي شود. بايد گفت اگرچه معيار براي ماندن و نماندن در چهارچوب سياسي يک کشور، رأي ملت است، با اين حال اکثر فعالين حرکت ملي آذربايجان، در صدد حل مسئله در چهارچوب مرزهاي ايران هستند. تجزيه طلبان واقعي پان ايرانيست هايي (=پان فارس) هستند که در ظاهر شعار ايران براي همه ايرانيان ميدهند ولي در عمل، خود ساکنان ايران را به ايراني و انيراني (غيرايراني= ترک و عرب و ...) تقسيم مي کنند!
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
تركهاي سومر، بانيان تمدن بشري ( قسمت اول )

تركهاي سومر، بانيان تمدن بشري ( قسمت اول )

به گواه تاريخ، منطقه غرب ايران ، خصوصا آذربايجان ، مهد تمدن بشري بوده است ولي متاسفانه شوينيسم فارس به علت كينه توزي با تاريخ ايران باستان، و ترس از اينكه، برملا شدن حقايق آن، پوچي و دروغ بودن ادعاي آنان مبني بر وجود تمدن پوشالي 2500 ساله آريايي/ پارسي در فلات ايران را ثابت خواهد کرد، لذا از نشر حقايق مربوط به آن شديدأ ممانعت کرده، و با وقاحت تمام تمدن هاي درخشان قبل از هخامنشي را بي اهميت و قبل از تاريخ مي نامند. لازم به ذکر است که در همه جاي دنيا به دوران قبل از اختراع خط توسط سومرها، يعني تقريبا 6000 سال قبل، دوران قبل از تاريخ ميگويند، ولي در ايران شوينيسم فارس 2500 سال را مرز بين دوران قبل و بعد از تاريخ معرفي ميکند تا توجه مردم به سوي تمدن هاي باستاني فلات ايران جلب نشود. اين عمل زشت و غير انساني، خيانت بزرگي است كه قومگرايان فارس به ايرانيان در کل و خصوصا به آذربايجاني ها که وارثين واقعي تمدنهاي قوتتي ها، ايلاميان، سومريان، ماننا ها، مادها، اورارتوها و. . . ميباشند. آثار و نشانه هاي فراواني از تمدن هاي قديم آذربايجان به صورت صدها تپه تاريخي هزاران ساله در همه جاي آذربايجان پراكنده هستند و به امان خدا رها شده اند. دزدان و قاچاقچيان آثار باستاني، با تشويق اشخاص ضد آذربايجاني داخل حكومت، که خودشان نيز در اين دزديها و فروش اين آثار دست دارند، در آنجا ها بدون هيچ ممانعتي به غارت آثار باستاني آذربايجان مشغول هستند و آنچه هم از غارت دزدان در امان مانده توسط حاکميت شوينيستي فارس به بهانه هاي مختلف تخريب ميشوند و نمونه بارز آن تخريب ارگ عليشاه و محوطه تاريخي مسچد کبود در تبريز ميباشد
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه

ادامه

عده زيادي از محققين سرشناس، مثل آرتور كسيت، هنري فيلد و ... آذربايجان را سرزمين ظهور انسان متفكر و مهد جامعه متمدن ميدانند.
سومريان كه امروزه بانيان تمدن بشري شناخته ميشوند اقوامي التصاقي زبان، با زباني خيلي نزديک به ترکي امروزي، بودند كه بعد از مهاجرت از آسياي ميانه و سكونت چند صد ساله در آذربايجان به بين النهرين كوچ كردند و با اطمينان ميتوان سومرها را اجداد آذربايجاني ها و تمدن آنها را شاخه اي از تمدن باستاني آذربايجان به شمار آورد.

چون تمدن سومر رابطه و خويشاوندي تنگاتنگي با تمدن هاي آذربايجان باستان قوتتي، هوري، آراتتا، ماننا، اورارتو، ماد، دارد و خود شاخه اي از تمدن باستاني آذربايجان شمرده ميشود، لذا مطلب را با بحثي كوتاه در مورد تاريخ سومرها ادامه ميدهيم.
سومرها شاخه اي ازاقوام آسياني اورال ـ آلتائيک بودند كه در حدود 6000 سال قبل از ميلاد، همراه با اقوام خويشاوند خود، هوري ها، ايلاميان، و. . . از آسياي ميانه كوچ كرده و دولتهاي مقتدري را در ايران، آناتولي و بين النهرين ايجاد كردند. آثار باقيمانده از اقوام نامبرده نشانگر آن است که، همه آن تمدن ها داراي منشاء مشترک بوده و يك حوزه تمدني مشترك را تشكيل ميدادند و اقوامي كه آن تمدن ها را بنا نهاده بودند، داراي ريشه نژادي، زباني و فرهنگي مشترك بودند.
جغرافياي ارضي سومرها شامل بين النهرين، شمال غرب خليج کنگر ( خ. فارس ) امروزي و غرب خوزستان امروزي بود. البته برخي از تاريخدانان، سومرها، اجداد ترکان را، نه مهاجر، بلکه بوميان اصيل بين النهرين ميشمارند و عقيده دارند که، بعدها در طول اعصار به آذربايجان، آسياي ميانه و. . . پخش شده اند.
سومريان در كتيبه هاي سومري بصورت واضح اشاره ميكنند كه، از كوههاي شمال و شمال شرق ايم كورا، ايم= شمال_شرق، كورا= كوه به بين النهرين آمده بودند. سومرها خودشان خود را " کارا کل" يعني سياه سر ميناميدند، نه سومر. سومرها در حدود 5500 سال قبل از ميلاد از اقوام هم نژاد و همزبان خود در آذربايجان يعني هوري ها، سابيرها سوبار ها، قوتتي ها، لولوبي ها، آذ ها، جدا شده و به بين النهرين كوچ كرده و در آنجا اولين تمدن مدني بشري را بنا نهادند. سومر ها تمدن هاي شهري ur، Mari، uruk، nippur، kish، را در حدود 4500 سال قبل از ميلاد بنا نهاده بودند. سومرها به عنوان اولين قانونگذاران بشريت بشمار ميروند و از Dungi پادشاه اور و نيسابا و اورو كاجينا شاه لاقاش 2600 سال قبل از ميلاد مجموعات عظيمي از قوانين به جاي مانده كه مربوط به همه مسائل زندگي ارث، خريد و فروش، مجازات مامورين دولتي متهم به رشوه خواري، قوانين حقوقي زنان، ميباشند. بعدها حمورابي شاه سامي بابل دستور داد تا آن قوانين را جمع آوري کرده و بر روي لوحه هاي سنگي بنويسند، كه امروزه تحت نام " قوانين حمورابي" معروف هستند." ( منبع 3 )
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمدن سومري بر پايه سيستم دولت ـ شهري بنا گشته بود، هرچند که پايه اقتصادي آن بيشتر بر کشاورزي استوار بود، تا به صنعت. در هزاره سوم قبل از ميلاد، سرزمين سومر تقريبا داراي 13 شهر بود و هر شهري با دهات زيادي احاطه شده بود. جمعيت شهرهاي سومري تخمينأ بين 10- 50 هزار نفر بود.
اولين دولت سومري که در تاريخ ثبت شده است، توسط etana، حاکم شهر " کيش"، در 3000 سال ق. م. تاسيس شد. لوحه هاي سومري از او به عنوان شاهي که براي مردم ثبات و رفاه به ارمغان آورد، ياد شده است.
حکومت سومر بعدأ به دست حاکمان شهر اوروک "uruk" افتاد. شاهان معروف سلسله اوروک عبارتند از: enmerkar، lugalbunda، gilgamish ، dumuzi، شاهان اين سلسله افرادي مدبر و شجاعي بودند و کارهاي شجاعانه و خارق العاده آنها الهام بخش حماسه سرايي هاي زيادي در بين شعرا و نويسندگان آن دوره سومر شده است، حماسه معروف گيل قاميش نيز مربوط به اين دوران است. اين دوره، يکي ازعصرهاي طلايي ادبيات و شعرنويسي سومر بشمار ميرود." ( منبع 2 )
بعد از سلسله اوروک، به ترتيب حکومت بدست سلسله هاي شاهي شهرهاي " Ur " و "Lagash " افتاد. در حوالي 2350 ق. م. سارگون حاکم سامي شهر Agade Akkad، حاکم بر سومر شد و به همراه آن زبان اككديان در کنار زبان سومري رسميت يافت. سارگون شاه اككد حكومت خود را تا مناطق دور دست در شمال و غرب گسترش داد و بارها برعليه قوتتي ها در آذربايجان و ايلاميان لشكر كشي كرد. بدستور سارگون قوانين و نوشتجات سومري به زبان سامي ترجمه شده و در معبد "ائرئخ" نگه داري شد. بعدها آشور بني پال از اين نوشته ها نسخه برداري كرده و به آشور برد و به اين صورت قوانين و نوشتجات سومريان در بين اقوام مختلف پخش و نگهداري شد.
در لوحه هاي سومري، از افتادن قدرت به دست سامي ها بعنوان اولين فاجعه ياد شده است. در دوره اکدي ها، نارام سين، نوه سارگون ٫به دلايل نامشخصي، به شهر مذهبي سومرها "نيپور" حمله و معبد بزرگ آنجا را غارت کرد. منابع سومري از آن بعنوان دومين فاجعه سومرها نام برده اند.
بعد از جنگهاي متوالي در سال 220 ق. م. قوتتي هاي آذربايجان، شهر اککد، پايتخت آککدها را گرفته و ويران کردند و سلسله اککديان در سومر را برانداختند. قوتتي هاي آذربايجان 91 سال درسومر حکومت کردند ولي چون قوتتي ها در تمدن و شهرنشيني در مقايسه با خويشاوندان سومري خود، در سطح پائيني قرار داشتند، لذا با گرفتن خراج و رشوه از بزرگان سومر، اداره تمام امور سومر را به عهده خود سومرها گذاشتند. هر شهر سومري طبق روال سابق شاه سومري خود را داشتند و رهبر قوتتي ها که در شهر بابل ساکن بود، شاه شاهان سومر شمرده ميشد. بدليل همزباني و خويشاوندي بين قوتتي ها و سومرها، حمله قوتتي ها کمکي بود براي سومرها، تا بتوانند در سايه حاکميت قوتتي ها موفق به ترميم و بازسازي زبان و فرهنگ خود که در طول حاکميت 150 ساله سامي ها مورد تعارض قرار گرفته بود، بشوند.
Gudea حاکم سومري شهر "اور" در همکاري با قوتتي ها، موفق شد دوباره يک سلسله سومري را در اور تاسيس کند، با اينکه از لحاظ سياسي تحت سلطه قوتتي ها بود. او يکي از شاهان معروف سومر ميباشد و مجسمه هاي زيادي از او پيدا شده است. در نهايت، Utu-Hegal، حاکم سومري شهر Umma، موفق شد که به حاکميت قوتتي ها در سومر پايان داده ودر سال 2109 ق. م. دوباره يک سلسه سومري حاکم بر کل سومر را تاسيس کند. اين بار سومرها بر عكس حاكميت قبلي شان جنگهاي طولاني را با ايلام و لولوبي ها داشتند" ( منبع 2 )
Ur-Namma از شاهان بعدي سومر، معروفترين رفورميست تاريخ سومر ميباشد که سومين سلسله شاهي "اور" را بنا نهاد 1950 - 2050 ق. م. او اولين "کتاب قانون" در تاريخ بشريت را وضع کرد و طبق نوشتجات سومري، او شاهي هنرمند، قانونگذار، عدالت خواه بود که به حقه بازي، کلاهبرداري، ظلم ثروتمندان به فقرا و. . در کشور خاتمه داد." ( منبع 3 ) Shulgi فرزند "اور ـ ناما" نيز از شاهان معروف و خوشنام سومر ميباشد. او علاقه وافري به هنر، شعر و موسيقي داشت. او در شهرهاي "نيپور" و "اور" مدارس زيادي را ساخت و اکثر 800 هزار لوحه سومري که تا به حا ل پيدا شده اند، توسط تربيت يافتگان اين مدارس نوشته شده است. شولگي 50 سال حکومت کرد و در دوره او شعرا و نويسندگان در تمجيد از او با هم رقابت ميکردند. در يکي از اشعار از او بعنوان شاهي که "همه لذات زندگي را براي مردم سومر فراهم کرد" ياد شده است.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال بعد از مرگ اين شاه، دربيست و پنجمين سال حکوت نوه او، Ibbi- sin، سومر مورد حمله ايلاميان از شرق و ايلات بيابان نشين سامي" آموريها " از غرب شد. بدليل خيانت ژنرالهاي سومري. "ريم سيم" شاه ايلام، موفق به فتح شهر "اور" شده، شاه سومر را به اسيري گرفته و هيکل خداي سومر "نه نه" را به ايلام برد. ايلاميان 60 سال بر سومر حكومت كردند.

اين واقعه باعث ضعف تدريجي سومرها و قدرت گيري دوباره سامي ها شد، بطوري که چندين دهه بعد، در دعوا بر سر حاکميت بين سومرها و سامي ها، حمورابي، حاکم آموري بابل، با شکست دادن Rin-Sin، رقيب سومري خود، حکومت بين النهرين را بدست گرفت. سال به حکومت رسيدن حمورابي، 1750 ق. م. پايان دوره باستاني سومر و شروع دوره اي که به " تمدن بابل" معروف است، ميباشد. عده اي از سومرها که نميخواستند زير حاکميت سامي ها زندگي کنند، بتدريج به آذربايجان و آسياي ميانه برگشتند و آنهايي هم كه باقي ماندند به مرور زمان در بين سامي ها حل شدند، ولي فرهنگ و مدنيت سومرها در طول قرنها پايه اصلي تمدن بابل بود. فرهنگ، خط و زبان سومري تا قرنها بر بابل حاکم بود و اکثر کتيبه هاي شاهان بابل تا قرنها به خط و زبان سومري نوشته ميشد." ( منبع 2 ). در زبان عربي صدها کلمه با منشاء ترکي وجود دارد که مستقيمأ از زبان سومري داخل زبانهاي سامي قديم، و از آنها نيز به زبان عربي امروزي رسيده است، مثلا کلمه"يتيم"، "متين" و ...، کلمه "مته، ماتان"، درترکي قديم به معني محکم ميباشد. تمدن بابل ادامه تمدن سومر بود.
زندگي اجتماعي، سياسي، مذهبي و اقتصادي سومرها با قوانين و مقررات پيچيده اي بر اساس عدالت و قانون تنظيم شده بود. طبق ميتولوژي سومرها، جهان هستي تحت کنترل دقيق يک دسته خدايان، که جسما شبيه انسانها ولي داراي قدرت مافوق طبيعي بودند، اداره ميشد. بزرگترين خداي سومر "dingir" بود، که در زبان ترکي امروزي tengri و تانگري تلفظ ميشود. از ديگر خدايان مهم سومرها، An خداي آسمان، " Nanna "، نه نه، مادر به ترکي خداي زمين، In-anna، اين آنا، خداي عشق و محبت بودند. بعدها سامي ها، بابلي ها و آشوري ها، In-anna خداي سومري را تحت نام ايشتر، ايستر" Ishtar " کلمه اي ترکي، به معني دوست دارنده، عشق و محبت، عبادت ميکردند.
در داستان حماسي گيل گمش يک كلمه تركي ميباشد و فرم اصلي کلمه "بيل گميش" ميباشد، كه قديميترين داستان حماسي شناخته شده بشري ميباشد، ارتباط و علاقه خيلي نزديك سومرها با آذربايجان، خزر و آسياي ميانه كاملا مشهود هستַ قهرمان داستان قيل گميش شاه و خداي شهر اوروک در سومر، براي پيدا كردن راز ابدي زيستن در سفري دراز و پر خطر، به پيش "اوتنا بيشديم" كه در وسط درياي خزر زندگي ميكند ميرود. او از آذربايجان رد شده و در داستان خيلي از مكان هاي جغرافيايي آذربايجان، مثلا كوه ميشو شمال مرند، درياچه اورمي، نام برده شده است و اينكه رمز جاودانه زيستن در وسط خزر بود و نه در خليج كنگر كه بغل دست سومرها بود همه نشان دهنده علايق ناگسستني آنها به آذربايجان وحوالي درياي خزر، كه منشأ شان از آنجا بود، ميباشد. سومرها با گذشت قرنها وطن اصلي خود آسياي ميانه و آذربايجان را هيچوقت فراموش نكرده بودند و حتي در تدفين مردگانشان آنها را به پهلو و رو به شمال شرق قرار ميدادند. به عقيده بعضي از تاريخ دانان، بعد از دومين باري که سومر ها حاكميت را در بين النهرين به سامي ها باختند، يعني در سال 1750 قبل از ميلاد، عده اي کثير از آنها به آذربايجان ، قفقاز و آسياي ميانه برگشتند. سومرها يي که به آذربايجان برگشتند در بين اقوام همزبان و هم نژاد خود در آنجا قوتتي ها، ساوير ها و. . . حل شدند و در تکامل بعدي تمدن آذربايجان سهيم شدند. مثلا حماسه قيل گميش سومري، هنوز هم با كمي تغيير، که نتيجه گذشت چند هزار ساله ميباشد، در حماسه كوراوغلي در بين ملل ترك، خصوصا آذربايجان، زنده هست" ( منبع 3 )
اولين باستانشناساني که لوحه هاي سومري را در قرن اخير ترجمه کردند، تاريخدانان يهودي بودند. آنها طبق رسم مرسومشان در تاريخنويسي رعايت بيطرفي را نکرده و با دروغگويي سعي کردند که سومرها را سامي و يهودي معرفي کنند. يهوديان، که اکثر مراکز تاريخشناسي دنيا را قبضه کرده اند، هميشه سعي ميکنند که تاريخ تمدن هاي مختلف خاورميانه و آسياي ميانه را طوري جعل کنند که حقايق و حوادث تاريخي افسانه هاي تورات را تائيد بکنند.
بعدها دانشمتدان و زبان شناسان بيطرف با ترجمه و بازخوني الواح سومري، ادعاي دروغين يهوديان را افشا کرده و ثابت نمودند که، زبان سومري هيچ ارتباطي با زبانهاي سامي و هندواروپايي نداشته و فقط با زبان ترکي خويشاوندي دارد، و لذا زبان سومري را "پروتوترک"، يعني پيش ترکي ناميدند. البته تاريخنويسان يهودي دست از دغل بازيهاي خود برنداشتند و با تئوريهاي ديگري به ميان آمدند، از آن جمله: اينکه سومريان بانيان تمدن بشري نيستند بلکه اقوام سامي بنيان تمدن را گذاشته اند؟ و يا اينکه سومرها وارثي در دنياي امروزي ندارند و آنها کلا از بين رفته اند؟ و ...
يکي از اين تاريخدانان مشهور يهودي، که سومرشناس معروفي ميباشد، ساموئل نواح کرامر samuel noah kramer در کتابهاي مختلفش راجع به سومر ها عقايد ضد و نقيضي را ارائه داده است، کرامر در اثري که در سال 1956 در آمريکا چاپ شده " From the tablets of sumer" در بخش 22 نظريه اي خنده داري را ارائه ميدهد که عمق غرض و موضع طرفدارانه ايشان را نشان ميدهد، او در اينجا مينويسد که، تمدن سومر را يک قوم سامي يهودي؟ با کمک قوم پارس که 6 هزار سال قبل از ميلاد از منطقه فارس کنوني به بين النهرين آمده بودند، پايه گذاري کردند و سومرهاي وحشي در حدود 5 هزار سال ق. م. از آذربايجان کنوني به آنجا حمله کرده و تمدن آنها را مصادره کردند. البته اين تاريخشناس مشهور در همان بخش كتابش ياد آوري کرده است که، ايشان هنوز هيچ مدرکي براي اثبات تئوري خود پيدا نکرده است " ( منبع 1 ). لازم به ياد آوري است که همين يهودياني از قماش کرامر، همچون گيريشمن و. . .، و تاريخ کلأ جعلي فارسها را نوشته اند، زمان ورود آريائي ها به فلات ايران را 8 صد سال ق. م. نوشته اند، و هيچ مدرک تاريخي آشوري، بابلي، ايلامي و. . به تاريخي ديرينتر از 600 ق. م. اشاره نکرده است. لذا نظريه کرامر در مورد سومر واقعأ افتضاح و پررويي بيش از حد بود و لذا ما در نوشته هاي بعدي اين سومر شناس ميبينيم که مجبور به اعتراف شده و نوشتجات قبلي اش را نقض ميکند؛ مثلا در کتاب " Inanna ، Queen of Heaven and earth" 1983، صفحه 130، بطور واضح مينويسد که زبان سومرها فرم قديمي زبان ترکي بود و تصديق ميکند که سومرها پايه گذار تمدن بشري هستند." ( منبع 2 )
مهمترين جشن هاي رايج در ايران امروزي نوروز، مهرگان ، شب يلدا و ַַַ نيز يادگارهاي هستند از سومر ها، به عقيده دانشمندان و تاريخ دانان براي مثال محقق مشهور امريكايي Charles Berlitz در كتاب"مثلث اژدها" و C. F Jean در كتاب"ReligionsumerianeLa" ، و پروفسور S. N. Kramer در كتاب"Mesopotamien، new" اين جشن ها اصلا از زمان قبل از مهاجرت سومريان از آسياي ميانه در بين آنان و اقوام خويشاوندشان در آنجا رايج بود و با مهاجرت آن اقوام به قفقاز، آنادولي، آذربايجان ، غرب ايران و بين النهرين اين رسم و رسوم را همراه خود بدانجا ها نيز بردند و بازماندگان آنان در آسياي ميانه تركان بعدي نيز از شمال چين تا شرق درياي خزر هميشه اين مراسم را بجا آورده اندַ اين جشن ها براي اولين بار در اواسط دوران امپراتوري سلجوقيان بزرگ شروع به رايج شدن در بين اقوام تاجيك، تاتفارس و كرد، كرد. متاسفانه اين جشن ها نيز از كينه توزي و تحريفات شوينيسم فارس در امان نمانده و پان فارس هايي كه از راه فرهنگ دزدي مشغول هويت سازي براي قوم موهوم آريا هستند اين جشن ها را نيز بي شرمانه بدون هيچ مدركي با استناد به افسانه هاي شاهنامه به خود منسوب كرده و پيام عشق و صلحي را که اين عيد ها پيام آور آن هستند را، به نفرت و نژادپرستي آريايي شان آلوده کرده اند. امروزه هم اگر منصفانه نگاه کنيم، ميبينيم که جشنهاي باستاني مثل تموز بايرامي = نوروز، چيله گجه سي = شب يلدا، چارشنبه بايرامي = چهارشنبه سوري و. . . در داخل جغرافياي آذربايجان و مردم ترک آنجا؛ پررنگتر، متنوع تر و با شکوه تر از هر جاي ديگر، جشن گرفته ميشود و اين نشاندهنده رابطه کهن و عميق ترکان با تمدني است که اجداد سومري آنها پايه گذاري کرده بودند.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
تركهاي سومر، بانيان تمدن بشري ( قسمت دوم )

تركهاي سومر، بانيان تمدن بشري ( قسمت دوم )


سومرها به عنوان بانيان تمدن بشري، خدمات زيادي را به بشريت کرده اند. از جمله كارهاي مهمي كه سومريان براي بشريت كرده اند:
آفريدن قانون و اولين بانيان حقوق بشر، اداره جامعه بر اساس قانون، اختراع چرخ، پايه و اساس علوم و صنايع مختلف را گذاشتند كه بعدا توسط ديگران تكامل پيدا كرد، پايه و اساس شيمي، رياضيات، داروشناسي و ...
تقسيم هر شبانه روز به 24 ساعت و هر ساعت به 60 دقيقه و هر دقيقه به 60 ثانيه، كشف و به كار گرفتن انواع فلزات، اشعار و داستانهاي سومر که از لوحه هاي سومري بازخواني شده، نشان ميدهد که پايه ادبيات را نيز آنها گذاشتند.
اختراع خط اول هيروگليف و بعدا خط ميخي از كارهاي ديگر سومريان هست، داريوش هخامنشي 3500 سال بعد، با استفاده از همان خط ميخي اختراعي سومرها كتيبه هاي خود را به سه زبان ايلامي، اكدي و پارسي نويساند.
هنر پيکر تراشي، معماري را بنيان گذاشتند و هنر ساختن مهرهاي استوانه اي را آفريدند، که با هنرمندي بي نظير با اشکالي خيلي ظريف حکاکي شده بودند و بعد از كشيدن آن بر روي لوحه گلي، اشکال آن در کليت ديده ميشد، اين هنر بعدها در بين مصري ها و يوناني ها نيز پخش شد.
سومر ها براي اولين بار در تاريخ، براي اداره کشور مجلس شورايي ايجاد کردند، که از دو تالار، تشکيل شده بود، يکي محل ريش سفيدان و ديگري محل جوانان بود. ايجاد سيستم قضايي پيشرفته که براي اولين بار مجرمين بر اساس قانون دادگاهي ميشدند. در هر جلسه دادگاه در سومر، 4 قاضي همزمان شرکت ميکردند.
در ساحه فلسفه و مذهب نيز سومرها خدمات زيادي را به بشريت کردند. طرز آفرينش انسان، عقيده به دنياي زيرين، قيامت، طوفان نوح، جدايي روح از جسم و انتقال آن به دنياي زيرين به هنگام مرگ، عقيده به خير و شر، روشنايي و تاريکي و. . .، همه تفکرات فيلسوفان سومري بود که بعدها در بين اقوام سامي پخش شده و الهام بخش کتب مذهبي يهوديان، مسيحيان و مسلمين شده است.
حضرت ابراهيم ساکن سومر بود، که در سال 2050 ق.م. از آنجا کوچ کرد، يعني زماني که سومرها بعد از بدست گرفتن دوباره حاکميت سومر، به سامي ها خيلي فشار ميآوردند. پروفسور woolley كه از طرف دانشگاه پئنسيلوئييا و موزه بريتانيا بعنوان رئيس هيت كاوشگري در شهر اور بدانجا فرستاده شده بود بعد از سالها تحقيق مينويسد"خلق سومر در بين النهرين 2500 سال قبل از مصريان تمدن بشري را بنا نهادند" وي فرضيه قديمي بودن تمدن مصر را با مدارك قطعي طرد كرده و مي نويسد" سومريان در 3500 سال قبل از ميلاد مراحل پيشرفته تمدن را پشت سر گذاشته بودند و به مصر، آسياي صغير، يونان، آشور و غيره راه تمدن را نشان داده بودندַ
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
لئو پووانت از سومر شناسان معروف مينويسد: از 3000 سال ق م تمدن درخشان شهرهاي سومري سامي ها را از شبه جزيره عربستان به خود جذب كرد و آنها بتدريج بخش عمده اي از جمعيت سومر را تشكيل دادند و از 2350 ق م توانستند حاكميت سومر را به مدت 150 سال بدست بگيرند. اكدها وقتي كه سومرها در 2109 ق م دوباره حاكميت را به دست گرفتند شديدا با سامي ها بدرفتاري كرده و در نتيجه عده اي از آنها مجبور به مهاجرت به فلسطين و مصر شدند و تمدن سومر را با خود بدانجا ها بردند و بعدها تمدن مصر ، فنيقيه و تمدن يهوديان را بنا نهادند. يك عده اي نيز در كنار موصل، نينوا، ساكن شده و بعدها دولت آشور را ايجاد كردند. دو قبيله etrusk و سيكول نيز به طرف غرب كوچ كرده و در يونان، كرت، جنوب ايتاليا ساكن شده و تمدنهاي اوليه آن سرزمين ها را به وجود آوردند.
رنه گروسه فرانسوي معتقد هست كه سومريان بدون شك تمدن خود را از مردم آذربايجان كسب كرده اند.
هروزني "B. Hrozny" دانشمند چك، كسي كه براي اولين بار موفق به قرائت و ترجمه لوحه هاي هيتي شد؛ آذربايجان را اقامتگاه ثانوي سومري ها ميداند ( جامعه بزرگ شرق، صفحه 161 )
ساموئل نوح كريمر سومر شناس معروف كه خيلي از لوحه هاي سومري را ترجمه كرده در كتاب "الواح سومري" صفحه 258 تاييد مي كند كه سومرها از آسياي ميانه و از طريق قفقاز به آذربايجان آمده، و بعد از سكونتي دراز مدت در آنجا، به بين النهرين مهاجرت کرده و در آنجا ساكن شدند. وي ادامه ميدهد: سومر ها در ايجاد تمدن آراتتا در آذربايجان و تمدن هاي باستاني درغرب ايران نقش بزرگي داشتند. آراتتا، 5000 ق م در آذربايجان زندگي ميكردند و بعدها از آنجا به بين النهرين کوچ کردند.
چارلز بارني عالم تاريخ شناس انگليسي بعد از تحقيق روي آثار پيدا شده از گورتپه و حسنلو در آذربايجان به اين نتيجه رسيده كه صنعت فلزكاري اولين بار در آذربايجان شكل گرفته است. ( مجله ميراث فرهنگي، سال3، شماره 5، ص 53 )
باستان شناسان دامنه هاي جنوبي قفقاز را گهواره صنعت فلزكاري دانسته و تاييد ميكنند كه مواد اصلي در ساخت مفرع يعني مس و قلع در گنجه استخراج ميشده و معادن قلع 7000 ساله اين منطقه يادگار آن دوران هست.
ساموئل هوك در كتاب "تاريخ اوسانه در خاورميانه" ريشه نژادي سومريان را با ساكنين قديم آذربايجان قوتتي ها، لولوبي ها، سابير ها، گيلانكاسپي ها و غرب ايران کاسسي ها، ايلاميان يكي ميداندַ
هنري فيلد در كتاب "مردم شناسي ايران ، صفحه 175" سكونت سومر ها در آذربايجان و جنوب خزر را ثابت ميكند.
پروفسور ذهتابي ( تاريخ قديم تركان ايران ، جلد 1 ) و محمد تقي سياه پوش ( پيدايش تمدن در آذربايجان ) نيز با تحقيقات خيلي ارزنده ثابت ميكنند كه خاستگاه سومريان آذربايجان بوده است.
فريتز هومئل "Hommel، Fritz"در ترجمه لوحه هاي سومري، بيش از 300 كلمه تركي پيدا كرد، كلماتي كه اكثرا به همان شكل قديمي اش در تركي امروزي هنوز هم به كار برده ميشود، و لذا هومئل با استناد به كشفيات علمي خود از كتيبه ها و لوحه هاي سومري، زبان سومري را به عنوان ريشه زبان تركي و "پروتو ترك" معرفي كرد. "دل هايمزِ ، Dell Hyme" پژوهشگر و زبانشناس وابسته به دانشگاه شيکاگو در بخش انسان شناسي در رابطه با ارتباط رياضي بين زبانها تحقيقي انجام داده و 200 لغت انگليسي را در دو زبان "سومري و ترکي " مقايسه کرده است. او در پژوهش چاپ شده‌اش رابطه مشترک اين دو زبان را با مشابهت هاي لغوي موجود اثبات کرده‌است. به اين صورت که بعد از 2000 سال گسست از يک زبان مرده ريشه لغات در زبان ترکي امروزي زنده است و مورد تکلم واقع ميشود. اين همه حقايق و شواهد براي آن ذکر ميشود که نظريه هاي رايج در ايران در مورد زبان کنوني ملت آذربايجان مورد بررسي مجدد قرار گيرد. چرا که عدم امکان دسترسي به اطلاعات و نيز اعمال منافع سياسي سبب شده اند که يک موضوع مهم علمي در مورد خاستگاه زبان کنوني مردم آذربايجان مخدوش شود و دانش صحيحي به مردم داده نشود.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
در کتيبه اي آشوري از سال 716 ق. م. اسم قديمي کوه "سهند" که در بين اهالي ماد ـ ماننا استفاده مي شد، کوه " او آ اوش" و منطقه کوهستاني نزديک آن " او ايش ديش" آمده است. اين دليلي ديگر بر همزباني سومرها و قوتتي ـ لولوبي ها ميباشد. در زبان سومري "o، u، او" به معني عدد 10 ميباشد که در ترکي امروزي همان کلمه بصورت"اون، on" استفاده ميشود. "ايش، ائش" در زبان سومري به معني عدد3 که امروزه نيز در ترکي به صورت" اوش" استعمال ميشود. "ديش" در زبان سومري به معني "دندانه" و در ترکي امروزي به معني"دندانه؛ دندان" هنوز هم استعمال ميشود. لذا معني" او ايش ديش" ذکر شده در کتيبه آشوري به معني" سيزده دندانه" ميباشد و امروزه بدان محل "بش بارماخ" ميگويند. ( تاريخ ديرين ترکان ايران، ص 874، پروفسور زهتابي ) در لوحه اي سومري از 2100 ق. م.، شاعره اي سومري، به نام " بيدا"، «به معني يگانه در زبان ترکي باستان"، در شعري که بخاطر فراق از پسرش که در "همدان" زندگي مي کرد، سروده است؛ به کلمات و اسامي " کؤر"، " آراز"، " همدان"؛ " ساز"، "تار"، "غم"، "ايل"، " آي"" آد" به همان صورت که امروزه در ترکي آذري رايج است، در آن شعر بکار برده است. پروفسور تاريف آذرتورک، چارلز بارني، كوردون چايلد، هنري فرانكفرت و م. تقي سياهپوش ( پيدايش تمدن در آذربايجان ) معتقد هستند، كه سومرها موقع آمدن به بين النهرين كاملا به علم فلزكاري مجهز بودند و فلزات همراه آنان نه فقط شامل طلا و مس بود، بلكه شامل مفرع حقيقي نيز بود، اجداد آنان جايي ديگر، ( كه قطعا آذربايجان بود، چونكه آنجا نخستين پايگاه فلزكاري و گهواره اين صنعت شناخته شده است )، ياد گرفته بودند كه مس و قلع را ذوب كنند و مفرع بدست آورند، چون در سومر چيزي جز گل وجود نداشت. سومريان در طول حکومتشان در سومر ارتباط تنگاتنگي با همنژاد هاي خود در آذربايجان داشته و سنگهاي زينتي و مواد لازم براي صنعت فلزکاريشان را از اذربايجان تهيه ميکردند، در حماسه گيل قميش، در يکي از جنگها، گيل قميش با کمک دوست و همرزمش "enkidu" به جنگ "Huwawa" حاکم در کوهاي شمال، يعني آذربايجان، ميروند، تا با شکست دادن او که مانع رسيدن چوب جنگلي و سنگ هاي گرانقيمت به سومر ميشد، بجنگند.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
با مطالعه سير تکامل خط ميخي سومري، و با توجه به اين حقيقت تاريخي که، سومرها قبل از مهاجرت به بين النهرين، قرنها در آذربايجان زندگي کردند، ميتوان با قاطعيت گفت که تمدن سومري ادامه و شکل تکامل يافته تمدن قوبوستان آذربايجان بود. از تمدن قوبوستان، که قديمي ترين تمدن شناخته شده تاريخ بشريت ميباشد هزاران نوشته تصويري باقي مانده و سومرها بعدها اين خط تصويري را به خط ميخي تکامل دادند. پروسه اختراع خط هزاران سال طول کشيده است و سومرها يکدفعه آنرا اخترا نکردند.
وابستگي و خويشاوندي زباني و فرهنگي بين مردم كنوني آذربايجان و سومرها خيلي قوي بوده و مورد تاييد اكثر تاريخدانان ميباشد و خيلي ها مثل" ف. هومئل" زبان سومري را پروتوترك مينامند. من فقط بطور خيلي مختصر به بخش كوچكي از اينها اشاره كردم، و در خاتمه مطلبي را راجع به يك نمونه از صدها مشترکات فرهنگي بين سومريان و تركان، اشاره كرده و مطلب را تمام ميكنم، آن هم صنعت موسيقي ميباشد اوزان ها و عاشيق ها در فرهنگ تركي جايگاه بخصوصي دارند و در كل تاريخ هزاران ساله تركان اوزان ها هميشه حضور فعالي در بين اقوام ترک داشته اند. فرهنگ، تاريخ، داستانها و حماسه هاي تركان را، اين نوازندگان خلقي، سينه به سينه با صداي دلنواز سازشان زنده نگه داشته اند. قديمترين ساز تركي كه تا حال پيدا شده در تركستان شرقي و منطقه اورومچي پيدا شده كه قدمتش به 400 سال قبل از ميلاد ميرسد، ولي قديمترين پيكره يك اوزان با سازش در دست مربوط به سومرها و در بين النهرين پيدا شده است و مربوط به 2400 ق م ميباشد، چيزي كه در نگاه اول، توجه بيننده را به خود جلب ميكند، اين هست كه كلاه، كمربند وشكل ساز، و مهمتر از آن طرز گرفتن ساز ايستاده و ساز را به سينه ميفشارد عينا شبيه اوزان هاي امروزي آذربايجان و جهان ترك هست. موسيقي اوزاني كه شاخص ترين و قديمي ترين هنر موسيقي آذربايجان و ساير ملل ترك تبار است، در هزاره هاي قبل از ميلاد در بين سومري ها و ايلامي ها رايج بود و نشانه هاي بعدي آن در هزاره اول قبل از ميلاد در بين ماننا ها، كانقا ها و بعد ها در بين اشكانيان ديده ميشود. خاستگاه اصلي و اوليه موسيقي اوزاني حوزه درياي خزر بوده و هنوز هم در آن حوزه رايج مي باشد. كتيبه هاي زيادي از سومر و ايلام به موسيقي اوزاني اشاره ميكنند، مثلا: در سال 2250 ق م "كوتيك ايشوسپناك" پادشاه عيلام به اوزان ها حقوق ميداد تا شب و روز در جلوي معبد خداي ايشوسپناك بنوازند ( دنياي گم شده عيلام صفحه 68 ).
در سال 2150 ق م ، زمانيكه قوتتي هاي آذربايجان در بابل حكومت ميكردند" گوده" شاه سومري "لاقاش"، كه زير دست آنها بود، به سرپرست اوزان هاي شهر دستور ميدهد كه پرستشگاه اينانا نه نه، الهه سومري را با نواختن ساز پر از نواي شادي كنند ( تاريخ پيشرفت علمي و فرهنگي بشر، جلد 1، صفحه 558 ). آلات موسيقي زيادي، همچون کمانچه، ني، دهل، چنگ، قووال از سومرها پيدا شده است.
پس ميبينيم كه علاوه بر زبان، موسيقي سومري نيز در بين تركان امروزي زنده هست. با توجه و تكيه بر آثار باقي مانده از سومر و تحقيقات وسيع سومر شناسان بطور قطعي ثابت ميشود كه سومر ها شاخه اي از تركان باستاني بودند كه درحوالي 5500 سال ق م همراه با ديگر اقوام باستاني ترك، هوري ها، قوتتي ها، سابير ها، لولوبي ها، كاسسي ها و ... از آسياي ميانه به آذربايجان كوچ كردند و سومر ها بعد از زندگي طولاني و تشكيل دولت در آذربايجان به بين النهرين كوچ كرده و با علم و دانشي كه از آذربايجان به همراه داشتند توانستند اولين تمدن بشري را بنا كرده و بزرگترين خدمات را به بشريت انجام دهند.
تركان دنيا ، به خصوص تركان آذربايجان ، به عنوان وارثين حقيقي سومرها به آنان افتخار كرده و همچون فرزندان راستين آنها در راه صلح و خدمت به بشريت هيچ وقت كوتاهي نكرده اند. همچون اجداد سومريشان، آذر بايجاني ها نيز هميشه مقدم مهمانان و تازه واردين به سرزمينشان را گرامي داشته اند، هرچند که بعضي از آنها همچون ارمني ها و آشوري ها در اين اواخر، نمک را خورده و نمکدان را شکسته اند. 1- 1956، From the tablets of sumer، samuel noah kramer
2- 1983 Inanna ، Diane Wolstein، Queen of Heaven and earth" ـ، samuel noah kramer، ص 130
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
پان تاتيسـم خلخال

پان تاتيسـم خلخال



شهرستان خلخال با جمعيتي بالغ بر 150000 نفر و با وسعت 40000 كيلومتر مربع از شمال به اردبيل و از جنوب به زنگان و از شرق به تالش و از غرب به شهرستان ميانه محدود مي‌شود. اين شهرستان يكي از مناطق توانمند كشور، بخصوص آذربايجان مي‌باشد. شهرستاني كه مي‌تواند شاهراه ارتباطي چهار استان مهم كشور، يعني آذربايجان شرقي (اردبيل)، آذربايجان مركزي (تبريز)، زنگان و گيلان و نقطه اتصال شمال غرب كشور (آذربايجان) به شمال آن باشد، منطقه‌اي كه قدم به قدم آن مملو از استعدادهاي بالقوه مي‌باشد كه با بالفعل نمودن تنها نيمي از آنان، بسياري از مشكلات منطقه حل خواهد شد، به دليل بي توجهي مسئولين دولت، محروميت به آن تحميل شده است.
شهرستان خلخال طي چند سال گذشته با زايش 3 شهر جديد: 1-كويو (كيوي، كوثر) 2- هيشئيين (هشتچين، خورش رستم) 3- كولواور (كلور، شاهرود) به ديگر شهرهاي آذربايجان افزون گشته كه البته بخش كاغذكنان خلخال در سال 1359 از خلخال تفكيك و به شهرستان ميانه واگذار گرديد. و اين در حالي است كه يكي از هموطنان عزيز در يكي از سايت‌هاي معلوم‌الحال نوشته‌اي تحت عنوان «سونامي آذربايجان» به رشته تحرير درآورده بودند كه در آن از خلخال به عنوان يك ده كوره ياد كرده بودند.
در ارديبهشت ماه سال 1385 يكصدمين سالگرد تأسيس مدرسه دولتي خلخال گرامي داشته شد ( يك قرن آموزش به شكل مدرن ) و به جرأت مي‌توان گفت كه بعد از مدرسه رشديه تبريز، دومين مدرسه در آذربايجان، دبستان ناصري خلخال باشد؛ و نزديك به 75 سال است ( همزمان با شهرستان كرج ) كه فرمانداري خلخال عمر خود را سپري مي‌كند. با توجه به مستندات تاريخي مي‌توان تاريخ خلخال را در زمان‌هاي هون‌ها، اسكيت‌ها و ... جستجو كرد.
چند روز پيش، جهت انجام كاري از هيروو ( هروآباد ) مركز شهرستان خلخال عازم بخش شاهرود از توابع خلخال ( شهر جديد كلور ) شدم (در زبان سومري يا تركي باستان كولواور نام شهر و آبادي است. و امروز شهر كلور در جنوب شهرستان خلخال واقع شده و چند روستاي تات‌نشين و ترك‌نشين را شامل مي‌شود. ) در ورودي شهر با تابلو خوش آمدگويي شهرداري كلور، تحت عنوان «به شهر كلور مهد زبان ايران باستان (تاتي) خوش آمديد» مواجه شدم. به ياد بوق و كرناهاي شووينيست‌هاي پان‌فارس پان‌ايرانيستي افتادم كه عمري به طبل‌هاي توخالي خود كوبيده‌اند كه زبان باستان ايران، فهلويات، فارسي باستان، دري و ... است و بس!!! هنوز هم كه هنوز است صداي اين بوق و كرناها گوش‌هايمان را كر مي‌كند.
راستي چرا نصب اين تابلو پس از سلسله قيام‌هاي ضد آپارتايد ملت غيور آذربايجان صورت گرفته است، خود حديث مفصل خوان از اين مجمل.
تات‌ها چه كساني هستند؟
امروزه در اثر پيشرفت علم توركولوژي و آذربايجان‌شناسي، بررسي مجدد تاريخ و فرهنگ آذربايجاني و شهرهاي آن در صدر اولويت كاري محققين و پژوهشگران و نويسندگان آذربايجاني قرار گرفته است. آنها سعي دارند از لابلاي كتاب‌هايي كه بدون غرض‌ورزي و تعصب و اهداف خاص سياسي نوشته شده‌اند، تاريخ حقيقي خويش را عيان نمايند.
يكي از مسائل مربوط به مسائل آذربايجان قوم تات مي‌باشد كه اكنون در برخي از مناطق آذربايجان از جمله بخش شاهرود و خورش‌ رستم خلخال، منطقه‌اي در مرند و تاكستان ساكن هستند. .مسئله تات‌ها و اسکان آنها در ميان ترکان با وجود شفافيت تاريخي، به ابزار و وسيله‌اي در دست سلسله پهلوي و شوونيسم‌ها تبديل شده است. وجود چند دهكده تات ‌نشين در دست تئوريسين ‌هاي پهلوي و در رأس آنها كسروي از خود بيگانه، به حربه و دست ‌آويزي براي انكار هويت تركان ايران زمين بدل گشت؛ چنان كه به صورت عادت هميشگي خودشان به جاي اصل قضيه و حادثه، به طور مصلحتي عكس قضيه را در دستگاه عظيم تبليغاتي خود تبليغ كردند و وجود چند دهكده تات‌نشين را بومي و جمعيت عظيم تركان را غير بومي و زبان با قاعده طراز اول تركي آنان را به عمد عناد بنام‌ هاي خود ساخته «آذري باستان»، «فارسي آذري»، «آذري»، «لهجه آذري»، «زبان قديم آذرآبادگان» يا «زبان خرده فرهنگها» و ... مي‌نامند.

ماهيت تات‌ها
متاسفانه تا به حال در مورد تات‌ها مطالعات آنچناني صورت نگرفته است. منابع و مدارك آنچناني جهت شناخت اين قوم وجود ندارد و چندين مطالب بسيار ناقص در برخي كتاب‌ها آمده كه نويسندگان بعدي آنها را تكرار نموده‌اند و هيچ كار جديدي صورت نگرفته است. لذا امروزه بر نويسندگان و روشنفكران اين قوم، وظيفه است تا در اين وادي قدم گذاشته و به مطالعات و تحقيقات براي روشنگري بيشتر در اين زمينه بپردازند.
اما آنچه از مطالعه آثار موجود بدست مي‌آيد اينکه از روزگاران پيش، برگزيدن اصطلاح خاص و شايد هم نه چندان خوش‌آيند نسبت به غير خودي مرسوم بوده و اكنون هم وضع به همين منوال است. اگر روزگاري يوناني‌ها و عرب‌ها، اصطلاحات بربر و عجم را به عنوان شناسايي غير خودي برگزيده بودند، در حال حاضر هم استادان، اديبان، واژه‌شناسان ادبيات فارسي، در مقابل كلمه اسلام‌گرا، عنوان دگرانديش را بكار مي‌برند، لذا تركان هم نسبت به غير خودي واژه تات را بكار مي‌برند. ( منبع 1 )
ناصر پورپيرار در سلسله مقالات خود ( شمشير اسلام ) تات‌ها را آوارگان يهود مي‌نامد: "اين درست است كه توليد و اختراع زبان فارسي در خراسان و با كمك خلفاي عباسي در قرون اوليه و با اختلاط و استمداد از چند منبع محلي و به خصوص تاتي كه زبان غير رسمي و محلي آوارگان يهود بوده است، صورت گرفت. و اين مطلب را مي توان از مسيرهاي متعدد و مختلف اثبات كرد. با اين همه مداركي در اثبات اجباري كردن كاربرد اين زبان ساختگي نداريم."
محمد علي نقابي در اين مورد مي‌نويسد: «در سده‌هاي گذشته كه ترك‌ها در شمال غربي قاره آسيا مستقر شده بودند، افراد طوايف و عشاير غير ترك را كه در زير لواي حكومت آنها مي‌زيستند تات مي‌ناميدند» ( منبع 2 )
همچنين اورانسكي در اين مورد چنين مي‌آورد: كلمه تات ظاهراً در آغاز بر نژاد و قبيله‌اي اطلاق نمي‌شده است. تركان مردمي را كه در زير انقياد خويش آورده بودند، تات مي‌خواندند( منبع 3 ) و غلامحسين مصائب در دايره‌المعارف ( جلد اول ) مي‌نويسد: تات، لفظ تركي به معني عناصر خارجي ساكن سرزمين تركان است؛ اين لفظ در كتيبه‌هاي اورخون - قرن هشتم ميلادي - آمده است. ( منبع 4 )
همچنين در اين مورد در فرهنگ تركي آذربايجاني - فارسي استاد بهزاد بهزادي چنين آمده است: 1- قوم تات كه به لهجه ويژه‌اي از فارسي حرف مي‌زنند و در مناطقي از ايران و آذربايجان شمالي سكونت دارند. 2- جمعيت غير ترك زبان مقيم آذربايجان و مناطق ترك‌نشين. ( منبع 5 )
مارسل بازن مي‌نويسد: «اين نام توسط ترك‌ها به ايراني زبانان داده شده است و منظور از آن كساني است كه نمي‌توانند به تركي صحبت كنند. همچنان كه نام بربر كه از يك اسم صوتي حاصل شده است، به اقوامي اطلاق مي‌شود كه نمي‌توانستند به يوناني تكلم كنند. اين موضوع در نوشته‌هاي اورخون ( 732 تا 735 م ) و كاشغري در قرن يازدهم ميلادي به اثبات رسيده است. ( منبع 6 )
آمدن تات‌ها به سرزمين ترکان
بنا به يافته‌هاي امروزي باستان‌شاسان و پژوهشگران، آذربايجان به عنوان موطن اصلي ترکان دنيا و زادگاه اوليه تمدن ترک و از حدود 7500 سال پيش محل زندگي ترکان بوده است و ساکنان اوليه اين سرزمين التصاقي زبان و ترک بوده‌اند. ولي در زمان هخامنشيان و ساسانيان بنا به مصلحت مملکتي، ترکيب جمعيتي آذربايجان دست خوش تغييرات جزئي گرديد؛ از جمله اينکه انوشيروان براي حفظ حکومت جبار و بيدادگر خويش و جهت جلوگيري از حملات تركان، عده‌اي از ملل تابعه خود را به آذربايجان كوچانده و آنان را در قلاع نظامي و آبادي‌ها اسكان داد تا پشتيبان ساسانيان باشند. به مرور زمان اينان با قطع ارتباط از اقوام اوليه خود و احاطه شدن بوسيله اقوام ترك، با توجه به وسعت جغرافيائي امپراطوري ساساني و كثرت قومي و اينكه اينان از اقوام يكدست نبودند، در ميان ملل ترك آسيميله شدند. چنان كه به ميزان اندكي از آنان در بعضي از دهات ترك‌نشين باقي مانده است كه اكنون به زبان تركي تكلم مي‌كنند و هم به زبان ايلي خودشان صادق مانده‌اند. ( منبع 7 )

مورخين درباره اهميتي كه پادشاهان ساساني به پاسداري از گذرگاه حساس دمير قاپي دربند ( باب الابواب ) نشان مي‌دادند، ‌از كوچانده شدن گروه‌هائي از نقاط مختلف امپراطوري ساساني به اين سامان و دادن امتيازاتي به آنها براي اقامت دائم در اين سرزمين، در منابع موجود بسيار سخن گفته‌اند. ياقوت حموي ضمن تاكيد بر اهميت نظامي دمير قاپي در بند در نظر ساسانيان، به مسئله سپردن مسئوليت حفظ دروازه‌هاي سد پرداخته و از بعضي گروهاي محافظ سد مثل طبرسران، فيلان، ليران، شروان و ... نام برده و از انشاستكين ( جنگجويان ايراني گماشته شده بر سد دربند ) سخن به ميان مي‌آورد. ( منبع 8 )
ابن فقيه مي‌نويسد: ”انو شيروان گروهي از سياسحه پهلوان و دلاور خويش را در قلعه‌هاي كلاپ و شاهبوش كه در سرزمين‌هاي سيجان واقع در آن سوي ارس بنا كرده بود، مستقر كرد. “( منبع 9 ) غير از انشاستكين ياد شده، گروهايي از سغدي‌ها، پارس‌ها و ملل ديگر شهرها و دژهائي كه در مناطق مرزي گرجستان و ارمنستان ساخته شده بود، ‌سكونت داده است. ( منبع 10 ) به نظر نويسندگان تاريخ آذربايجان، ساختن استحكامات در آذربايجان تنها براي پيشگيري از حمله اقوام كوچ‌نشين شمالي و شرقي نبوده، بلكه اين دژها در عين حال براي استئمار آذربايجان و به زانو در آوردن مردم آن سامان و سركوبي قيام‌هاي آن به پا مي‌گرديد. همچنين ساسانيان براي نگه داشتن آلباني در زير سيطره و پديد آوردن تكيه‌گاه براي خود، اقوام گوناگون را به آنجا مي‌كوچانند و همين اقوام بعدها از طرف تركان بومي منطقه تات ناميده شدند. تات‌ها در بخش‌هايي كه داراي ارزش نظامي بود، مستقر مي‌شدند و بقاياي آنها هنوز هم در بعضي از اين اراضي زندگي مي‌كنند. ( منبع 11 )
ناگفته نماند كه اين كشمكش ‌هاي تاريخي بين تركان و امپراطوري ساساني از يك طرف و ظلم حكام ساساني به عامه مردم از طرف ديگر، چنان باعث ضعف و زوال امپراطوري ساساني شد كه در مقابل سربازان دلاور و تازه مسلمانان اسلام كه خصوصا به صلاح ايمان نيز آراسته بودند، چندان دوامي نياورد ، و بزودي براي هميشه از هم پاشيد.
در تاريخ صفويه و قاجاريه هم به واژه تات، بيشتر بر مي‌خوريم. پيترو دولا واله، قشون شاه عباس را چنين تعريف مي‌كند:‌ قشون ايران، مركب از چهار دسته است كه به ترتيب اهميت از پائين‌ترين آنها يعني تفنگچيان كه شاه عباس چندي پيش به توصيه آنتوال شرلي انگليسي، به تشكيل آن همت گماشت، شروع مي‌كنم. تفنگچيان از نژاد ايراني هستند كه مسكن و مأواي آنها شهرها و دهات است و چون تمامي‌شان حقوق مي‌گيرند، هر وقت به وجود آنها احتياج شد، فورا در خدمت حاضر مي‌شوند. نجيب‌زادگان، يعني قزلباش‌ها، وارد اين دسته نمي‌شوند و در حقيقت آنها را رعيت‌ها تشكيل مي‌دهند. به رعايت، لفظ تات نيز اطلاق مي‌شود و در فارسي وقتي تات مي‌گويند، منظور اين است كه طرف از طبقه نجبا، يعني قزلباش‌ها نيست، عده تفنگچيان ايراني فعلا قريب بيست‌هزار نفر است. چون آنان از تات‌ها هستند، تاج قزلباشي ندارند و عمامه ساده‌اي مي‌بندند. ( منبع 12 )
و در جاي ديگر پيترو دولا واله مي‌نويسد. ”امروز اتکاي او بيشتر به تفنگچيان تات و مخصوصا غلاماني است که روز به روز بر قدرتشان افزوده مي‌شود و به مقامات بلند پايه گماشته مي‌شوند.” ( منبع 13 )
نتيجه‌گيري
با نگاهي به مطالب اندک موجود در برخي کتب تاريخي درمي يابيم که تاتها از زمان ورود پارس‌ها، به سرزمين آذربايجان آورده شده‌اند و طي اين مدت در کمال آرامش و آسايش در ميان آنها زندگي کرده‌اند. هيچ‌گاه به مشکل خاصي برخورد نکرده‌اند. ولي در زمان حکومت منحوس و نژادپرست پهلوي، عده‌اي به اصطلاح نويسنده و تاريخ‌نگار، از وجود اين قوم به عنوان ابزاري جهت رسيدن به اهداف شوم سياسي خويش استفاده کرده‌اند. حال لازم است فعالين و نويسندگان اين قوم تحت تاثير تحريفات و دروغ‌نويسي‌ها قرار نگريند و مطمئن باشند آذربايجان، هيچ‌گاه به آنها کوچکترين بي‌مهري را نکرده و نخواهد کرد.
و ما در عصر حاضر حضور اين تات‌ها را در عرصه رعيتي قشون نظامي جهت سركوب قيام‌ها مشاهده مي‌كنيم. بدين ترتيب كه اخيرا در سلسله قيام‌هاي ضد آپارتايد ملت آذربايجان و در تداوم آن كه در 31/2/85 و 2/3/85 اوج اعتراضات مدني مردم و دانشجويان در شهرستان خلخال صورت گرفت و ترس از اينكه تداوم اين اعتراضات در سطح شهر به جاهاي باريك كشيده شود، رژيم، با توسل به نيروهاي امنيتي و پليسي كه در سطح شهر، مستقر كرده بود علاوه بر اين قشون تعداد سيصد نفر تات زبان چماق بدست كه از روستاهاي تات‌نشين جهت سركوب اعتراضات و خواست‌هاي به حق مردم مظلوم، به صورت آماده‌ باش در خلخال مستقر كرده بودند.
بي‌جهت نبود انتخاب و نصب امام جمعه تات زبان به مدت دو دهه بر منطقه تورك ‌زبان و بر همگان آشكار و زبانزد خاص و عام بوده است كه چه ستم‌هايي در حق مردم اين منطقه روا داشت.
با اين حال با تثبيت نظريه مطرود احمد كسروي و نصب اين نظريه كذب غير مستدل و غير مستند، به شكل تابلوي ورودي يك شهر، سخنان گوهربار اجداد و نياكان ترك ما ( آتالار سوزو ) را يادآور مي‌شود كه:
«تات آتين مينسه، تانريسين ياددان چيخاردار»
مريم آرپاچاي
منابع و مآخذ:
1- ماهنامه پيک آذر زنجان
2- ماهنامه پيک آذر
3- خلخال و مشاهير- محمد مسعود نقيب
4- دايره المعارف فارسي - فارسي ، غلامحسين مصائب
5- فرهنگ آذربايجاني – فارسي،بهزاد بهزادي
6- خلخال و مشاهير- محمد مسعود نقيب
7- وارليق- حسين پناهي
8- آذربايجان در سيرتاريخ ايران- رحيم رئيس نيا
9- آذربايجان در سيرتاريخ ايران- رحيم رئيس نيا
10- وارليق- حسين پناهي
11- وارليق- حسين پناهي
12- مطالعاتي درباره تاريخ،زبان و فرهنگ آذربايجان- پيترو دو لا واله
13- مطالعاتي درباره تاريخ،زبان و فرهنگ آذربايجان- پيترو دو لا واله
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
نسخه اي با 20 دستور ساده!

نسخه اي با 20 دستور ساده!


نزديك صد سال است كه شونيسم فارس ( انديشه اي كه ملت فارس را از ديگر ملتها برتر مي انگارند ) و مركزگرايان ( كساني كه مي خواهند قدرت سياسي و اقتصادي را در تهران و مناطق مركزي- فارس محدود سازند ) در حال نابودي هويت و هستي فرهنگي ما توركها در ايران هستند چراكه آنها سربلندي ملت تورك را تحمل نكرده و قصد استعمار اين ملت را دارند. در اين راه بطور عمده زبان ، فرهنگ و تاريخ ما را هدف گرفته اند. آنها با استعمار فرهنگي ملت ما قصد هموار نمودن شرايط استعمار اقتصادي و سياسي را داشته اند. ملتي كه زبانش را بگيرند و تحقيرش كنند از وسيله تفكر ، خلاقيت و پيشرفت محروم شده و اعتماد به نفس خود را از دست مي دهد. چنين ملتي آماده استعمار شدن است. بنابراين مبارزه عليه استعمار فرهنگي ، اقتصادي و سياسي شونيسم نيز با مبارزه فرهنگي آغاز مي گردد. راه و مرحله اوليه مبارزه بازگشت به هويت واقعي خود و محافظت از هستي معنوي و فرهنگيمان مي باشد. ملت ما براي رهايي از استثمار بايد ياد بگيرد كه بدون وابستگي به ديگران بر روي پاي خود بايستد. چنين مبارزه اي هم سخت است و هم آسان! با افزايش شعور ملي يك ملت استعمار آن ملت به آساني مقدور نمي گردد. با صرف هزينه هاي كم مي توانيم شعور ملي ملتمان را افزايش دهيم. راه مبارزه تنها اسلحه به دست گرفتن و يا مقابل اسلحه ايستادن نيست. راههاي ساده ديگري نيز هست كه تكرارشان خالي از فايده نيست:
1- با فرزندان خود توركي صحبت كنيم . به آنها بگوييم كه زبان توركي چه زبان غني ، قوي و ريشه داري است.
2- خواندن و نوشتن به زبان توركي را ياد بگيريم. زبان توركي چند سال آينده شانس اين را دارد كه به عنوان زباني رسمي در آذربايجان جنوبي ( قسمتي از سرزمين آذربايجان كه در محدوده مرزهاي سياسي كشور ايران قرار دارد) پذيرفته شده و در مدارس آموزش داده شود. براي اينكه در آنروز بي سواد محسوب نشويم از همين حالا بايد سواد آموزي به زبان توركي را شروع كنيم. به كودكان خود نيز خواندن و نوشتن به زبان توركي را آموزش دهيم. با نگرشي عميق تر متوجه مي شويم كه سواد زبان مادري براي فرزندانمان بسيار مهمتر از سواد زبان انگليسي است.
3- براي كودكان و محل كار خود اسامي توركي انتخاب كنيم.
4- جغرافيا و تاريخ واقعي آذربايجان و توركهاي ايران و دنيا را فرا بگيريم.
5- در تهران و شهرهاي دو زبانه ديگر ، مكالمات خود با مخاطبين نا آشنا را با توركي آغاز كنيم ، مگر اينكه از تورك نبودن مخاطب مطمئن باشيم.
6- هنگام ملاقات آشنايان ، يك كاست يا سي دي موسيقي آذربايجاني، يك فيلم آذربايجاني ، يك كتاب توركي يا در مورد هويت ، زبان ، تاريخ و يا فرهنگمان يك نوشته هديه ببريم.
7- به جاي كلمات وارداتي غير توركي كه در نتيجه ممنوعيت و محدوديتهاي زبان توركي در ايران وارد زبانمان شده اند ، از كلمات توركي استفاده كنيم.
8- در كنسرتها و برنامه هايي كه در مناسبتهايي ملي آذربايجان برگزار مي شود ، فعالانه شركت كرده و دوستان و فاميلهاي خود را نيز همراه ببريم.
9- جوكهايي را كه عليه ملتهاي غير فارس روايت مي شود ( توركي ، رشتي ، عرب...) سرزنش نموده و در نقل و روايت آنها شركت نكنيم.
10- در خريد كالاهاي مورد نياز به اجناس ساخت آذربايجان ، يا ساخت شركتهايي با سرمايه آذربايجاني اولويت بدهيم.
11- ما بايد اول فضولي و واحد و شهريار را بشناسيم بعد حافظ و سعدي و شكسپير را. سرمايه هاي فراواني از مالياتها و سرمايه هاي كشور ايران صرف رشد زبان و فرهنگ فارسي مي شود ما هم بايد زمان، انرژي و پول خود را صرف فرهنگ و زبان بي صاحب و مظلوم خود بكنيم.
12- در ماشينها و مهماني ها و محلهاي عمومي فقط از موسيقي توركي استفاده كنيم . ابتدا به آموزش موسيقي خود همت بگماريم. ما صاحب يكي از غني ترين موسيقي هاي جهان هستيم. البته موسيقي فارسي نيز قابل احترام مي باشد اما در وضعيت كنوني پخش و فراگيري موسيقي فارسي حركت در جهت منافع و اهداف شونيسم است.
13- در موقعيت فعلي كه مديريت آذربايجان و قوانين كشور به نفع آذربايجاني نيست ، در منطقه آذربايجان به غير توركها زمين و سهام شركتهايمان را نفروشيم. ارزان بفروشيم ، به خودمان بفروشيم. در حاليكه انبوهي از سرمايه هاي كوچ كرده آذربايجان در خارج از آذربايجان اسير تهران (مركز) شده است ، ما احتياجي به سرمايه سرمايه گذاراني نيستيم كه فردا ادعاي دارايي و زمينهاي ما را خواهند كرد.
14- سرمايه دار هاي خود را تشويق كنيم كه با تحمل سختي ها ، در آذربايجان سرمايه گذاري كنند. آينده روشن و پتانسيلهاي اقتصادي آذربايجان را به آنها نشان دهيم. شايد قسمتي از سرمايه اسير خود را ازدست تهران را نجات دهيم.
15- در مقابل توريستهاي غير تورك مهمان نواز باشيم اما فرهنگ و مدنيت خود را فداي چند سكه نكنيم و مسخ فرهنگ آنها نشويم. به جاي كسب نكات منفي فرهنگ توريستها ، ما مي توانيم نكات مثبت فرهنگ خود را به آنها نمايش دهيم.
16- در معرفي هويت خود نگوييم من آذري هستم يا زبانم آذري است بلكه همانند پدران و مادران خود بگوييم من توركم و زبانم توركي است. در معرفي محل تولد و يا سرزمين اجدادي خود بگوييم من آذربايجاني هستم.
17- حتي المقدور از خريد نشريات سراسري مركزگرا خودداري كرده و از نشريات دوست آذربايجان حمايت كنيم.
18- در تشكيلات و احزاب سراسري مركز گرا شركت نكرده و از اين احزاب حمايت نكنيم. از افراد و احزابي حمايت كنيم كه درد ملت تورك را درك كرده و در فكر حل مشكلات اين ملت و آذربايجان باشند.
19- كارتهاي تبريك و عروسي خود ، اس ام اس ها و اي-ميل هاي ما بين خود را به زبان توركي بنويسيم ، حتي اگر بلد نباشيم كه به زبان توركي صحيح بنويسيم.
20- زنجان، اردبيل، تبريز، اروميه، باكو، نخجوان، گنجه، قزوین، همدان، مشکین، مراغه و ... همگي شهرهاي آذربايجان اند. اگر چه سيستمهاي تحميلي باعث تفاوتهاي فرهنگي اندكي بين اين شهرها شده است اما اهالي همه اين شهرها تورك هستند. با حمايت علني و معنوي از همديگرسياست تفرقه اندازي شونيسم را نقش بر آب كنيم. تفاوت سطحي ما در مقابل كينه عميق شونيسم نسبت به همه ما ناچيز است. هركدام براي كمك و تقويت يكديگر پتانسيل هاي زيادي داريم.
اين نسخه را به دوستان خود نيز بدهيد و در فكر راه حلهاي جديد تر و مؤثر تر نيز باشيد. بخوانيم و بيانديشيم. نتايج تفكرات خود را بدون ترس و خجالت بر روي كاغذ بياوريم. هر انديشه انساني ارزشمند است.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاهی به طوایف ایل قشقایی:

نگاهی به طوایف ایل قشقایی:



طایفه دره شوری:
نام درشوری از نام محل ییلاقی آنها ( دره شور ) گرفته شده است اینان پس از ورود به فارس در این ناحیه سکونت کرده اند دره شور از محل ( سمیرم ) امروزه جز مراکز ییلاقی این طایفه است .
خانهای طایفه دره شوری در سالهای اخیر به زراعت و باغداری توجه زیادی کرده اند .
و گروههای زیادی از آنها به زندگی یکجا نشینی پرداخته اند . طایفه دره شری یکی از طوایف پر جمعیت ایل قشقایی است و مردم آن به داشتن و پرورش اسب معروفیت دارند .(14)
طایفه فارسی مدان:
طایفه فارسی مدان از قدیمیترین طوایف ایل قشقایی است که قبل از دیگر طوایف ترک زبان به فارس آمده اند و چون فارسی نمیدانستند ، واژه (فارسی مدان ) به آنها اطلاق گردیده است . طایفه فارسی مدان سابقا (در ) پادنا ییلاق و در اطراف کوه گیسگان قشلاق میکردند _ بعد اراضی سرمشهد و سپس منطقه ( دایین) به آن اضافه شد . امروزه گروههایی از طایفه فارسی مدان در حوالی اراک ( عراق ) و تهران زندگی میکنند و پاره ای از آنها هنوز به عراق معروفند . به نظر میرسد بعدها به فارس کوچیده اند . فارسی مدانها به علت قدرت مرکزی و نفوذ و اعتبار و مدیریت کلانتران خود ، با وجود رقابتها و اختلافات خویشاوندی کمتر دستخوش تجزیه و جدایی قرار گرفته اند .(15)
طایفه کشکولی بزرگ:
طایفه کشکولی در گذشته از سه تیره تشکیل میشد که به همراه سایر تیره های قشقایی ییلاق _ قشلاق میکردند . ییلاق آنها قسمتی از شمال سمیرم و ( دیز جان ) بوده است زمستان را به مناطق جنوبی فیروزآباد کوچ می کردند بعدها قشلاق آنها به ماهور میلانی تغییر کرد .
دره شوریها هم این منطقه را که دارای مراتع وسیع و چراگاههای مناسبی برای دامهاست ، قشلاق خود قرار میدهند . کمی بعد از جانب کلانتر طایفه محل ییلاقی آنها به همای جان و کمهر که از لرهای ممسنی خریداری میشود تغییر میکند(16)
طایفه کشکولی کوچک:
این طایفه قبلا تیره ای بود بنام اخپلو که بعدها تیره های دیگری از جمله تیره کرمانی به او اضافه میگردد و گسترش پیدا میکند و ابتدا بنام کشکولی کرمانی و بعد تحت عنوان کشکولی کوچک نامیده میشود .. این نامگذاری بخاطر آن است که سران طایفه های کشکولی بزرگ و کوچک و قراچه ای همه از یک خانواده بودند که تجزیه میشوند و رییس طایفه کشکولی کرمانی به هنگام آمارگیری طوایف برای اخذ مالیات نام طایفه خود را کشکولی کوچک معرفی میکند. (17)
طایفه شش بلوکی :
شش بلوکیها اغلب از تیره های بسیار قدیمی و از همان ترکان عراقی یعنی مهاجران اولیه هستند . این طایفه از پرجمعیت ترین طوایف قشقایی است که در پرورش و نگهداری دام مهارت فراوان دارند .(18)
طایفه عمله :(طایفه ی جعفر بیگی )
جز نیروی محافظ خان و عوامل اجرایی و اداری او به شمار میروند و مستقیما تحت نظر خان اداره میشود . تیره های مختلف طایفه عمله تحت سرپرستی کدخدایی است که مستقیما از خان دستور میگیرد . با وجود این پاره ای از تیره های بزرگ تحت سرپرستی کلانترها هستند که پایگاه آ نها از کلانترهای سایر تیره ها پایینتر نیست(19)
از طایفه های مختلف ایل قشقایی حدود 40درصد همچنان بطور کوچ نشینی و نیمه کوچ نشینی زندگی میکنند و بقیه اسکان یافته اند . از تعداد و ترکیب دقیق جمعیت ایل قشقایی اطلاعات مستند و دقیقی در دست نیست ، مشکلی که در برآورد جمعیت این ایل وجود دارد همان است که درباره کل جمعیت عشایری ایران وجود دارد . زیرا اغلب آمارگیریها بر اساس معیارهای متعددی صورت گرفته است و نمیتوان آن را پذیرفت و مورد مقایسه قرار داد تا نوسانات و تغییراتی که در ساخت اجتماعی ایل قسقایی پدید آمده مورد بررسی قرار داده شود .(20)
تیره ها در ایل قشقایی
همانگونه که پیشتر اوردیم هر طایفه ای دارای تعدادی تیره می باشد(21) :
طایفه
تعداد تیره
دره شوری
51 تیره
فارسی مدان:
25 تیره
کشکولی بزرگ
47 تیره
کشکولی کوچک
14تیره
شش بلوکی
20 تیره
عمله (جعفربیگی )
47 تیره
اساس نامگزاری تیره ها:
1)بر اساس نامیا فامیل یا بزرگتر ها یا کدخدایان مثل قاسم لو از نام قاسم و بهمن بیگلو از نام بهمن .
2) بر اساس تعدادتیره ها یا بنکو ها مثل دو قوزلو که از 9 تیره کوچکتر تشکیل شده.
3)بر اساس حرفه و کار مثل عاشق لر که در موسیقی و آهنگر که در حرفه خود استاد بودند.
4)بر اساس اصل و نسب مثل :داود لو که از فرزندان داود و جهانگیر لو که از اولاد جهانگیر .
5)بر اساس وابستگی به شخص بخصوص مثل : بهرام کیخالو وابسته به بهرام و همت علی کیخالو ، وابسته به همت علی .
6)بر اساس منشاء قومی مثل : لَک ، بازمانده ای از لکهای غرب ایران و لر از جانشین لرهای اولیه .
7)بر اساس تکیه بر محل جغرافیایی مثل: موصلو از موصل عراق
8) بر اساس اولین مرکز تمرکز مثل : دره شوری ها در دره شور یا چگینی ها در چگین پیشگوه لرستان .
9) بر اساس نام سران یا پادشاهان که از طوایف مزبور بودند ، مثل ندر لو وابسته به نادر شاه و قجر لو از قاجارها .(22)
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
ايشغوزها ( ايسكيت ها )

ايشغوزها ( ايسكيت ها )


یکی از اقوام باستانی ترک که در سده های 7-8 قبل از ميلاد بتدريج به آذربايجان کوچ کرده و در بين خلقهای قوتتی،سابير، توروک، آذ و ... در ماننا و ماد مرکزی سکونت گزيدند، ايشغوز ها ميباشند. طبق منابع چينی ، ايشغوز ها در حوالی 10-13 ق . م در کنار سرحدات چين در داخل اتحاديه قبيله ای"سيوننو" " Siynnu" زندگی ميکردند ودر 900 ق . م در تصرف پايتخت "چين چژوو" " Cin cejo" ترکهای هون را ياری کردند. آنها بعدها به قزاقستان امروزی کوچ کردند و در اوايل 700 ق . م از آنجا بدليل فشار "ايسه دونلار" به سمت غرب کوچ کردند. به نوشته "هرودت "، آنها از رودخانه "ايديل"، ولگا ، گذشته و سرزمين کيمئر ها را تصرف کردند. کيمئر ها مجبور شدند که از طريق شمال دريای سياه و بعد اورارتو به آنادولو رفته ودرآنجا ساکن شوند.
تقريبا 30-40 سال بعد يعنی اواخر 700 ق . م عده کثيری از ايشغوزها به رهبری "ايش پاکا" با هدفی مشخص آنجا را ترک کرده و از طريق دربند وارد آذربايجان شدند. هدف آنها تشکيل دولت در آنجا بود. لذا با دولت اورارتو که قسمت اعظمی از سرزمينهای شمال ارس را در اختيار داشت، وارد جنگ شده و در نزديکی گنجه "روسای دوم" شاه اورارتو را شکست دادند. بعد از ايجاد دولت ايشغوز در شمال آذربايجان، متوجه جنوب ارس شدند. البته قبرهای ايشغوزی پيدا شده در "تپه حسنلی" نشانگر آن است که شاخه هايی از ايشغوز ها از 1000 ق . م در ماننا زندگی ميکردند. اراضی شمال و غربی درياچه اورميه که قبلا تحت حاکميت ارارتو بود، بدليل شکست اوارتوها از سارگون دوم در 714 ق . م از دست آنها خارج شده بود، لذا ايشغوز با در اختيار گرفتن اين اراضی، مرزهای دولت خود را از کوههای قفقاز تا جنوب درياچه اورميه بسط دادند و پايتخت خود را به نام "ساققيز، سقز" در جنوب درياچه اورميه بنا کردند. به دليل قرابت نژادی و زبانی بين ايشغوزها و اهالی ماننا، و همچنين بدليل اينکه از صدها سال پيش گروههايی از ايشغوز ها در ماننا - ماد در بين ديگر خلقها زندگی ميکردند، هيچ درگيری بين ايشغوز های تازه وارد و ماننائی ها رخ نداد و آمدن ايشغوز ها همچون تزريق خون تازه ای در رگهای مردم ماننا - ماد بود، چون باعث تقويت آنها در مقابل آشوريان شدند. ( منبع 1 ص 567 )
در اين زمان ماد مرکزی زير سلطه آشور بود. بعد از اين تاريخ، ايشغوزها متحدأ با خلق ماننا - ماد ها بر عليه آشوری ها عمل ميکردند. عده ای از ايشغوزها بعدأ به ماد مرکزی رفته و در حوالی اسدآباد و همدان ساکن شدند و در مخالفت های شاهان محلی ماد مرکزی با آشوری ها آنان را ياری ميکردند. در قيامهای مردم ماد - ماننا بر عليه اشغالگران آشوری در سالهای 675-678 ق . م ايشغوز ها نيز فعالانه اشتراک داشتند. "اسرحدون " برای سرکوبی قيام سراسری در ماد مرکزی، بدانجا نيرو فرستاد، ولی موفقيت زيادی کسب نکرد.
در اين جنگها، "ايش پاکا" اولين شاه ايشغوز ها در سال 673 ق . م کشته شد. بعدأ "پارتاتوا" پسر "ايش پاکا" رهبری ايشغوزها را به عهده گرفت. آشوريان برای تضعيف دشمن، سعی درتفرقه اندازی در بين آنها ميکند و برای رهبران سه ايالت ماد مرکزی و ايشغوز ها پيشنهاد صلح ميدهد. مادها به رهبری "خيشتريت" پيشنهاد آشوريان را رد ميکنند ولی شاه جوان و بی تجربه ايشغوزها گول آشوريان را خورده و با آنها صلح کرده و با آشوريان متحد ميشود. "اسرحدون" شاه آشور برای تحکيم اين اتحاد دختر خود را به عقد "پارتاتوا" در می آورد. پارتاتوا علايق خود را با مادها که برای آزادی ماد تلاش ميکردند قطع و با پدرزنش بر عليه آنان متفق شد. " پارتاتوا" با تشويق پدرزنش، "اسرحدون" شاه آشور همچنين به آنادولی حمله و تا فلسطين را فتح کرده و تمام قيامهايی را که در آنجاها بر عليه آشور شکل گرفته بود سرکوب کرد و با اين کارش دولت آشور را از گرفتاريهای سختی که دچار آن شده بود نجات داد.
"توقداميس، توختاميش" شاه ترکان کئمر نيز در اين جنگها بدست مادييا کشته شد.
"پارتاتوا" بعدا به آذربايجان برگشته و در پايتخت ايشغوزها در "سقز،ساققيز" ساکن شد. بعد از مرگ او، پسرش "مادئی" (مادی ـ مادييا ) شاه ايشغوزها شد، او نيز به اتحاد با آشوريها ادامه داد. ( منبع 1 ص 568 )
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
هويت قومی ـ نژادی ايشغوزها

هويت قومی ـ نژادی ايشغوزها


"ساکاها"، "ايشغوزها،ايش اغوزها"، "ايسکيت ها" يکی از بزرگترين و قدرتمندترين اقوام ترکهای باستانی بودند، که در سرزمين وسيعی، از کناره های درياچه بايکال تا شمال دريای سياه زندگی ميکردند. محقق شهير ترک، محمود کاشغری در 1000سال پيش از آنها ياد کرده و آنها را يکی از قبايل 24 گانه ترکان اوغوز معرفی کرده است. ( منبع 4 )
ايشغوزها برای اولين بار در اوايل قرن 7 ق . م به طور جدی، وارد صحنه سياسی شرق ميانه شدند. ايشغوزها، بعد از مهاجرت قبايل ترک "هيت" که در حوالی هزاره دوم ق . م انجام گرفت، دومين گروه تأثير گذار در روندهای اجتماعي - سياسی خاور نزديک بودند.
به قول "هرودت"، مهاجرت آنها به ماد مرکزی و ماننا، به صورت مدنی و با آرامش انجام گرفته، و در آنجا مورد استقبال سران ماد - ماننا قرار گرفتند، بطوری که آنها فرزندان خود را، برای تربيت، پيش آنها گذاشتند تا زبان خالص ( ترکی، تاکيد از من ) و تيراندازی را خوب ياد بگيرند. ( وکيلی،جلد 1، ص 66 ) لازم به ذکر است که، اعيان و اشراف اعراب نيز در زمان امويان و عباسيان، فرزندان خود را، بخاطر يادگيری عربی خالص و رسم و سوم اصيل عربی، به دست قبايل باديه نشين عربی می سپردند.
تا اوايل قرن بيستم، بدون استثناء در تمام متون تاريخی، از آنها به عنوان ترک ياد شده است و همه بر ترک بودن آنها عقيده داشتند. اما از اوايل قرن بيستم، برای اولين بار، عده ای به دلايل سياسی، در اروپا و روسيه، ادعای هندواروپايی بودن آنها را مطرح کردند.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
لذا امروزه در باره نژاد و ر زبان ايشغوز ها، دو نظريه وجود دارد:

لذا امروزه در باره نژاد و ر زبان ايشغوز ها، دو نظريه وجود دارد:


1- عده ای قليل، بدون ارايه مدرک موثق تاريخی و فقط بخاطر منافع سياسی خود، آنها را هندو اروپايی و زبانشان را هندو ايرانی می پندارند.
2- عده ای کثير با استناد به آثار و مدارک محکم تاريخی، آنها را از اقوام آلتائيک و زبانشان را ترکی باستان می دانند.

نظريه اول: اين نظريه برای اولين بار در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20، يعنی درست زمانی که اوروپائيان در تب آرياگری می سوختند و شديدأ تلاش ميکرند که يک هويت قديمی برای خود دست و پا کنند، تا پيشرفت های علمی - نظامی شان را با برتری نژادی خود توجيه کنند، مطرح شد. ولی آنها بزودی پی به اشتباهات مغرضانه خود بردند و دست از آن نظريه های دروغين برداشتند. ولی بعد ها پان فارسها در ايران و استالين در شوروی بدلايل سياسی، اين دغل بازی ها را دوباره شروع کردند. استالين به دليل سياست های ضد ترکی روسها، که تلاش ميکردند تا هويت تاريخی خلقهای ترک زبان شوروی سابق را از بين برده و در عوض "انسان سوسياليست شوروی" را با هويت کاذب روسی بسازند، دوباره روی اين نظزيه پوچ سرمايه گذاری کرد. البته اين، شوينيسم سلطه گر روس بود که در پشت پرده کومونيسم، با تحريف تاريخ ميخواست هويت و زبان روسی را بر ترکهای شوروی تحميل کند. و همچنين روسها را که سرزمين های وسيعی را، از قفقاز، ولگا و شمال خزر در غرب گرفته تا سيبری و منچوری در شرق ( يعنی سرزمين های تاريخی ترکها ) که روسها از قرن 16 به اينور اشغال کرده بودند، را بومی و بازماندگان ايشغوزها معرفی کنند.
یکی از طرفداران ديگر، نظريه پوچ هندواروپايی بودن ايشغوزها، گيريشمن ( کسی که يکی از مهره های اصلی سازندگان تاريخ کلا جعلی فارس ها ميباشد ) که در کتاب "تاريخ ايران از آغاز تا اسلام" در ص 97، بدون ارائه هيچ مدرکی، ايشغوزها را آريائی می نامد. البته گيريشمن در مقدمه اصل کتاب، که به زبان انگليسی ميباشد، اعتراف کرده است که کتاب را به سفارش مرکز ايرانشناسی وزارت خارجه انگليس نوشته است و بدين صورت از خود سلب مسئوليت کرده است.
مهمترين دليل کسانی که سعی در هندواروپايی قلمداد کردن ايشغوز دارند، اين است که کلمه "ايش پاکا، ايس پاکا" کلمه ای هندواروپايی و متداول در زبان روسی است، ولی "دياکونوف" در ص 532 تاريخ ماد مينويسد " کلمه روسی "ساباکا" به معنی "سگ" يک کلمه اسلاوی نيست و از زبان ترکی به داخل زبان روسی راه يافته است، درزبانهای اسلاوی به سگ "kuti" گفته ميشود. ( منبع 3 )
طرفداران نظريه اول همچنين، بدون ارايه هيچ مدرکی، آسيای مرکزی را در حوالی هزاره اول ق . م مسکن هندواروپايی ها معرفی ميکنند ( البته لازم به ذکراست که، تا به امروز جاهای مختلفی از طرف غربيان وطن احتمالی اصيل هندواروپايی ها معرفی شده است. اسکانديناوی، آسيای ميانه، شمال آفريقا، سيبری و ... و هيچ مدرک تاريخی بر هيچکام را ندارند ) و ادعا ميکنند که ايشغوزها شاخه ای از آنها بودند که بعدأ به سوی آذربايجان کوچ کردند. ولی اينها از جواب دادن به اين سوال ساده که: آسيای مرکزی که به گواه هزاران سند تاريخی، به عنوان زادگاه اصيل خلقهای آلتائی مورد تأييد ميباشد و در طول تاريخ اقوام آلتايی سومری، ايلامی، قوتتی اوغوز و ... روانه سرزمين های ديگر کرده، چطور يکدفعه خالی از آنها شده؟ مگر امکان دارد که اقوام ترک - آلتائی ساکن آنجا بدون جنگی، براحتی وطن اصيل خود را، که هزاران سال حفظ کرده بودند، تحويل اقوام تازه وارد بدوی بدهند و خود به شرق فرار کنند؟ چون در تاريخ نيز هيچ نشانه ای از ورود اقوام جديد به آسيای مرکزی و يا وقوع جنگی در آنجا در حوالی قرن دهم ق . م وجود ندارد.
علت لجبازی و امتناع آن عده از تاريخدانان روسی وابسته به دولت روسيه، همچون اورانسکی از قبول حقايق و اسناد کاملا واضح و اثبات شده در باره ايشغوز ها، فقط بخاطر حفظ منافع سياسی روسها در قسمتهای آسيايی روسيه ميباشد.
لازم به ذکر است که پان فارسها هم که سعی ميکنند، ايشغوزها را آريايی نشان بدهند، در نوشته های پوچشان به نوشتجات اورانسکی روس و گيريشمن استناد ميکنند، و اين در حالی است که خود اورانسکی و گيريشمن نتوانسته اند حتی يک دليل قابل قبول مبنی بر هندو اروپايی بودن ايشغوز ها، ارايه بدهدند.
نوشته های "اورانسکی" ضد و نقيض و فاقد مدرک تاريخی و علمی ميباشد و نوشته های گيريشمن بيشتر به يک افسانه شبيه است تا تاريخنويسی. برای روشن شدن بعد سياسی اين مسئله، به يک مورد اشاره ميکنم. دولت روسيه در 100 سال اخير با سازماندهی حساب شده ای ميليونها روس را در سرزمين های تاريخی ترکها، از قازان و جلگه های اطراف ولگا گرفته تا دورترين نقاط شرقی سيبری، مسکون کرده است، و برای زدودن ماهيت اشغالگرانه و بيگانه بودن روسها در اين سرزمين ها، احتياج به فراهم کردن مشروعيت تاريخی داشت. لذا با اجير
کردن تعدادی تاريخنويس روسی، سعی در هندواروپايی نشان دادن ايشغوزها ( که ازدرياچه بايکال تا شمال دريای سياه مسکون بودند ) کردند، تا بدينوسيله روسها را وارثين ايشغوزها و مالکين اين سرزمين ها معرفی کنند. روسها سالهای درازی از تحقيق بيطرفانه بر روی اجساد پيدا شده ايشغوزها از کوههای آلتای، جلوگيری ميکردند ولی با از بين رفتن شوروی و استقلال کشورهای ترک آسيای ميانه، اختلافات روسها با ترکهای قزاق، که وارثين حقيقی ايشغوز ها ميباشند، شدت گرفت و قزاق ها خواستار برگرداندن اجساد موميايی شده اجدادشان به مکانهای سابق آنها در کوههای آلتای شدند. در نهايت روسها مجبور شدند که يکی از اسکلت ها را برای تعين هويت نژادی به آزمايشگاهی در سويس بفرستند، بعد از ماهها تحقيق بر روی آن اثبات شد که اجساد پيدا شده در قبرهای تاريخی ايشغوز ها از نژاد ترک - آلتايی ميباشند. بی بی سی در فيلمی يک ساعته که در سال 2003 در تلويزيون سوئد نيز پخش شد، تمام پروسه اين تحقيقات را نشان داد و به پوچ بودن عقيده هندو اروپايی بودن ايشغوز ها اشاره کرد. بعدها روسها مجبور شدند که اجساد را به قزاقستان بفرستند و در آنجا با احترام توسط فرزندانشان، ترکهای قزاق، دفن شدند.

در شوروی، بعد از نشر کتاب "مسايل زبان ها" ی استالين و فشار دولت، چرخش 180 درجه ای در تاريخنويسی بوجود آمد و خيلی از تاريخنويسان و محققين بزرگ، همچون "آکادمئک مار" بدليل حقيقت نويسی دچار خشم و مجازات استالين شدند. و فقط به تاريخنويسان اجير شده دولتی امکان فعاليت دادند و از آن زمان به بعد مادها و ايشغوزها را آريايی معرفی کردند. ( منبع 1 )
عده زيادی از تاريخدانان با استناد به هزاران آثار يافته شده از قبرهای ايشغوز ها و نوشتجات قديمی يونانی، چينی، هندی، رومی و غيره، آلتائی بودن آنها را ثابت کرده اند و يافته های بعدی از پازيريک نظريه آنها را هر چه بيشتر تائيد کرده است. ( منبع 5 ص 26 )
"ايش غوز، ايچ غوز، ايچ اوغوز ها" اتحاديه طوايف بزرگ ترک بود که از طوايف ساکاها، ماساژت ها و ... تشکيل شده بود.
يونانی ها آنها را "ايسکيت يا ايسکوت" ، و آشوری ها و بابلی ها " ايشغوز" و "هرودت" آنها را "ايسکيف" دارندگان کلاه نوک تيز می ناميدند.
زبان ايشغوزها در منابع قديمی، زبان ايشغوزی ذکر شده است، چون در آن زمان هنوز اصطلاح "ترکی" مطرح نشده بود و زبان اقوام مختلف ترک با اسم قبيله ای آنها مطرح می شد.
سرگذشت "مه سکت ها" در عصر ما دليل زنده ای است مبنی بر ترک بودن ايشغوزها. استالين گرجی در راستای سياستهای ترک ستيزی خود، عده ای از ترکهای گرجستان را که"مه سکت، ماس کت" ناميده ميشوند، به ازبکستان تبعيد کرده بود. در زمان گورباچف، بعلت نارضايتی شان از شرايط در ازبکستان، خواستار عظيمت به سرزمين مادری خود، گرجستان، بودند ولی گرجستان اجازه برگشت به آنها نداد، و درعوض دولت آذربايجان آنها را که بيش از 20000 نفر بودند، قبول کرد. تحقيقات انجام شده، نشان داده که، آنها بازمانگانی از "ماساژت ها، ماساقت ها" هستند که قرنها در گرجستان زندگی کرده و اسم قبيله ای و زبان اصيل خود را حفظ کرده اند. آنها به لهجه ای ترکی که نزديک به ترکی آذری است، صحبت ميکنند. ( منبع 1 )
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
از ايشغوزها هزاران اثر تاريخی، لوازم زينتی مثل گوشواره، گردنبند از جنس طلا، ظروف و وسايل دکوری طلايی، زين اسب، پارچه، فرش و... پيدا شده است. اين آثار از قبرهای ايشغوزها که در گستره ای وسيع از آسيای ميانه تا شمال دريای سياه و آذربايجان پخش شده اند، پيدا شده است. مهمترين اين قبور در ارتفاعات شرقی کوههای آلتايی قرار دارند و معروفترينشان قبرهای موجود در "pazyryk" پازيريک در قزاقستان ميباشد. از "پازيريک" هزاران اشياء زينتی از جنس طلا و نقره، که همراه اجساد بزرگان ايشغوز دفن شده بودند، پيدا شده است. از آنجا قديميترين قالی دنيا، که شبيه قالی ترکمنی است، و قديميترين زين اسب دنيا پيدا شده است. ( منبع 1 )
از قبور ايشغوزها در "سقز" پايتخت شان در آذربايجان، نيز آثار کاملا شبيه آثار پيدا شده در "پازيريک" پيدا شده است. آثار ايشغوزی پيدا شده در "ساقيز، سقز" مربوط به سالهای 668-681 ق . م ميباشد. ( منبع 4 )
طبق منابع تاريخی چينی، قبايل "hiung-hu"، ترکهای هون، به طور سيستماتيک به شهرهای چينی حمله ميکردند و "Suan" امپراطور چين، برای خاتمه دادن به اين حملات، جنگهای وسيعی را در سالهای 781-827 ق . م بر عليه آنها شروع کرد و اين حملات باعث مهاجرتهای وسيعی به طرف غرب شد. ايشغوز ها که در سرزمينهای شرقی خويشاوندان هونی خود زندگی ميکردند به سمت غرب، اطراف دريای سياه و قفقاز کوچ کردند. ( منبع 5 ص 39 )
منابع آشوری تائيد ميکنند که ايشغوز ها در زمان حکومت سارگون ( 705-722 ق . م ) در اطراف درياچه اورميه و در بين اهالی ماننا - ماد ساکن شدند. ( منبع 1 )
در حوالی قرن ششم ق . م جوامع يونانی نشينی در سواحل شمالی دريای سياه وجود داشتند و در شمال آنها ترکان کيمر ساکن بوده و به کشاورزی مشغول بودند و يونانيان به آنها " georger" يعنی زارعين ميگفتند. در آغاز قرن 6 ق . م ايشغوز ها سرزمين های کيمر ها را اشغال و با يونانيان همسايه شدند.
اسناد يونانی نشان ميدهد که، يونانی ها تماس و ارتباط نزديکی با ايشغوزها داشتند و حتی 700 نفر از آنها را، که در تيراندازی شهره آن زمان بودند، برای حفظ امنيت آتن به خدمت گرفته بودند. يکی از دانشمندان ايشغوزی ساکن قفقاز به نام "Anacharsis" در سال 594 ق . م برای ديداری از آتن، بدانجا سفر کرد و در آنجا با "Solon" قانونگذار معروف يونان دوست شد.
"seneca" نويسنده و فيلسوف رومی ( 100 ب . م ) نيز به او اشاره کرده است. منابع يونانی، کشف "باد دم" و "لنگر قايق" را به "Anacharsis" نسبت ميدهند. ( منبع 5 ص 79 )
"Hlpokrates" پزشک يونانی ( 460 ق . م ) که به جاهای زيادی سفر کرده بود، تنها کسی است که راجع به نژاد و قيافه ايشغوز ها نوشته است، و از توصيفات او، که خود شخصأ آنها را ديده بود، معلوم ميشود که آنها قيافه آلتائئ - مغولی داشتند. او در کتاب "در باره سرزمين ها، آبها و هوا" مينويسد که ايسکيتها قسمتهايی از بدنشان را ميسوزاندند تا اعصاب را قوی کرده و بهتر بتوانند تيراندازی کنند. ( منبع 5 ص 93 ) سرخپوستان کاليفرنيا نيز عين اين عمل را برای بهتر تيراندازی کردن، انجام ميدادند. لازم به ذکر است که سرخپوستان جزو اقوام آلتايی بشمار ميروند.
"قوتشميد" تاريخدان مشهور، از رهبر ساکاها در آسيای ميانه که هنگام حمله اسکندر، در شرق رود جيهون با او جنگيدند، با نام "کارتاس" Kartas، ياد ميکند که همان کلمه ترکی " قارداش، کارداش" ميباشد که بدليل نبودن حرف "ش" در زبان يونانی " کارتاس" نوشته شده است. ( رئيس نيا، جلد 1، ص 259 )
ديگر اسامی رهبران ايشغوزها نيز کاملا ترکی ميباشد: بوقاتای، آلپاقای، مادييا و ... ( سلطنت اغوز، ص 34 )
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
مئناندر" تاريخدان بيزانسی در عصر 6 ميلادی مينويسد: در قديم ترکها را "ساکا" ميناميدند. "تاريخ آذربايجان، ص 17، محمود اسماعيل""استرابون" (63 ق . م - 19 ب . م )، تاريخنويس و جغرافيدان يونانی که در شمال دريای سياه زندگی ميکرد در باره ايشغوزها اطلاعات زيادی داده است. او از طوايف ايشغوز ساکاها و ماساقت ها را نام برده و راجع به مسکن آنها مينويسد که آنها از شمال دريای سياه تا شمال هند مسکون هستند. او مينويسد که گروهی از ايشغوزها کشاورزی و گروهی دامداری ميکنند، وی همچنين به وجود معادن زياد طلا در قفقاز که ايشغوزها از آنها طلا استخراج ميکردند اشاره کرده است. ( ص 90-91 bok XI 211)
هرودت در باره زنان "آمازون"، زنهای طوايف ماساژت، مينويسد: آمازون ها زنهايی جنگجو با دليری و شجاعت مردانه هستند و طبق سنت آنها، زن آمازونی تا زمانی که سر دشمنی را نبريده، حق ازدواج کردن ندارد. ( منبع 5 )
ايشغوزها نيزهمچون ديگر خلقهای ترک - آلتائی، به نيروها و پديده های طبيعی ( شامانيسم ) عقيده داشتند.
از ايشغوز شناسان مشهور و بيطرف، "Rost0vtsev" در روسيه؛ "Mlnns" و "Geza Nagy" در انگليس، بعد از تحقيقات علمی زياد بر روی آثار پيدا شده در "پازيريک" به اين نتيجه رسيدند که، ايشغوز ها يک خلق آلتايی بودند.خود "Rost0vtsev" کسی است که مسئوليت کاوشگری در "پازيريک" را به عهده داشت. ص 38 اجساد پيدا شده در قبر شماره 2 پازيرک که سالم تر از اجساد ديگر مانده اند، قيافه کاملا مغولی دارند. ( منبع 5 ص 38 )
"سارمات ها" که اجداد ترکمن ها ميباشند و خويشاوندی نزديکی با ايشغوز ها داشتند، در حوالی 346 ق . م حاکميت سرزمينهای ايشغوزها را بدست گرفتند. "هرودت"، سارمات ها را فرزندان ايشغوزها معرفی ميکند. ( منبع 5 )
عده ای از ايشغوز ها که در شرق خزر، ترکمنستان امروزی، ساکن بودند، بتدريج با ديگر اقوام آلتايی قاطی شده و بعدها ترکهای "بارد، پارت" را تشکيل دادند. ( منبع 5 ص 45 )
عده ای هم که در اروپا در اطراف دانوب و شمال مقدونيه بودند بارها با فيليپ دوم پدر اسکندر کبير جنگ کردند. ( منبع 5 ص 45 )
منابع آشوری و يونانی نشانگر آن است که، ايشغوزها در هنگام جنگ دم اسبهايشان را گره ميزدند. ( منبع 5 ص 70 ) ما ميدانيم که اين رسم فقط در بين اقوام ترک رايج بوده است، مثلا، بنا به منابع بيزانسی، درجنگ تاريخساز "ملازگرد" ترکان دلير سلجوق قبل از حمله شجاعانه شان دم اسبها را گره زدند. ترکان سلجوق ( ترکان اغوز ) فرزندان همان ايشغوزها بودند.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
جواهر لعل نهرو دانشمند گرانقدر و اولين نخست وزير هند، انسانی مبارز و حقيقت جوی بود و هنوز هم مورد احترام جهانيان ميباشند. البته که همچون انسانی نميتواند، مثل برادران ايرانی پان فارسش، به بيماری برتری طلبی و شوينيسم آريايی دچار باشد. لذا ايشان در کتاب "تاريخ تمدن جهان" بدور ازعقده های آرياگری و کاملا بيطرفانه، اطلاعات دقيقی را در باره ايشغوزها ارائه ميدهد:
در اوايل 600 ق . م قبايل ترک اسکيتها و ساکاها که به وسيله کوشان ها از آسيای مرکزی رانده شده بودند، در شمال هند جايگزين شده و حکومتهای مختلفی را در آنجا تاسيس کردند. قصد ترکهای ايسکيت چپاول و تاراج نبود، بلکه به سرزمينهای جديد برای سکونت احتياج داشتند. ( ص 166 )

کوشان ها، اقوام ترک - مغول بودند که در حوالی 100 ق . م به هند حمله کرده و يک امپراتوری بزرگی را بنا نهادند که تا 300 سال دوام داشت. اين همزمان با حکومت هم نژادان آنها، " پارتها، باردها" در ايران بود. اولين پايتخت کوشان ها کابل و بعد پيشاور بود، مجسمه های بزرگ بودا يادگار آنها ميباشد، هزاره ها در افغانستان امروزی بازماندگان آنها ميباشند.
در سال 308 ميلادی "سامودرا گوپتای" هندی، سلسله هندی "گوپتا" را در هند ايجاد کرد و اين سلسله شروع به پاکسازی آثار ترکها و مغولها در هند کرد. و جان تازه ای به فرهنگ هندی دادند. اين سلسه همزمان با سلسله ساسانيان در ايران بود. ( جلد اول، ص 167 توجه کنيد که با آنها همزمان هم نژادان آنان در ايران، ساسانيان نيز آثار ترکهای بارد را از بين بردند، تمدن کشی خصلت قومی آريايی ها ميباشد. تاکيد از من)
سلسله "گوپتا" به زور اقوام ترك - مغول را از هند بيرون کردند و مناطق پنجاب و کاتياواد را که بيش از هزار سال در دست ترکها بودند، آزاد کردند. اين سلسله هندی بعد از 200 سال، در اواخر 500 ميلادی بدست ترکهای هون برچيده شد. ( ص 167 )
قبايل ترک که در شمال هند ساکن شدند، مذهب بودايی داشتند، آنها در مدت نزديک به هزار سال در آنجا حکومت کردند و قسمتهای شمال هند شديدأ تحت تأثير فرهنگهای ترک - مغول شد و زبانی هم که امروزه در آنجا رايج است ترکيبی است از ترکی - مغولی و هندی، ولی در جنوب فرهنگ آريايی کمتر تحت تأثير قرار گرفت. ( ص 174 )

ترکهای ساکا و ايسکيت در شمال هند به مرور زمان جزوی از مردم هند شدند و ما مردم شمالی هند به همان اندازه که از اولاد آريايی ها هستيم، به همانقدر نيز اولاد آن اقوام هستيم، مخصوصا مردم دلير و خوش سيمای "راجيپوت" و اهالی جسور و پرطاقت "کاتياواد" از اولاد مستقيم آن اقوام هستند. ( ص 175 )
در جنگ ترکهای پارت با روميان، مغولها نيز آنها را ياری ميکردند. ( ص 168 جلد 1 ، تاريخ تمدن جهان )
در منابع تاريخی، ايشغوز ها، با نام "ساکاها" نيز ناميده شده اند، ولی در حقيقت ساکاها، يکی از 20 ايل تشکيل دهنده، اتحاديه ايشغوزها بودند. هر يک از ايل های بيستگانه ايشغوز، اسامی خود را داشتند، مثلا ماساقتها يا ماساژتها، ساکاها و ... و در بين آنها ايلی به اسم ايشغوز وجود نداشت ( منبع 1 ص 481 )، امروزه نيز ايل بزرگ "قشقايی" از قبايل زيادی با اسمهای مستقل تشکيل شده است ولی هيچ قبيله ای به اسم قشقايی در بين آنها نيست.
ساکا نيز يک کلمه کاملا ترکی ميباشد و در "ديوان لغات الترک" که در هزار سال پيش نوشته شده است، اينطور آمده:
ساک: ساق ،يعنی "کاردان"، "زيرک" ۸( منبع 8 جلد 1 ص 333 )
ساکا: "داغ ياماجی"، ( منبع 8 جلد 3 ص 226 )

با توجه به مقام بالا و تقدس گونه "کوه" در ميتولوژی ترکان، معنی دوم آن کلمه در باره "ساکاها" بيشتر صدق ميکند.
نظامی گنجوی، شاعر بزرگ آذربايجان، که "اسکندرنامه" را بر اساس اطلاعات دقيقش از تاريخ و منابع يونانی نوشته است، در بيتی از زبان اسکندر به وجود ترکان از غرب خزر تا مرز چين، چه خوب اشاره کرده است:
"ز کوه خزر تا به دريای چين........ همه ترک بر ترک بينم زمين" ( منبع 1 )
در کتاب "ده ده قورقود" که در حوالی قرن 11 ميلادی نوشته شده ولی داستانهای آن مربوط به هزاره های قبل از ميلاد ميباشد، نيز به ايشغوزها اشاره شده و آنها را به دو گروه، ايچ اغوز و ديش اغوز، تقسيم کرده است.
ايچ اغوز= ايش اغوز.... درزبان ترکی در خيلی از کلمات ، حرف "چ" در زبان گفتاری به حرف"ش" تغيير می يابد؛ مثلا: "اوچ = اوش"، "قاچ = قاش" و کلمه "ايچ اوغوز، ايچ غوز" نيز با تبعيت از اين قاعده به "ايش اوغوز،ايش غوز" تغيير يافته است.
کلمه "اغوز" نيز در منابع تاريخی بصورت "غز"، "غوز" و "اغوز" آمده است. در کل ميتوان با اطمينان گفت که، کلمه ايشغوز، کلمه ای کاملأ ترکی و از دو کلمه "ايش"و "غوز" تشکيل شده است و هيچ ربطی به اقوام هندواروپايی ندارد.
کلمه "ايش پاکا" يا "ايس پاکا"، اسم اولين شاه ايشغوزها نيز يک کلمه ثابت شده ترکی است. در زبان ترکی اغوز ، کارلوق و قبچاق به سگ "کوپک" و به سگ شکاری" ايس پاک" و " ايزباک" ميگويند و اين کلمه هنوز هم در بين ترکان "باشقيرد" "قاراچای"و "قاراقالپاق" بعنوان اسم مرد رايج است. ( منبع 1 ص 475 )
اسامی بزرگان و رهبران ديگر ايشغوز ها: بوقاتای، اوکاتای، آلپاتای،... همه ريشه و معنای ترکی قديم را دارند. ( منبع 1 )
اعتماد السلطنه، مشهورترين تاريخدان ايران که به هفت زبان تسلط داشت، در 150 سال قبل، بعد از شرحيات مفصل در باره ايشغوز ها نوشته است: ايسکيتها يا ساکاها، طايفه ای بزرگ از تورانيان ( ترکها) بودند. ( منبع 10 ص 44-55 )
"آ . ن . بئرنشتام" درباره ريشه ترکها مينويسد: ريشه خلق های ترک را در هون ها و اگر عقبتر هم برويم در ايسکيت ها ميبينيم. ( تاريخ آذربايجان ص 17 )
ايشغوزشناس معروف "ی . و . ديانکوف": وقتی که صحبت از ماساژت ها، ماساقت ها، ميشود، منظور ترکها ميباشند. ( منبع 1 )
"ف . ق . هيشچئنکو" عالم روسی که کتاب تاريخ هرودت را به زبان روسی ترجمه کرده است، در باره کلمه "ايسکيت" نوشته است : تصويری را که هرودت از تيپ و خصوصيات فيزيکی " ايسکيف ها، ايشغوزها، ارايه ميدهد، کاملأبا تيپ ترکها صدق ميکند. ( منبع 1 )
در ترجمه انگليسی کتاب "تاريخ هرودت" که توسط "سئيس" انجام شده، در باره ايشغوزها آمده است: ايسکيفهای هرودت، همان نژاد ترک - تاتار است. ( منبع 1 )
پايان حکومت ايشغوزها در آذربايجان جنوبی: به نوشته "هرودت"، " کياکسار" شاه مادها در سال 625 ق . م "مادييا" شاه ايشغوزها و ديگر بزرگان آنها را به جشنی بزرگ دعوت و بعد از مست کردن آنها دستور داد همه را بکشند. و بدينوسيله به حکومت 28 ساله (625-653 ق . م ) آنها درجنوب ارس خاتمه داده شد. ولی حکومت ايشغوزها در شمال ارس قرنها ادامه داشت و سر کوروش متجاوز و خونخوار را، رهبر همين ايشغوزها، تومريس خاتون، نوه مادييا، در شمال ارس از تنش جدا کرد. ايشغوزهای شمال ارس بعدها با ديگر اقوام ترک در آنجا قاطی شده و خلق آلبان را آفريدند. ايشغوزهايی که در آسيای ميانه مانده بودند، بعدها نقش مهمی را در ايجاد امپراطوريهای جهانی هونها و گؤک ترکها داشتند. البته جمع کثيری از ايشغوزها نيز در آذربايجان جنوبی مانده و با اقوام باستانی آنجا قاطی شده و در تکامل ملت امروزی آذربايجان و زبان آنها تأثير زيادی گذاشتند. ( منبع 1 )
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
منابع :

منابع :


1- تاريخ قديم ترکان ايران،جلد 1 پروفسور دکتر "م .ت. زهتابی"
2- آذربايجان در سير تاريخ ايران، از آغاز تا اسلام، دکتر رحيم رئيس نيا
3- تاريخ ماد، "ا . م . دياکونوف"، ترجمه ک. کشاورز
4- ايران از آغاز تا اسلام ، گيريشمن، ترجمه معين، 1355 تهران.
5- the scythians, tamara talbot rice,
6- " سلطنت اغوز"،آلتای ممدوف، چاپ باکو
7- " تاريخ آذربايجان، ، محمود اسماعيل، چاپ باکو
8- ديوان لغات الترک، محمود کاشغری،
9- جواهرلعل نهرو، تاريخ تمدن جهان
10- تطبيق لغات جغرافيايی، اعتمادالسلطنه

موفق باشید:gol:
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
قبلا نظرمو گفته بودم. فقط خواستم تاپیک بیاد بالا. چون قشنگه.
 

Similar threads

بالا