خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده؟
ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی؟
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا نقشِ تو در سینۀ ما خانه نشین شد

هر جا که نشستیم چو فردوسِ برین شد:gol:
 

hamid64amiri

عضو جدید
من همان مجنون و مست وياغي ام
روز و شب دنبال جام ساقي ام
يك شب كنار زاهد و يك شب كنار باقي ام............
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من در آن لحظه که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطانی خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می بینم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
من در شتاب زندگی تندسیر خویش
بسیار کرده ام گذر از لحظه های کام
کامی که رهروان طریق مجاز را
باور نمی شود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شب شده چشمم تو را دائم تمنا مي کند
دل اسير درد تنهاييست حاشا مي کند
نازنين ،آرام جان ! اين غصه ها از بهر چيست ؟
يا زبهر چيست دل امروز و فردا مي کند؟
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام خوش امديد:gol:

لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم

باز میلرزد دلم، دستم
باز گوئی در جهان دیگری هستم

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
درد ، حرف نیست
درد ، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
....نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او
مرا از فرط عشق او ز شادی عار میآید...

 

hamid64amiri

عضو جدید
هر كس به طريقي دل ما حتي تو
من آمدم و دروغ گفتم يا تو
عشق تو به جان من توان مي بخشد
لا حول ولا قوة الا با تو :smile:
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آن كه مست آمد و دستي به دل ما زد و رفت
در اين خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

خواست تنهايي ما را به رخ ما بكشد
تنه اي بر در اين خانه تنها زد و رفت
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
و در آن لحظه که آغوش پر مهر وگرمت
را درک کردم
خواستم چیزی بگویم .
چیزی شبیه دوستت دارم
اما این جمله آنقدر آنجا کوتاه و بی مقدار بود
که زبانم بی اختیار گرفت
و بغض ترکید
و دشت آشناییمان سیراب شد از شبنم ترنم عشق از دیدگان من
عاشقانه ترین باران تقدیم توباد.
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
امشب زغمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بدهکارِ هزار ساله‌ی بارانم،
آيا کسی ليوانِ آبی دستِ من خواهد داد؟
 

Similar threads

بالا