خستگی ها را قسمت خواهم کردآي آدمها خسته ام
خسته از اين همه تنهايي و بي همنفسي
خسته از اينهمه كلاغ قصه..
خسته از نرسيدن به خونه
خسته از قصه حوا...قصه سيب
خسته از تكرار قصه ..قصه همهمه تنهايي
خسته از بغل بغل دلتنگي
خسته از وهم و سكوت و سايه
خسته از بودن بي تو
خسته از بودن بي تو ..توي قصه آخر
قصه من ..قصه تو
آي عشق پس كجايي ؟
قصه تمام شد
سايه
به دل امید تزریق خواهم کرد
بار دیگر به چمن خواهم رفت
آنجا را پر از شقایق خواهم کرد
تا در جهان خستگی نماند...
من این چنین خواهم کرد
گر تو ازمن خواهی ای گل
برای دیدن سیاهی خواهم رفت
تا توانم با او هم آشتی خواهم کرد
به سرزمین فسرده ام روح خواهم بخشید
گر توانم خورشید را مهمان خواهم کرد
تقدیم به خسته ها
آراز