نفتگیر ها

kian.kateb

عضو جدید
سلام.
این تاپیک رو برای اشنایی با انواع نفتگیرها گذاشتم.یه سری مطلب داشتم که متاسفانه منبعشون رو یادم نیست از کجا بود.اینجا میزارم.شما هم اگه مطلبی دارید بذارید.البته با ذکر منبع!
کیان
 

kian.kateb

عضو جدید
نفتگیر چینه‌ای

مقدمه

تغییرات رخساره‌ای سنگ شناسی در لایه‌ها ممکن است سبب تجمع نفت و گاز شود. این تغییرات در جهات عرضی و قائم لایه‌ها می‌تواند صورت بگیرد. شکل مخازن چینه‌ای بستگی به تغییر در سنگ شناسی و تغییرات رخساره‌ای آن مخازن دارد. مفهوم نفتگیر چینه‌ای برای اولین بار توسط کارل استنباط شد. حد و مرز نفتگیر چینه‌ای از تبدیل سنگهای تراوا و نفوذپذیر به سنگهای غیر تراوا و یا کمتر تراوا مشخص می‌شود این تغییرات بطور معمول در ارتباط با سطوح دگرشیبی ، لایه‌های پیشرونده ، سطوح لایه‌بندی و یا توده‌های متعدد رسوبی می‌باشد.

مرز مخازن چینه‌ای ممکن است تدریجی تا شاخص باشد. اکثر نفتگیرهای چینه‌ای کم و بیش دارای عناصر ساختمانی نیز می‌باشند. نفتگیرهای عاری از عناصر ساختمانی عبارتند از عدسیهای ماسه‌ای ، سنگهای آهکی مرجانی و غیره در بسیاری موارد تشخیص یا تفکیک نفتگیرهای چینه‌ای و ساختمانی از یکدیگر امکان پذیر نبوده و به همین لحاظ بکارگیری مرکب یا حد واسط امری اجتناب ناپذیر می‌شود.
نفت گیر کانالی

نفت و گاز در مسیرهای قدیمی و یا انشعابات رودخانه‌های گذشته تجمع یافته و مورد بهره برداری قرار می‌گیرد. کانال به محیطی گفته می‌شود که عمل انتقال و گاهی رسوب ماسه‌ها و سایر مواد در آن صورت بگیرد. گاهی کانال ، دگرشیبی‌ها را نیز قطع می‌کند. تپه‌ها یا سدهای کانالی به زمینهای ماسه‌ای درون کانال اطلاق می‌شود. مواد پر کننده کانال ممکن است از تخفل و تراوایی بالایی برخوردار بوده و سنگ مخزن مناسبی محسوب شود. حوضه رودخانه‌ای پا در (کرتاسه) نمونه بارز نفتگیر چینه‌ای کانالی است.
نفت‌گیرهای سنگهای آهکی مرجانی

بقایای آهکی مرجانی یا تپه‌های آهکی ارگانیکی ، مخازن نفتی قابل توجهی را در نقاطی از جهان تشکیل می‌دهند بیوهرمها از جمله سنگهای آهکی ارگانیکی و مستعد جهت ذخیره نفت است. گسترش عرضی بیوهرم محدود بوده ولی گسترش طولی آن به خصوص به موازات ساحل و همچنین ضخامت آن می‌تواند قابل ملاحظه باشد. توده‌های آهکی مرجانی دارای پتانسیل نفتی از پرکامبرین تا شیاری شناسایی شده ولی توسعه اصلی آنها در دوران پالئوزئیک و مزوزوئیک بوده است.

منشا هیدرو کربورهای موجود در توده‌های آهکی مرجانی به تغییر و تحولات بیولوژیکی موجوداتی که بقایایی اسکلت آنها به صورت بیوهرم باقیمانده است می‌توان نسبت داده هیدروکربورها در سنگهای تراوا و متخلخل شود. مرجانی ذخیره شده است. مرز مخزن به ناحیه تغییر رخساره‌ای سنگهای تراوا ، به کمتر تراوا و غیر تروا محدود می‌شود یک توده مرجانی مشتمل است از اسکلتهای مرجانی ، قطعات خرد شده مرجانی ، ماسه‌های حاصل موجودات مزاحم و تغذیه کننده و همچنین ماسه‌های ناشی از برخورد امواج دریا به اضافه جلبکها ، فرامینیفرها ، نرم تنان ، خارپوستان و غیره. رشد توده‌های مرجانی در جهت دریا بوده زیرا مواد غذایی زیادتری در این قسمت وجود دارد. در ضمن قطعات خرد شده مرجان ناشی از برخورد امواج در پای دامنه جلویی آن متمرکز می‌شود.
قسمتهای یک توده مرجانی

بطور کلی توده‌های مرجانی از سه بخش تشکیل شده‌اند.
بخش عقبی

بخش عقبی توده‌های مرجانی به طرف ناحیه کم انرژی و آرام مرداب و یا حوضه تبخیری گرایش داشته و رخساره آن متشکل از تناوب لایه‌های آهکی دولومیتی ، لایه‌های قرمز ، مواد تبخیری شیل و ماسه و غیره است.
بخش میانی

بخش میانی یا هسته مرجان از نظر زمین شناسی نفت حائز اهمیت می‌باشد. این بخش از دولومیت و آهکهای ضخیم لایه تشکیل یافته و دارای حفره‌های متعدد و تخلخل فراوان است.
بخش جلویی

بخش جلویی توده مرجانی به سمت دریا متمایل بوده و متشکل از تناوب لایه‌های آهکی ، ماسه‌ای و قطعات خرد شده و واریزه‌های مرجانی است.
 

kian.kateb

عضو جدید
نفتگیرهای ماسه‌ای

هر لایه رسوبی ماسه‌ای دارای حدو مرز معینی است ، گروهی عدسی شکل بوده و گروهی بسیار گسترده و پهن می‌باشد. از دیدگاه زمین شناسی نفت لایه‌های ماسه‌ای ممکن است به مرزهای خود محدود بوده و در رسوبات غیر تراوا محصور باشد، مانند ماسه‌های کانالی و ساحلی. همچنین ماسه‌ها ممکن است گسترش بسیار زیاد داشته و مناطق مفید آن در قله تاقدسیها متمرکز شود. این ماسه‌ها بطور معمول تحت نفوذ چین خوردگی قرار می‌گیرد. ابعاد توده‌های ماسه‌ای عدسی شکل و محصور بین لایه‌های غیر تراوا از چند کیلومتر تجاوز نمی‌کند.

عدسیهای ماسه‌ای دارای مرز مشخص بوده و یا این که از شرایط مرز تدریجی با سنگهای مجاور برخوردار می‌باشد. این عدسیها بطور همزمان و یا کمی پس از تشکیل سنگهای مجاور ایجاد شده است. کوارتز آناریت ، آرکوز و انواع لیت آرناریت‌ها از جمله مواد اصلی توده‌های ماسه‌ای می‌باشد. قطعات آذرین مانند بازالت و سرپانتین نیز بطور موضعی مشاهده شده است.
نفتگیرهای ماسه‌ای دریایی (ساحلی)

این نفتگیرها از جمله نفتگیرهای چینه‌ای اولیه بوده و جهت تشخیص و تمایز آنها می‌توان از خوصیات زیر استفاده کرد.

  • دارای کف و سطح محدب فوقانی می‌باشد.
  • دارای کناره‌های مجزا و مشخص است.
  • هر عدسی بطور مجزا دارای شکل آن شلاق می‌باشد.
  • مرز عدسی به طرف دریا به صورت شاخص و در تماس با شیل بوده ولی به طرف ساحل و در صورت وجود مرداب شیل مارس و سنگ غیر تراوا و کم تراوا تبدیل می‌شود.
  • خصوصیات سنگ شناسی ، گویای جورشدگی بافت و ترکیب کانی شناسی بطور همسان و موازی با کناره‌های توده ماسه سنگی می‌باشد.
  • جور شدگی ، همسانتر از ماسه‌های حاصل از پر شدگی کانال می‌باشد.
  • تولید در ماسه‌های همسانتر بیشتر از ماسه‌های پر شده رودخانه‌ای است.
نفتگیرهای ماسه‌های کانالهای رودخانه‌ای و مانورهای مدفون

این نمونه هم از جمله نفتگیرها چینه‌ای اوایه بوده و جهت تشخیص آن می‌توان از خوصیات زیر استفاده کرد.

  • دارای کف معقر می‌باشد.
  • ترکیب و خصوصیات مواد متشکله به خوبی متغیر است.
  • از بالا به صورت ماندر ، سینوسی و انحنادار دیده می‌شود.
  • معبر قدیمی ممکن است رسوبات قدیمی‌تر را حفر کند.
 

kian.kateb

عضو جدید
انواع نفتگیرهای تاقدیسی یا چین خورده

تاقدیس‌های فشرده

تاقدیس‌های فشرده شده غالبا در ارتباط با نواحی از پوسته زمین که در مجاورت گودالهای فرورانش قرار داشته و کوتاه شدگی پوسته زمین در آن محل مشهود می‌‌باشد تشکیل می‌شود. بنابراین ، اینگونه مخازن نفتی یعنی تاقدیسهای فشرده شده در خلال و یا در مجاور بسیاری از سلسله کوههای جهان قرار دارند.

سلسله تاقدیس‌های فشرده شده کوههای زاگرس در جنوب غربی ایران مثال بارز تاقدیسهای فشرده شده و نفت ده در جهات می‌باشد. شانزده تاقدیس آن از جمله نفتگیرهای عظیم بوده که محتوی بیش از 500 میلیون شبکه نفت قابل استخراج و یا 3.5 تریلیون فوت مکعب گاز قابل استخراج است. سازند آسماری (میوسن زیرین) افق اصلی تولید کننده نفت ده در نواحی نفت خیز محسوب می‌شود.
تاقدیسهای متراکم شده

تاقدیسهای متراکم شده حاصل بخش پوسته‌ای است. کشش پوسته‌ای سبب پیدایش ساختمان هورست و گراین می‌شود. سنگهای آذرین زیر لایه ، موثر از کشش پوسته‌ای به صورت هورست و گرابن در آمده و در همان حال ، رسوبات فرورفتگی‌های توپوگرافی در حال تشکیل را پر می‌کند. بدین ترتیب تاقدیسهای در اثر گذشت زمان در اعماق زمین و در حد فاصل لایه‌های رسوبی فوقانی و سنگهای زیر لایه تحتانی بوجود می‌آید.

سنگ شناسی
لایه‌های تاقدیس ، نظریه متفاوت بودن عمق حوضه رسوبی متغیر می‌باشد. اصولا رخساره‌های کم عمق آهکی و مرجانی و یا رسوبات ماسه‌ای آواری قسمتهای بالای تاقدیس را تشکیل داده و بخشهای پایین‌تر به ترتیب به گلهای آهکی و گلهای آواری تبدیل می‌شود. مثال بارز تاقدیسهای متراکم شده نفتگیرهای تاقدیسی عمیق در دریای شمال می‌باشد. تاقدیسهای متراکم شده دارای شکل نامنظم بوده و تاریخچه طولانی تشکیل آنها حکایت از گسل خوردگی و تحرکات پی سنگ دارد.
شناسایی تاقدیسهای چین خورده

تاقدیس ممکن است در برگیرنده ضخامت قابل ملاحظه‌ای از لایه‌ای خاص بوده و سازندهای گوناگونی را در برگیرد. تناوب لایه‌های تراوا و متخلخل در یک ستون چینه شناسی ممکن است در حین چین خوردگی به شکل تاقدیس در آمده و نفتگیرهای متعددی را تشکیل دهد. تاقدیسهای کم عمق را در ابتدا می‌توان با نقشه برداری و زمین شناسی سطحی شناسایی کرد. تغییرات حاصله از تغییر شکل ، چین خوردگی ، گسل خوردگی را باید با بکارگیری روشهای اکتشافی لرزه نگاری ، حفر چاه و گرفتن مغزه اصلاح کرد.

نفتگیرهای چین خورده از نظر شکل بسیار متنوع می‌باشد. شکل این نفتگیرها از گنبدهای کاملا مدور تا تاقدیسهای گشیده و باریک و تاقدیسهای نامتقارن و بر گسسته تغییر می‌کند. غالب مخازن چین خورده تحت تاثیر گسل خوردگی ، شکستگیها و درزها نیز قرار می‌گیرد. بسیاری از گسلها مخازن چین خورده در سطح ظاهر شده و ردیابی آنها در زیرزمین برون حفاریهای مکررو تهیه نقشه‌های دقیق زمین شناسی امکان پذیر نمی‌باشد.
نفتگیرهای حاصله از گسل خوردگی

گسل خوردگی بطور غیر مستقیم نقش اساسی در ایجاد نفتگیر ایفا می‌کند. گسل در اکتشاف و استخراج مخازن نفت از نظر عامل سد کننده و بازدارنده سیال همچنین عامل انتقال و فراهم ‌آورنده معبری تراوا جهت عبور سیال مورد سوال بوده است. برای مثال ، گسل خوردگی در سنگهای غیر شکننده بیشتر نقش سر کننده داشته‌های شنگهای شکننده و خرد شونده ، رل معبری تراوا را ایفا می‌کند. گسل خوردگی در سنگهای شکننده ممکن است با توسعه درزها در سنگ همراه بشود، که خود عامل موثر در تراوایی و ذخیره سازی سنگ محسوب می‌شود مشروط بر این که همزمان با پیدایش درز در سنگ ، عوامل ثانویه از جمله سیمان شدگی فضاها را پر نکرده باشد.

گسلها در ماسه و شیل سخت نشده. نقش سد کننده را تا حدودی ایفا می‌کند. به خصوص زمانی که مواد رسی فضاها و معابر مرتبط با سطح گسل را فرا گیرد. عامل بازدارنده ممکن است حتی دو لایه ماسه سنگ کاملا تراوا را از یکدیگر نیز متمایز سازد. نفتگیر ممکن است در ارتباط با گسلهای کششی در حال رشد که حرکت گسل همزمان با تشکیل رسوبات باشد بوجود آید. در این حالت ضخامت لایه تراوا در یک سمت گسل به مراتب بیشتر از ضخامت آن لایه در سمت دیگر گسل می‌شود.
 

kian.kateb

عضو جدید
نفتگیر دیاپیری
مقدمه

نفتگیرهای دیاپیری حاصل نفوذ صعودی رسوبات با وزن مخصوص کمتر به درون لایه‌های بالاتر می‌باشد. اکثر نفتگیرهای دیاپیری به واسطه نفوذ نمک به درون لایه‌های بالاتر بوجود آمده است. مواد رسی تحت فشار نیز ممکن است به سمت بالا صعود کنند. وزن مخصوص نمک 2.03 گرم بر سانتیمتر مکعب می‌باشد. رسها و ماسه‌های تازه دفن شده دارای وزن مخصوص کمتر از نمک بوده که با افزایش عمق دفن شدگی متراکم می‌شود قطعه‌های بین دانه‌ای آن کاهش یافته و در نهایت به وزن مخصوص آن افزوده می‌شود.

وزن مخصوص رسوبات تازه دفن شده در عمق 800 تا 1200 متری از نمک بیشتر است. نمک در این مرحله سعی دارد به طرف لایه‌های بالایی حرکت کند. حرکت صعود کننده نمک ممکن است با فعالیت تکتونیکی همراه شود. صعود نمک به بالا ممکن است سبب خم شدگی لایه‌های فوقانی شده و یا کاملا لایه‌های بالایی را بشکافد. نمک بعضی مواقع به سطح زمین رسیده و در نواحی خشک سبب تشکیل گنبد نمکی می‌شود.

تاثیرهای ناشی از حرکت صعود کننده نمک به صورت گوناگون از قبیل برگشتگی لایه‌های کناری و مجاور توده نمک ، گسل خوردگی ، ایجاد بلوکهای مثلثی و تکرار این مورد در بالها و در بخش فوقانی توده نمک بوده که در نهایت سبب تشکیل مخازن نفت می‌شود. نفتگیرها ممکن است قطع قطع و یا تکرار شده و حداکثر تا 10 نفتگیر در مجاورت توده نمک تشکیل شود.
ساختمانهای گنبد سنگی

رسوبات تبخیری غالبا در حوزه‌های بسته ، گرم و در نواحی که مقدار تبخیر به مراتب از جایگزینی آب ورودی بیشتر باشد، تشکیل می‌شود. رسوبات تبخیری در بسیاری نقاط به صورت بین لایه‌ای و چرخه‌ای همراه سنگهای آهکی ، فسیلهای قرمز و سبز نیز یافت شده‌اند. هالیت ، ایندریت و ژیپس تشکیل دهندگان اصلی رسوبات تبخیری می‌باشند. سن رسوبات تبخیری از انیفراکامبرین به بعد می‌باشد. لایه تبخیری دفن شده ممکن است به صورت ستونهایی با ابعاد مختلف صدها و یا هزاران متر را از زیر زمین به سمت بالا طی کند.

نفوذ توده های نمکی تغییر شکل، تغییر شیب. گسل خوردگی، چین خوردگی، واریختگی و غیره لایه‌ها را سبب شده و این امر در تشکیل گروهی از مخازن نفتی نقش بسزایی داشته است. حرکت رو به بالای سنگ منشا ناشی از دیاپیرسیم می‌توانند تا آن حد رسوبات را بالا آورد که رسوبات مذکور در معرض تخریب و فرسایش فیزیکی قرار گیرند. حرکت بالاآورنده سنگهای منشا توسط گنبدهای نمکی نیز سبب نازک شدگی آن سنگها شد. که ممکن است با کاهش پتانسیل گاززایی و یا نفت خیزی آنها همراه شود. علاوه بر این ، حرکت روبه بالا سبب کاهش عمق دفن شدگی رسوبات نیز می‌شود.
پوش سنگ گنبدهای نمکی

پوش سنگ متشکل از ایندریت ، ژیپس ، آهک ، دولومیت و گاهی سولفور می‌باشد. ایندرت بخش اصلی پوش سنگ را شامل شده و بطور مستقیم بر روی توده اصلی قرار می‌گیرد. بر روی ایندریت محدوده مختلط از ژیپس و ایندریت قرار داشته و ممکن است مقداری کلسیت نیز در روی محدود حد واسط متمرکز شود. ضخامت متوسط پوش سنگ حدود 100 الی 130 متر است.

امروزه نظر بر این است ایندریت و آهک در واقع مواد غیر محلول و همراه نمک بوده که به تدریج با بالا آمدن نمک بر سطح آن متمرکز می شود. گاهی پوش سنگ به طرف به نحوی آویزان می شود. آویزان شدگی پوش سنگ به عواملی نظیر تغییر محور نمک در حین رشد ، افزایش وزن پوش سنگ ، فشار صعود کننده تحت نمک و گرایش آن به کنار توده نفوذی و انحلال توسط چرخش آب سنت داده می‌شود.
منشا گنبدهای نمکی

تئوری منشا ولکانیگی برای گنبدهای نمکی

بر اساس این تئوری نمک حاصل جدایش رسوب از گازهای توده‌های نفوذی آذرین عمیقتر بوده که ، پس از این جدایش ، حرکت صعود کننده خود را آغاز کرده است. این نظریه بعدها رد شد. زیرا هیچگونه آثار نفوذی ماگما در زیر توده نفوذی نمک مشاهده نشد.
نظریه نمک حاصل از آبهای زیرزمینی

نمک حاصل رسوب از آب زیرزمینی به خصوص در کنار ، گسلها بوده و نفوذ توده نمک حاصل رشد بلورهای نمک آب زیرزمینی است. این نظریه هم به دلیل عدم توانایی آبهای زیرزمینی در تامین مقدار نمک مورد نیاز بی‌اعتبار شد.
تئوری جریان مواد پلاستیکی

امروزه نظر بر این است که نفوذ توده نمک بر اساس تئوری جریان مواد پلاستیکی ارائه شده توسط نتلتون استوار می‌باشد. بر اساس این تئوری ، نمک و رسوبات هر دو حالت مایع بسیار غلیظ با خاصیت حرکت مواد پلاستیکی را دارا هستند. وزن مخصوص نمک حدود 2.02 بوده و متر آن با افزایش عمق تغییری پیدا نمی‌کند. در اعماق زیاد با خاصیت پلاستیکی و وزن مخصوص کمتر از رسوبات هم عرض خود به حالت بحرانی رسیده و تحت تاثیر عواملی به شرح زیر از حالت بحرانی خارج شده و شروع به صعود به نواحی کم فشارتر می کند:


1. ترکیب ، مشخصات ، ضخامت و ارتباط چینه‌ای سازند اصلی نمک
2. دمای تشکیل نمک که بطور متوسط به ازای هر 100 متر عمق ، 3 درجه سانتیگراد افزوده می‌شود.
3. فشار وارده بر نمک که به ازای هر فوت یک پوند بر اینچ افزوده می‌شود.
آب محتوای نمک و سنگهای مجاور که تاثیر شدیدی بر حالت بحرانی نمک از حالت سکون به حرکت را دارا می‌باشد.
 

kian.kateb

عضو جدید
نفت گیر چینه ای :

مقدمه
تغییرات رخساره‌ای سنگ شناسی در لایه‌ها ممکن است سبب تجمع نفت و گاز شود. این تغییرات در جهات عرضی و قائم لایه‌ها می‌تواند صورت بگیرد. شکل مخازن چینه‌ای بستگی به تغییر در سنگ شناسی و تغییرات رخساره‌ای آن مخازن دارد. مفهوم نفتگیر چینه‌ای برای اولین بار توسط کارل استنباط شد. حد و مرز نفتگیر چینه‌ای از تبدیل سنگهای تراوا و نفوذپذیر به سنگهای غیر تراوا و یا کمتر تراوا مشخص می‌شود این تغییرات بطور معمول در ارتباط با سطوح دگرشیبی ، لایه‌های پیشرونده ، سطوح لایه‌بندی و یا توده‌های متعدد رسوبی می‌باشد.

مرز مخازن چینه‌ای ممکن است تدریجی تا شاخص باشد. اکثر نفتگیرهای چینه‌ای کم و بیش دارای عناصر ساختمانی نیز می‌باشند. نفتگیرهای عاری از عناصر ساختمانی عبارتند از عدسیهای ماسه‌ای ، سنگهای آهکی مرجانی و غیره در بسیاری موارد تشخیص یا تفکیک نفتگیرهای چینه‌ای و ساختمانی از یکدیگر امکان پذیر نبوده و به همین لحاظ بکارگیری مرکب یا حد واسط امری اجتناب ناپذیر می‌شود.
نفت گیر کانالی
نفت و گاز در مسیرهای قدیمی و یا انشعابات رودخانه‌های گذشته تجمع یافته و مورد بهره برداری قرار می‌گیرد. کانال به محیطی گفته می‌شود که عمل انتقال و گاهی رسوب ماسه‌ها و سایر مواد در آن صورت بگیرد. گاهی کانال ، دگرشیبی‌ها را نیز قطع می‌کند. تپه‌ها یا سدهای کانالی به زمینهای ماسه‌ای درون کانال اطلاق می‌شود. مواد پر کننده کانال ممکن است از تخفل و تراوایی بالایی برخوردار بوده و سنگ مخزن مناسبی محسوب شود. حوضه رودخانه‌ای پا در (کرتاسه) نمونه بارز نفتگیر چینه‌ای کانالی است.
نفت‌گیرهای سنگهای آهکی مرجانی
بقایای آهکی مرجانی یا تپه‌های آهکی ارگانیکی ، مخازن نفتی قابل توجهی را در نقاطی از جهان تشکیل می‌دهند بیوهرمها از جمله سنگهای آهکی ارگانیکی و مستعد جهت ذخیره نفت است. گسترش عرضی بیوهرم محدود بوده ولی گسترش طولی آن به خصوص به موازات ساحل و همچنین ضخامت آن می‌تواند قابل ملاحظه باشد. توده‌های آهکی مرجانی دارای پتانسیل نفتی از پرکامبرین تا شیاری شناسایی شده ولی توسعه اصلی آنها در دوران پالئوزئیک و مزوزوئیک بوده است.

منشا هیدرو کربورهای موجود در توده‌های آهکی مرجانی به تغییر و تحولات بیولوژیکی موجوداتی که بقایایی اسکلت آنها به صورت بیوهرم باقیمانده است می‌توان نسبت داده هیدروکربورها در سنگهای تراوا و متخلخل شود. مرجانی ذخیره شده است. مرز مخزن به ناحیه تغییر رخساره‌ای سنگهای تراوا ، به کمتر تراوا و غیر تروا محدود می‌شود یک توده مرجانی مشتمل است از اسکلتهای مرجانی ، قطعات خرد شده مرجانی ، ماسه‌های حاصل موجودات مزاحم و تغذیه کننده و همچنین ماسه‌های ناشی از برخورد امواج دریا به اضافه جلبکها ، فرامینیفرها ، نرم تنان ، خارپوستان و غیره. رشد توده‌های مرجانی در جهت دریا بوده زیرا مواد غذایی زیادتری در این قسمت وجود دارد. در ضمن قطعات خرد شده مرجان ناشی از برخورد امواج در پای دامنه جلویی آن متمرکز می‌شود.
قسمتهای یک توده مرجانی
بطور کلی توده‌های مرجانی از سه بخش تشکیل شده‌اند.
بخش عقبی
بخش عقبی توده‌های مرجانی به طرف ناحیه کم انرژی و آرام مرداب و یا حوضه تبخیری گرایش داشته و رخساره آن متشکل از تناوب لایه‌های آهکی دولومیتی ، لایه‌های قرمز ، مواد تبخیری شیل و ماسه و غیره است.
بخش میانی
بخش میانی یا هسته مرجان از نظر زمین شناسی نفت حائز اهمیت می‌باشد. این بخش از دولومیت و آهکهای ضخیم لایه تشکیل یافته و دارای حفره‌های متعدد و تخلخل فراوان است.
بخش جلویی
بخش جلویی توده مرجانی به سمت دریا متمایل بوده و متشکل از تناوب لایه‌های آهکی ، ماسه‌ای و قطعات خرد شده و واریزه‌های مرجانی است.
نفتگیرهای ماسه‌ای
هر لایه رسوبی ماسه‌ای دارای حدو مرز معینی است ، گروهی عدسی شکل بوده و گروهی بسیار گسترده و پهن می‌باشد. از دیدگاه زمین شناسی نفت لایه‌های ماسه‌ای ممکن است به مرزهای خود محدود بوده و در رسوبات غیر تراوا محصور باشد، مانند ماسه‌های کانالی و ساحلی. همچنین ماسه‌ها ممکن است گسترش بسیار زیاد داشته و مناطق مفید آن در قله تاقدسیها متمرکز شود. این ماسه‌ها بطور معمول تحت نفوذ چین خوردگی قرار می‌گیرد. ابعاد توده‌های ماسه‌ای عدسی شکل و محصور بین لایه‌های غیر تراوا از چند کیلومتر تجاوز نمی‌کند.

عدسیهای ماسه‌ای دارای مرز مشخص بوده و یا این که از شرایط مرز تدریجی با سنگهای مجاور برخوردار می‌باشد. این عدسیها بطور همزمان و یا کمی پس از تشکیل سنگهای مجاور ایجاد شده است. کوارتز آناریت ، آرکوز و انواع لیت آرناریت‌ها از جمله مواد اصلی توده‌های ماسه‌ای می‌باشد. قطعات آذرین مانند بازالت و سرپانتین نیز بطور موضعی مشاهده شده است.
نفتگیرهای ماسه‌ای دریایی (ساحلی)
این نفتگیرها از جمله نفتگیرهای چینه‌ای اولیه بوده و جهت تشخیص و تمایز آنها می‌توان از خوصیات زیر استفاده کرد.

• دارای کف و سطح محدب فوقانی می‌باشد.
• دارای کناره‌های مجزا و مشخص است.
• هر عدسی بطور مجزا دارای شکل آن شلاق می‌باشد.
• مرز عدسی به طرف دریا به صورت شاخص و در تماس با شیل بوده ولی به طرف ساحل و در صورت وجود مرداب شیل مارس و سنگ غیر تراوا و کم تراوا تبدیل می‌شود.
• خصوصیات سنگ شناسی ، گویای جورشدگی بافت و ترکیب کانی شناسی بطور همسان و موازی با کناره‌های توده ماسه سنگی می‌باشد.
• جور شدگی ، همسانتر از ماسه‌های حاصل از پر شدگی کانال می‌باشد.
• تولید در ماسه‌های همسانتر بیشتر از ماسه‌های پر شده رودخانه‌ای است.
نفتگیرهای ماسه‌های کانالهای رودخانه‌ای و مانورهای مدفون
این نمونه هم از جمله نفتگیرها چینه‌ای اوایه بوده و جهت تشخیص آن می‌توان از خوصیات زیر استفاده کرد.

• دارای کف معقر می‌باشد.
• ترکیب و خصوصیات مواد متشکله به خوبی متغیر است.
• از بالا به صورت ماندر ، سینوسی و انحنادار دیده می‌شود.
• معبر قدیمی ممکن است رسوبات قدیمی‌تر را حفر کند.
 
آخرین ویرایش:

kian.kateb

عضو جدید
نفتگيرها(Oil traps)

نفتگير يا تله نفتي، يكي از عوامل اصلي و ضروري براي تجمع اقتصادي هيدروكربن مي‌باشد. وقتي كه نفت از سنگ منشأ به وجود آيد از لايه‌هاي نفوذ‌پذير به طرف بالا شروع به حركت نموده و مي‌تواند به سطح زمين برسد مگر اينكه مانعي در سر راه حركت رو به بالاي آن قرار گيرد و بتواند در ساختاري به نام تله انباشته شود. اصطلاحات متعددي براي توصيف بخش‌هاي مختلف يك نفتگير به كار مي‌رود. ساده‌ترين و فراوان‌ترين نفتگيرها، نفتگيرهاي طاقديسي (anticlinal trap) هستند. بالاترين بخش يك نفتگير، قله (crest) و پايين‌ترين بخش آن نقطه فرار (spill point) مي‌باشد كه منطبق بر سطحي است كه يك نفتگير پايين‌تر از آن سطح قادر به نگهداري هيدروكربن نيست. يك نفتگير ممكن است تا نقطه فرار از نفت مملو يا فقط بخشي از آن پرشده باشد. فاصله قائم از بالاترين نقطه نفتگير تا نقطه فرار را كلوژر (closure) گويند.

يك نفتگير ممكن است داراي نفت، گاز يا مخلوطي از هر دو باشد. سطح تماس بين آب و نفت (oil – water contact) يا OWC سطح مشترك بين بخشي است كه عمدتاً از نفت اشباع بوده و بخشي كه عمدتاً از آب اشباع مي‌باشد. به طور مشابه، سطح تماس بين نفت و گاز (GOC) و يا گاز و آب (GWC) نيز وجود دارد. ارزيابي دقيق اين سطوح قبل از محاسبه ذخيره مخزن بسيار ضروري است. تعيين دقيق و صحيح اين سطوح از كارهاي اصلي در چاه‌پيمايي (well logging) و آزمايش چاه (well testing) است.
وقتي كه نفت و گاز با هم در يك نفتگير وجود دارند، گاز به علت چگالي كمتر در بالا قرار مي‌گيرد. نوع هيدروكربن در سنگ مخزن بستگي به:
نوع كروژن،v
درجه بلوغ سنگ منشأ وv
v درجه حرارت و فشار مخزن دارد.
مرز بين آب و نفت ممكن است بسيار مشخص يا تدريجي باشد.مرز ناگهاني مشخصه مخازن تراوا است و مرز تدريجي مشخصه مخازن با تراوايي پايين و فشار موئينه بالا است. بلافاصله در زير زون هيدروكربن‌دار آب زيرين (bottomwater) قرار دارد و آب حاشيه‌اي (edge water) در مجاورت مخزن قرار مي‌گيرد.

سطح تماس سيالات در نفتگيرها عموماً مسطح مي‌باشد و اگر اين گونه نباشد شناخت آن سطح براي تصحيح ارزيابي ذخيره و روش مناسب توليد ضروري است. عوامل مختلفي براي توجيه كج‌شدگي سطح تماس سيالات وجود دارد كه يكي از عمده‌ترين آنها وجود جريان‌هاي هيدروديناميك در آب زيرين است.
در يك مخزن توليدكننده، ضخامت ستون نفت (oil column) به عنوان ضخامت ناخالص (gross pay) ناميده مي‌شود كه مقدار آن مي‌تواند بسيار متنوع بوده و فقط از دومتر در تگزاس تا صدها متر در درياي شمال و خاورميانه متفاوت باشد. تمامي ضخامت ستون نفت احتمال دارد هيدروكربن توليد نكند، به عبارت ديگر در داخل ستون نفت يك مخزن، ممكن است به دليل ناهمگني، فواصلي وجود داشته باشند كه از نظر تراوايي ضعيف بوده و توليد هيدروكربن نكنند. اينجاست كه تفاوت ضخامت ناخالص از بخش توليدكننده يا بخش توليد (net pay) مشخص مي‌شود. تهيه نقشه دقيق نسبت ضخامت بخش توليدكننده به ضخامت كلي مخزن (net/gross) براي توسعه يك ميدان ضروري مي‌باشد.
ضخامت ستون نفت فاصله عمودي بين سطح آب ـ نفت تا بالاترين بخش نفتگير است. يك ستون نفت را مي‌توان به سه بخش ذيل تفكيك نمود.
بخش توليدكننده× 100% نفت
بخش تدريجي آب ـ نفت×
بخش توليدكننده 100% آب×

بالاترين بخش يا بخش توليدكننده 100% نفت، فقط نفت توليد مي‌كند. اگرچه اين بخش از مخزن ممكن است حاوي درصدي آب نيز باشد، ولي به دليل اينكه تراوايي نسبي نفت بسيار بيشتر از آب است، لذا توليد از اين بخش صرفاً نفت خواهد بود. بخش تدريجي، قسمتي از ستون نفت است كه هم توليد نفت مي‌كند و هم توليد آب. بخش تدريجي، خود قابل تقسيم به دو بخش اقتصادي و غيراقتصادي است . بخش سوم يا بخش توليدكننده 100% آب، بخشي است كه فقط توليد آب مي‌كند. در اين بخش اگرچه ممكن است نفت بخشي از خلل و فرج را اشغال كرده باشد، ولي به دليل اينكه تراوايي نسبي نفت نسبت به آب بسيار كم است، لذا توليد از اين بخش صرفاً آب است.
همان‌طوري كه در شكل بالا ديده مي‌شود، مرزهاي مختلفي در يك ستون نفتي تعريف شده است. مرز نفت آزاد (freeoil level)، مرزي است كه در آن اشباع شدگي نفت درحدي است كه اجازه توليد نفت را به صورت 100% مي‌دهد. مرز نفت آزاد بر روي بخش تدريجي قرار دارد و معمولاً بخشي است كه نفت اشباع شدگي بيش از 70% است. مرز آب ـ نفت اقتصادي (economic oil – watercontact) مرزي است كه از آن به بالا نفت به اندازه كافي و اقتصادي توليد مي‌شود. اين مرز معمولاً منطبق بر نفت اشباع شدگي بيش از 50% است. مرز توليد آب ـ نفت (productive oil – water contact) مرزي است كه توليد نفت از آن اقتصادي نيست. اين مرز معمولاً منطبق بر نفت اشباع شدگي 15 تا 20% مي‌باشد. بخش توليدكننده 100% آب كه زير مرز آب ـ نفت توليدي قرار دارد و صرفاً آب توليد مي‌كند، داراي اشباع شدگي بسيار كم نفت است. در مرز آب ـ آزاد (free – water level) اشباع شدگي مخزن از آب 100% است.
زماني كه نفت و گاز كه داراي چگالي متفاوت هستند بخواهند يك نفتگير را پركنند، نفت كه سنگين‌تر است توسط گاز سبك‌تر كه مي‌خواهد بخش بالايي نفتگير را اشغال كند، جابجا مي‌شود. در چنين حالتي ممكن است جايگزيني گاز به حدي برسد كه نفت را از طريق نقطه فرار نفتگير به بخش‌هاي ديگر براند. اين موضوع براي اولين بار توسط ويليام گاسو (William Gussow) مورد توجه قرار گرفت و اين موضوع را در رديف‌هاي غرب كانادا به خوب بررسي نمود.
تجمع نفت در يك نفتگير با يك سنگ مخزن منفرد، Pool ناميده مي‌شود. وجود چند مخزن مجاور يكديگر، چه از نظر جانبي يا عمودي، ايجاد ميدان (field) مي‌كند، مثل ميدان مسجد سليمان. مجموعه ميدان‌هاي موجود در يك حوضه رسوبگذاري تحت عنوان ايالت (province) يا حوضه (basin) ناميده مي‌شود، مانند حوضه زاگرس.
 
آخرین ویرایش:

kian.kateb

عضو جدید
1 - انواع نفتگيرها
انواع متعددي از نفتگيرهاي هيدروكربني وجود دارند كه به طور عمده در چهار گروه اصلي طبقه‌بندي مي‌شوند:
نفتگيرهايq ساختماني (structural traps)
نفتگيرهاي چينه‌اي (stratigraphic traps)q
q نفتگيرهاي هيدروديناميك (hydrodynamic traps)
نفتگيرهاي مركب (combinationqtraps)
نفتگيرهاي ساختماني عمدتاً ناشي از فرآيندهاي بعد از رسوبگذاري بوده كه سبب تغيير شكل عمده به صورت چين‌خوردگي (folding) و گسل‌خوردگي (faulting) رد سنگ‌هاي مخزن مي‌گردند. نفتگيرهاي چينه‌اي آنهايي هستند كه شكل هندسي‌شان به طور كلي، حاصل تغيير در ليتولوژي است. تغيير در ليتولوژي ممكن است مربوط به محيط رسوبگذاري بوده و ناشي از تغيير رخساره باشد و يا مربوط به بعد از رسوبگذاري مثلاً در اثر فرآيندهاي دياژنزي باشد. در نفتگيرهاي هيدروديناميكي حركت رو به پايين آب از حركت رو به بالاي نفت جلوگيري مي‌كند و لذا مي‌تواند شرايط انباشته شدن هيدروكربن را فراهم كند. نفتگيرهاي مركب تركيبي از دو يا چند گروه قبلي مي‌باشد.
1ـ1 نفتگيرهاي ساختماني (Structural Traps)
شكل هندسي موجود در اين گونه نفتگيرها به تغييرات بعد از رسوبگذاري در مخزن مانند چين‌خوردگي و گسل‌خوردگي بستگي دارد. لذا اين نوع نفتگيرها خود به دو دسته نفتگيرهاي چين‌خورده و نفتگيرهاي گسلي تقسيم مي‌شوند.
1ـ1ـ1 نفتگيرهاي چين‌خورده (Fold Traps)
اين گونه نفتگيرها مي‌تواند به گروه‌هاي مختلف تقسيم‌بندي گردد:
آنهايي كه تحت تأثير نيروي× فشارشي (compressional pressure) و درنهايت چين‌خوردگي حاصل مي‌شوند .
آنهايي× كه در اثر اختلاف در فشردگي (differential compaction) رسوبات شكل مي‌گيرند .
× آنهايي كه در ارتباط با فرآيندهاي دياپيريك (diapiric processes) مي‌باشند.
نفتگيرهاي طاقديسي ناشي از نيروهاي تراكمي هستند و لذا در مناطقي شكل مي‌گيرند كه تحت نيروهاي فشارشي باشد، نظير حواشي فعال قاره‌ها در جايي كه پوسته دچار كوتاه‌شدگي مي‌شود. در اينجا درباره انواعي از نفتگيرهاي طاقديسي بحث مي‌شود.
1ـ1ـ1ـ1 نفتگيرهاي طاقديسي ساده
مثال‌هاي خوبي از نفتگيرهاي چين‌خورده در كشورمان به خصوص در حوضه زاگرس وجود دارد. چين‌خوردگي در اين حوضه، كه به صورت چين‌هاي كم دامنه (low amplitude) است، سبب پيدايش ميادين نفت و گاز عظيم گشته است. چون كه بخش اعظم پوش سنگ اين حوضه تبخيري است، فشردگي حاصل از چين‌خوردگي‌ها سبب بوجود آمدن چين‌هاي ناهماهنگ (disharmonic) در لايه‌هاي بالاي آن شده است. يكي از نفتگيرهاي چين‌‌خورده در زاگرس، ميدان نفتي اهواز است كه حدود بيش از 60 كيلومتر طول و 8 كيلومتر پهناي آن است. در اين ميدان لايه‌هاي ضخيم رسوبات دريايي سبب تشكيل افق‌هاي متعدد مخزني شده است.
در ميدان نفتي Wilmington در حوضه لوس‌آنجلس يك نفتگير طاقديسي عظيم وجود دارد كه تقريباً 50 كيلومتر طول و نزديك به 5 كيلومتر عرض دارد. اين نفتگير طاقديسي توسط گسل‌هايي بريده شده است. عمده مخازن اين ميدان در زير ناپيوستگي پليوسن و در ماسه‌هاي دريايي عميق ميوسن و پليوسن وجود دارد.
1ـ1ـ1ـ2 طاقديس‌هاي وابسته به تراست
در نواحي كه تغيير شكل‌هاي ساختماني شديد وجود دارد، احتمال دارد كه طاقديس‌ها همراه با گسل‌هاي تراستي (thrust fault) باشند. در چنين حالتي نفتگيرها در طاقديس‌هاي بالاي صفحه تراست شكل مي‌گيرند. اولين مثال از كشورمان و در ميدان گازي كنگان مي‌باشد. در اين ناحيه گسل‌هاي تراستي سبب ايجاد چين خميده‌اي شده‌اند كه يك نفتگير بزرگ براي سازندهاي كنگان و دالان به سن‌پرموترياس بوجود آمده است.

مثال دوم، در مخزن Painter Valley در وايومينگ است كه يك طاقديس نسبتاً بسته در زير يك صفحه تراستي است كه خودش توسط يك تراست در طول حاشيه جنوب شرقي محصور شده است . طاقديس مزبور كه يك طاقديس برگشته است، خود در زير يك سري از برش‌هاي تراستي قرار گرفته و در كل در زير يك ناپيوستگي اصلي قرار دارد. كشف و توسعه چنين ميدان پيچيده‌اي كار ساده‌اي نيست. در گذشته چنين تجمعاتي به طور اتفاقي كشف مي‌شد. ولي در زمان حال با پيشرفت تكنيك‌هاي لرزه‌اي كشف چنين ميدان‌هايي ممكن مي‌باشد.
1ـ1ـ1ـ3 طاقديس‌هاي بالازدگي (Uplift Folding)
درشكل زير (a) , (b) به ترتيب پروفيل‌هاي يك چين خمشي (flexure folding) و يك چين‌ بالازدگي‌ با زون‌هاي تنشي (stress zones) آنها نمايش داده شده است. الگوي شكستگي نشان داده شده در شكل c، نتيجه بالازدگي نشان داده شده درشكل a مي‌باشد. اين شكستگي‌ها تمايل دارند كه به صورت پيشرونده با افزايش تنش توسعه يابند. شكستگي‌ها در زون كشيدگي (extension zone)، از سطح خنثي (خط منقطع در روي شكل كه زون فشاري را از زون كشيدگي جدا مي‌كند) جلوتر نمي‌روند. از طرف ديگر همان‌طوري كه در شكل b ديده مي‌شود، در يك چين‌ بالازدگي تمام چين تحت تأثير تنش كشيدگي است و شكستگي‌ها توسط هيچ سطحي محدود نمي‌شوند و كاملاً به سمت مركز چين‌گسترش مي‌يابند (شكل d). يك چين بالازدگي ممكن است بعد از رسوبگذاري و يا هم زمان با رسوبگذاري ايجاد شود. هرعاملي كه سبب بالازدگي شود، اعم از اينكه حركت قائم نسبي حاصل از تكتونيك يا بالازدگي لايه‌هاي روي يك نمك بالارونده باشد، سبب ايجاد اين چين‌ها مي‌گردد.
 
آخرین ویرایش:

kian.kateb

عضو جدید
1ـ1ـ1ـ4 چين‌هاي ناشي از اختلاف در فشردگي (Differenital CompactionFolds)
اين چين‌ها بيشتر در مناطق ريفتي بوجود مي‌آيند. در چنين مناطقي دراثر كشش، پي سنگ شكسته شده و سبب ايجاد ساختمان‌هاي هورست (horst) و گرابن (graben) مي‌گردد. فازهاي اوليه رسوبگذاري، اين توپوگرافي نامنظم را پر مي‌كند. بعد از ادامه رسوبگذاري به دليل اختلاف در ضخامت رسوبات در دو طرف يك هورست، اختلاف در فشردگي رسوبات ايجاد مي‌شود. اين پديده سبب مي‌شود كه در رسوباتي كه در بالاي بلوك هورست قرار دارند، طاقديس تشكيل شود. بدين ترتيب گسترش طاقديس در اثر اختلاف در فشردگي رسوبات صورت مي‌گيرد.
در درياي شمال (North Sea) مثال‌هاي خوبي از ميدان‌هاي نفتي حاصل از اثر اختلاف در فشردگي وجود دارد. ميدان Forties در غرب درياي شمال مثالي از اين نوع طاقديس‌ها است . اين طاقديس در لايه‌هاي پليوسن جايي كه مخازن ماسه‌اي به وسيله شيل‌هاي ترشيري پوشيده شده‌اند، توسعه پيدا كرده است. طاقديس در بالاي يك هورست متعلق به سنگ‌هاي ولكانيكي ژوراسيك مياني تشكيل شده است. سنگ منشأ به سن ژوراسيك پسين در حاشيه هورست قرار دارد.
چين‌هاي به وجود آمده در اثر اختلاف فشردگي همچنين ممكن است در بالاي ريف‌هاي بايوهرم و هر ساختمان صلب ديگر بوجود آيد.
1ـ1ـ2 نفتگيرهاي گسلي (Fault Traps)
در بسياري از ميدان‌ها، گسل‌ها عامل تجمع و به تله افتادن هيدروكربن‌ها مي‌باشند. نقش اصلي گسل‌ها در ايجاد نفتگير، قراردادن لايه‌هاي مخزني در مقابل لايه‌هاي غيرتراوا است. اما مشكل اصلي در رابطه با گسل‌ها اين است كه بعضي گسل‌ها بسته (sealed) نيستند و سيالات قادرند از آنها عبور نمايند. درهنگامي كه گسل‌خوردگي سبب جابجايي لايه مخزني هيدروكربن‌دار شود، مي‌توان تا حدي مشخص نمود كه گسل به صورت جانبي بسته يا باز مي‌باشد و در واقع آيا ارتباطي بين دو طرف گسل در مخزن وجود دارد يا خير. شكل زير حالت‌هاي مختلف باز يا بسته بودن گسل را نشان مي‌دهد. عدم وجود هيدروكربن در بخش مخزني سمت چپ (الف) و نيز تفاوت در سطح آب ـ نفت (ب) بيانگر بسته بودن گسل است، درصورتي كه در شكل ج با وجود جابجايي در لايه‌ها، سطح آب ـ نفت كاملاً يكسان است كه بيانگر باز بودن گسل و وجود ارتباط در دوطرف مخزن است.

به هر حال براي شكل‌گيري نفتگير گسلي وجود دو عامل لازم است:
ـ سنگ‌هاي مخزني در مجاورت سنگ‌هاي غيرتراوا قرار گيرند و
ـ سطح گسل بايد به صورت يك سطح نفوذناپذير عمل كند.
در غير اينصورت نفت به سطح زمين راه پيدا مي‌كند و نفتگير نمي‌تواند وجود داشته باشد.
در اينجا به توضيح برخي از انواع گسل‌ها و نفتگيرهاي وابسته به آنها و شناسايي آنها در مقاطع لرزه‌اي پرداخته مي‌شود.
1ـ1ـ1ـ2ـ1 گسل نرمال (Normal Fault)
در گسل نرمال (شكل a) شيب صفحه گسل به طرف بلوك پايين افتاده است. در اين نوع گسل، لايه رويي نسبت به لايه زيرين، به طرف پايين حركت مي‌كند.

1ـ1ـ2ـ2 گسل معكوس (Reverse Fault)
در اين نوع گسل حركت نسبي بلوك‌هاي گسلي، مخالف حركت بلوك‌هاي گسل نرمال است. در اين نوع گسل‌ها ديواره بالايي نسبت به ديواره پاييني به سمت بالا حركت مي‌كنند و شيب صفحه گسل به سمت بلوك بالايي است (شكل b). به طور كلي، صفحه گسل معكوس، شيبي بيشتر از 45 درجه دارد (اگر كمتر از 45 درجه باشد، گسل تراستي است).
1ـ1ـ2ـ3 گسل راستالغز (Strike – slip Fault)
يك گسل راستالغز (كه گاهي اوقات به آن گسل چرخشي (wrench fault) و يا تراگذر (transcurrentfault) هم مي‌گويند)، گسلي است كه حركت نسبي بين بلوك‌هاي گسل در طول امتداد گسل به صورت افقي است (شكل c). اگر يك مشاهده كننده درمقابل صفحه گسل قرار گيرد و حركت نسبي بلوك گسلي مقابل به طرف چپ باشد، يك گسل چپگرد يا sinistral strike – slipfault ناميده مي‌شود و اگر حركت نسبي به سمت راست باشد، گسل راستگرد يا dextralstrike – slip fault ناميده مي‌شود.

1ـ1ـ2ـ4 گسل تراستي (ThrustFault)
يك گسل تراستي به صورت يك گسل معكوس خاص است كه شيب صفحه گسل زاويه خيلي كمي دارد (شكل e). تراست‌ها به طور معمول در تكتونيك فشارشي، در چين‌خوردگي و كمربندهاي تراستي ديده مي‌شوند، مثل آلپ در اروپا، شمال و كوه‌هاي آپالاش جنوبي در آمريكا.
1ـ1ـ2ـ5 گسل رشدي (Growth Fault)
اين نوع گسل‌ها در محيط‌هاي رسوبي دلتايي، كه رسوبگذاري سريع وجود دارد، و در حوضه‌هاي تبخيري، به وفور ايجاد مي‌شوند. مقدار جابجايي گسل‌هاي رشدي به طرف پايين افزايش يافته و يك ضخيم‌شدگي در بلوك پاييني (downthrown block) ديده مي‌شود. معمولاً گسل‌هاي رشدي را گسل‌هاي متقاطع (antithetic faults) و طاقديس‌هاي غلطيده (roll – over antichine) همراه است. زاويه شيب اين گسل‌ها به طرف پايين كاهش مي‌يابد و آنها به مرور در لايه‌هاي شيلي پرفشار با چگالي كم و يا تشكيلات نمكي محو مي‌شوند. گسل‌هاي رشدي يا گسل‌هاي همزمان با رسوبگذاري يكي از موارد مهم در اكتشافات هيدروكربني است.
 
آخرین ویرایش:

kian.kateb

عضو جدید
1ـ2 دياپيرها (Diapirs)
فرآيند دياپيريسم از مكانيسم‌هاي مهم براي ايجاد انواع زيادي از نفتگيرهاست. دياپيرها يا گنبدها از حركت رو به بالاي رسوبات كم چگالي كه عموماً نمك و يا رس‌هاي پرفشار (overpressured) هستند بوجود مي‌آيند. نمك داراي چگالي حدود gr/cm32 مي‌باشد. ديگر رسوبات تازه نهشته شده چگالي كمتري دارند. رسوبات بعد از دفن شدن فشرده شده و تخلخل آنها كاهش و چگالي‌شان افزايش مي‌يابد. با افزايش عمق دفن، به مرور چگالي رسوبات از نمك بيشتر مي‌شود. اين فرآيند، بسته به تعدادي از متغيرها، عموماً دراعماق 800 تا 1200 متري صورت مي‌گيرد و در اين موقع است كه نمك به طرف بالا جريان مي‌يابد. با مشاهده گنبدهاي نمكي درياي شمال به اين نتيجه مي رسيم كه اين حركت ممكن است دليل تكتونيكي داشته باشد. درحالت‌هاي ديگر هم حركت و جابجايي نمك ظاهراً به طول اتفاقي صورت گرفته است و ربطي به نيروهاي ساختماني ندارد. حركت نمك باعث ايجاد چندين ساختار براي انباشته شدن نفت مي‌شود.
ساختمان‌هاي گنبدهاي گلي هم ممكن است توليد نفتگيرهاي هيدروكربني كنند. گاهي اوقات دياپيرهايي از رس‌ها، همانند گنبدهاي نمكي، به طبقات جوان چگال‌تر نفوذ مي‌كنند به طوري كه گاهي اوقات به صورت گلفشان (mud volcano) به سطح زمين هم مي‌رسند. در رسوبات ضخيم حوضه خزر و نيز در ناحيه مكران گلفشان به وفور مشاهده شده است.
1ـ2ـ1 نفتگيرهاي در ارتباط با گنبد نمكي
ساختمان‌هايي كه به وسيله حركت نمك ايجاد مي‌شوند، پتانسيل زيادي براي تشكيل نفتگيرها را دارند. نفت به طرف مختلفي روي گنبدها و يا مجاور آنها به تله مي‌افتد . اين تله مي‌تواند يك نفتگير طاقديسي ساده و يا گنبدي بر روي گنبد نمكي باشد و يا مي‌تواند به صورت نفتگيرهايي كه ناشي از قطع شدن لايه توسط توده نمكي است، نفتگيرهاي ناشي از تغيير رخساره، و غيره باشد.
1ـ2ـ2 دياپيريسم و حركت نمك بعد از گنبدي شدن
بالاآمدن محلي نمك كه به صورت اشكال گنبدي آغاز مي‌شود، ممكن است به طرف بالا تا نفوذ نمك در لايه فوقاني ادامه يابد و نهايتاً در سطح زمين ظاهر شود. چنين اشكالي به صروت دياپيرنمكي يا ساختمـان‌هاي نفوذي شناخته شده‌اند.
شكل زير يك طرح ساده شده از نوع فرآيندهاي ساختماني پيش‌بيني شده در طي دياپيريسم را نشان مي‌دهد. طرح زير تكامل ناوديس حاشيه‌اي ثانويه را در طول مرحله نفوذ با فرونشست سريع را نشان مي‌دهد كه منجر به معكوس شدگي ساختمان نيمي از PRS در نزديكي دياپير مي‌شود. در طول فرونشست مربوط به نهشته‌هاي SRS، معكوس شدگي PRS سبب ايجاد شكل‌هاي طاقديسي به صورت ساختمان‌هاي لاك‌پشتي (turtle structures) مي‌شود كه مي‌توانند نفتگيرهاي مهمي باشند.

1ـ3 نفتگيرهاي چينه‌اي (Stratigraphic Traps)
شكل‌گيري نفتگيرهاي چينه‌اي، مديون تغييرات ليتولوژيكي است. تغيير در ليتولوژي يا در طي رسوبگذاري صورت مي‌گيرد، مانند تغيير رخساره در رسوبات كانال‌هاي رودخانه‌اي و يا ريف‌ها و يا ناشي از تغييرات بعد از رسوبگذاري است، نظير فرسايش رسوبات و يا تغييرات دياژنزي آنها. تعيين موقعيت نفتگيري‌هاي چينه‌اي به مراتب مشكل‌تر از نفتگيرهاي ساختماني است چرا كه اين نوع نفتگيرها به راحتي به وسيله مطالعات لرزه‌اي آشكار نمي‌شوند و همچنين فرآيندهايي كه در تشكيل آنها دخالت دارند عموماً خيلي پيچيده هستند.
با توجه به تقسيم‌بندي ريتن‌هاوس (Writtenhouse) نفتگيرهاي چينه‌اي را مي‌توان در دو دسته اصلي قرار داد:
نفتگيرهايي كه ارتباطي به سطوح× ناپيوستگي ندارند
نفتگيرهايي كه همراه ناپيوستگي‌ها× مي‌باشند.

1ـ3ـ1ـ1 نفتگيرهاي تغيير رخساره‌اي يا رسوبي (Depositional Traps)
اين نوع نفتگيرها در رسوباتي كه به سرعت و سهولت تغيير رخساره مي‌دهند، نظير كانال‌ها (channels)، سدها (bars) و ريف‌ها (reefs) ايجاد مي‌شوند. نفتگير بسياري از ميدان‌هاي نفتي و گازي حاصل از تغيير رخساره رسوبات كانالي نظير كانال‌هاي رودخانه‌اي، دلتايي و حتي كانال‌هاي عميق دريايي است.
مثال‌هاي بسيار خوبي از نفتگيرهاي چينه‌اي كانالي در حوضه‌هاي كرتاسه، در طول كناره شرقي كوه‌هاي راكي واقع شده است. در ميدان نفتي Glenrock جنوبي واقع در وايومينگ، نفت هم در پشته‌هاي سدي (barrier bar) و هم كانال‌هاي رودخانه‌اي (fluvial channels) به تله افتاده است. اين كانال حدود 1500 متر طول دارد و ماكزيمم ضخامت آن هم به 15 متر مي‌رسد. در روي نقشه، ماندر بودن اين كانال به وضوح مشخص است . مقطع عرضي تهيه شده از اين ميدان نشان مي‌دهد كه فقط قسمتي از كانال به وسيله ماسه پرشده و بقيه توسط رس پوشيده شده است (شكل 8ـ45 پايين). همان طوري كه در شكل ديده مي‌شود، منحني‌هاي SP بدست آمده از لاگ‌هاي چاه، توالي‌هايي به سمت بالاريز شونده پوينت بارها را نشان مي‌دهد كه در واقع بيانگر سيستم رسوبي كانال‌هاي ماندري است.
ميدان نفتي South Glenrock دو نكته مهم در مورد نفتگيرهاي چينه‌اي كانالي را نشان مي‌دهد، يكي محدوديت وسعت و ضخامت آنها كه مبين اين است كه اين مخزن‌ها نمي‌توانند ذخيره عظيمي داشته باشند و دوم اينكه فقط قسمتي از كانال كه به وسيله ماسه پر شده به عنوان مخزن عمل مي‌كند و بقيه كانال كه به وسيله رس پرشده است نمي‌تواند مخزن باشد.
دومين نوع نفتگيرهاي رسوبي، نفتگيرهاي پشته‌هاي سدي (barrier bar) هستند. پشته‌هاي سدي ماسه‌اي دريايي اغلب مخازن بسيار خوبي را تشكيل مي‌دهند. اين بدين دليل است كه رسوبات پشته‌هاي سدي تميز (بدون رس) با جورشدگي خوب (well-sorted) مي‌باشند. از به هم پيوستن پشته‌هاي سدي ماسه‌اي ممكن است مخازن بزرگي بوجود آيد كه نفت به صورت چينه‌اي يا ساختماني در درون آنها به تله افتد. گاهي اوقات رسوبات پشته‌هاي سدي، به صورت مجزا و منفرد ممكن است به وسيله شيل‌هاي دريايي و يا لاگوني احاطه شوند. اين حالت باعث ايجاد نفتگيرهاي چينه‌اي بندكفشي (shoestring stratigraphic traps) شده كه به موازات خط ساحلي قديمي امتداد مي‌يابند. ميدان Bisti مكزيكو، يك نمونه كلاسيك از پشته‌هاي سدي ماسه‌اي است. اين ميدان در حدود 65 كيلومتر طول و 7 كيلومتر عرض دارد و رسوبات پشته‌هاي سدي، ضخامتي بالغ بر 15 متر دارند كه به وسيله شيل‌هاي دريايي احاطه شده‌اند. لاگ SP در اين رسوبات درشت شدن ذرات به سمت بالا (coarsening upward) را نشان مي‌دهد كه از ويژگي ساختاري پشته‌هاي سدي مي‌باشد.
نوع سوم نفتگيرهاي چينه‌اي رسوبي، ريف‌ها يا ساختمان‌هاي كربناته (carbonate buildups) هستند كه داراي يك اسكلت محكم با تخلخل اوليه بالا هستند. كلمه ريف، يك دامنه وسيعي از اشكال، ليتولوژي و فيزيوگرافي محلي را در بر مي‌گيرد. اين مي‌تواند براي توصيف ساختمان‌هاي بيوژنيك با مورفولوژي محدود (بيوهرم) يا ساختماني‌هاي چينه‌اي بين‌لايه‌اي با سنگ‌هاي ديگر (بيواستروم) استفاده شود. ريف‌ها به صورت گنبدي و يا سدهاي طويل رشد كرده و يكي از مهم‌ترين انواع نفتگيرهاي چينه‌اي به شمار مي‌روند. ريف‌ها اغلب به شيل‌هاي دريايي غني از مواد ارگانيكي كه ممكن است نقش سنگ منشأ را داشته باشند تغيير رخساره مي‌دهند و معمولاً مي‌توانند به وسيله تبخيري‌ها پوشيده شوند. دركل، تمامي شرايط يك سيستم نفتي، سنگ منشأ، مخزن، پوش‌سنگ و نفتگير، براي ريف‌ها مهيا است و به همين خاطر ريف‌ها هميشه از اهميت فوق‌العاده‌اي در كارهاي اكتشافي برخوردار بوده‌اند.
در آلبرتاي كانادا ريف Rainbow در حوضه Black Creek به سن دونين، نمونه ديگر بسيار خوبي از نفتگيرهاي ريفي است.

بيش از 70 ريف مستقل كه هركدام شامل مقادير متفاوتي از نفت و گاز هستند در منطقه‌اي به وسعت 50 در 35 كيلومتر كشف شده است. مجموع ذخاير اين ريف‌ها بيش از 5/1 بيليون بشكه نفت درجا (oil in place) و حدود يك تريليون فوت مكعب گاز تخمين زده مي‌شود. هر ريف از لحاظ اندازه تا حدود 15 كيلومتر مربع بوده و ارتفاع آن به 250 متر هم مي‌رسد. در پايان رشد ريف‌ها، رسوبات تبخيري، حوضه را فرا مي‌گيرند. اين تبخيري‌ها به طور كامل ريف‌ها را پوشانده و بدين وسيله ميدان مناسبي را براي به تله انداختن هيدروكربن‌ها فراهم مي‌كنند. در اين ميدان بعضي از ريف‌ها مملو از ذخاير نفتي و گازي هستند درحالي كه برخي ديگر داراي ستون گاز و نفت كمي هستند كه در بالاي قله ريف متمركز شده است. تخلخل و تراوايي ريف‌ها با يكديگر و حتي در يك ريف مستقل، كاملاً متفاوت است. اين تفاوت‌ها، كه در ساختارهاي ريفي عموميت دارد، به دليل تغييرات رخساره سنگي و عملكرد متفاوت عوامل دياژنزي در آنهاست.
 
آخرین ویرایش:

kian.kateb

عضو جدید
1ـ3ـ1ـ2 نفتگيرهاي دياژنزي (Diagenetic Traps)
نفتگيرهاي دياژنزي از طريق ايجاد تخلخل ثانويه در سنگ‌هايي شكل مي‌گيرند كه سنگ مخزن به شمار نمي‌آيند. تخلخل توسط فرآيندهايي نظير جانشيني، انحلال يا شكستگي به وجود مي‌آيد. سنگ‌هاي سخت غيرقابل نفوذ در واقع نقش پوش سنگ را براي اين نفتگيرها دارند. تغييرات تخلخل را نمي‌توان به راحتي به وسيله داده‌هاي لرزه‌اي مشاهده كرد، اگرچه امروزه تكنيك‌هاي عملي با روش‌هاي نمايش رنگي، نظير تبديل اطلاعات لرزه‌اي به تخلخل (inversion)، مي‌توانند به طور مؤثري براي ظاهر كردن آن، استفاده شوند.
شكستگي باعث ايجاد تخلخل ثانويه در هر سنگ شكننده‌اي مانند سنگ‌هاي كربناته، ماسه‌سنگ‌ها، شيل، سنگ‌هاي آذرين و دگرگوني مي‌شود. در روند Spraberry تگزاس يك سري تله‌هاي دياژنزي با ذخيره نفتي حدود يك بيليون بشكه در ميداني به وسعت 240 در 80 كيلومتر وجود دارد. در اين ميدان حدود 300 متر شيل، سيلتستون و سنگ‌هاي كربناته مستحكم و شكننده به سن پرمين مياني توليد نفت مي‌كنند كه ارتباط ضعيفي با نفتگيرهاي ساختماني دارد. اين توليد از نواحي شكسته شده صورت مي‌گيرد.
1ـ3ـ2 نفتگيرهاي چينه‌اي مرتبط با ناپيوستگي‌‌ها
گاهي اوقات ناپيوستگي‌ها به صور مختلف، مخازن متخلخل را در مقابل سنگ‌هاي غيرقابل نفوذ قرار مي‌دهد. در يك چنين حالتي سنگ‌هاي غيرقابل نفوذ به صورت پوش‌سنگ عمل مي‌كنند. نفتگيرهاي مرتبط با ناپيوستگي‌ها خود شامل دو گروه هستند:
آنهايي كه بالايv ناپيوستگي قرار مي‌گيرند.
آنهايي كه زير ناپيوستگي واقع مي‌شوند.v
ابتدا آنهايي را كه بالاي ناپيوستگي‌ها قرار مي‌گيرند مورد بررسي قرار مي‌دهيم. ماسه‌هاي دريايي كم عمق و يا رودخانه‌اي ممكن است بر روي يك سطح ناپيوستگي پيشروي كنند (onlapping updipping pinchout). حال اگر اين ماسه‌ها به وسيله يك لايه شيلي پوشانده شود با توجه به اينكه قسمت زيرين هم مي‌تواند به وسيله سنگ‌هاي ناتراوا محدود شده باشد، يك نفتگير چينه‌اي در بالاي سطح دگر شيبي حاصل شده است.

نفتگيرهاي وابسته به باريك‌شدگي يا گوه‌اي شدن لايه‌ها با شيب به سمت بالا، تجمعات هيدروكربني اقتصادي زيادي را به وجود مي‌آورند. روش لرزه‌اي به طور خاص، براي تعيين چنين نفتگيرهايي مناسب هستند. حتي تفاوت‌هاي كوچك در شيب و همچنين باريك شدگي لايه به خوبي در مقاطع لرزه‌اي قابل مشاهده است.
نفتگيرهاي بالاي سطح دگر شيبي به صور ديگر هم مي‌تواند شكل بگيرد:
• موقعي كه كانالي يك سطح ناپيوستگي را بريده (restricted valley) و از رسوبات ماسه‌اي پر و توسط شيل پوشيده شود و يا
• جايي كه ماسه‌ها در فرورفتگي‌هاي داخل تناوب سنگ‌هاي سخت و سست (strikevalley) محدود شده‌اند، تشكيل شود.
گروه دوم از نفتگيرهاي مرتبط با ناپيوستگي‌ها، آنهايي هستند كه در زير ناپيوستگي‌ها قرار گرفته‌اند. اين نوع نفتگيرها در اثر قطع‌شدگي لايه‌ها ايجاد مي‌شوند (truncation trap). در اين نوع نفتگير هم، لايه غيرتراوا در روي نفتگير واقع شده است كه نقش پوش‌سنگ را بازي مي‌كند .

كيفيت مخزني اين نفتگيرها، با ايجاد تخلخل انحلالي ثانويه در اثر هوازدگي افزايش مي‌يابد. در تگزاس يكي از بهترين انواع شناخته شده از اين نوع نفتگيرها، ميدان نفتي شرق تگزاس است كه 3 بيليون بشكه نفت قابل بازيافت دارد. اين نفتگير دراثر قطع‌شدگي ماسه‌هاي Woodbine به سن كرتاسه به وسيله گل سفيدهاي غيرقابل نفوذ Austin در ناحيه‌اي به وسعت 60 در 10 كيلومتر حاصل شده است.
در داده‌هاي لرزه‌اي، يك سطح ناپيوستگي ممكن است به صورت يك رويداد ممتد واضح يا به صورت يك رويداد متناوب با درجه متفاوت باشد. به عبارت ديگر ممكن است، هيچ انعكاسي كه بتواند به طور مشخص سطح را تعيين كند، وجود نداشته باشد. جايي كه چينه‌هاي رسوبي به صورت افقي درمقابل يك سطح شيبدار (دريك حوضه دريايي) يا انتهاي چينه‌هاي شيبدار، درمقابل سطح شيبدارتر، قرار گيرند، آنها را onlap گويند (اين كلمه به صورت گسترده‌تري به جاي كلمه قديمي overlap جايگزين شده است).
1ـ4 نفتگيرهاي حاصل از توپوگرافي مدفون شده
توپوگرافي مدفون شده يا اشكال “PGM” (paleogeomorphological)، با افزايش اكتشافات در سال‌هاي اخير بيشتر مورد توجه قرار گرفته‌اند. آنها معمولاً يكنواخت نيستند و شامل يك ناپيوستگي با اشكال مثبت ومنفي مي‌باشند. اگر اين اشكال طاقديسي باشند به آنها مثبت و اگر ناوديسي باشند به آنها منفي گويند. يك مثال ساده از يك شكل مثبت در مقطع لرزه‌اي شكل 8ـ58 نشان داده شده كه يك تپه مدفون شده به سن ترياس است. اگر اشكال مثل تپه‌هاي مدفون، محتوي واحدهاي با كيفيت خوبي مخزن باشند، بايد لايه‌هاي پيش‌رونده بالايي كه بعد از فرسايش ته‌نشين مي‌شوند، خصوصيات پوش‌سنگ را دارا باشند.
يكي از اشكال PGM مشخص منفي كه تشكيل نفتگير هيدروكربني مي‌دهد، كانال دفن شده است كه معمولاً از ميان يك سطح ناپيوستگي عبور مي‌كند و با مواد رسوبي متفاوت از لايه‌هاي اطراف كانال، پر مي‌شود. اين تفاوت، معمولاً سبب تباين درخصوصيات لرزه‌اي بين مواد پركننده و مواد اطراف، درمقطع لرزه‌اي مي‌شود. درشكل 8ـ59 يك كانال واضح در قسمت كم عمق مقطع وجود دارد. مواد پركننده كانال يك ارتباط onlaping با كناره‌هاي كانال دارند.
1ـ5 نفتگيرهاي هيدروديناميكي (Hydrodynamic Traps)
در اين نفتگيرها حركت رو به پايين آب مانع از حركت رو به بالاي نفت و گاز مي‌شود. نفتگيرهايي كه صرفاً هيدروديناميكي باشند بسيار كميابند ولي تعدادي از نفتگيرها هستند كه در واقع نتيجه تركيب نيروهاي هيدروديناميكي و عوامل ساختماني و چينه‌اي هستند.
1ـ6 نفتگيرهاي مركب (Combination Traps)
نفتگيرهاي مركب نفتگيرهايي هستند كه از تركيب دو يا چند نوع نفتگير بوجود آمده‌اند. راه‌هاي متفاوتي براي تشكيل اين نوع نفتگيرها وجود دارد. نفتگيرهاي مركب مي‌توانند ناشي از تركيب عوامل ساختماني و چينه‌اي، ساختماني و هيدروديناميكي، چينه‌اي و هيدروديناميكي و غيره باشد. به طور مثال موقعي كه باريك‌شدگي لايه نفوذپذير به طرف بالا در يك مخزن ايجاد شود و اين ساختمان، با يك گسل، قطع شود، يك نفتگير مركب ايجاد مي‌شود. يك نفتگير مركب، ممكن است جايي پيدا شود كه براي مثال، لايه نفوذ‌پذير باريك شده به سمت بالا به وسيله دو ناپيوستگي قطع شده است كه فاصله بين آنها، اينتروال مخزني تراوا وجود دارد.
2- مقايسه اهميت نفتگيرها
مقدار نفت درانواع مختلف نفتگيرها بسيارمتفاوت است. ميدان‌هاي عظيم نفتي (giant oil field) آنهايي هستند كه داراي بيش از 500 ميليون بشكه ذخاير قابل بازيافت مي‌باشند. نفتگيرهاي طاقديسي حاوي 75 درصد از نفت ميدان‌هاي عظيم شناخته شده جهان هستند. نفتگيرهاي مرتبط با گسل‌ها فقط يك درصد و نفتگيرهاي مرتبط با گنبدهاي نمكي 2 درصد نفتگيرها را شامل مي‌شوند. تنها 13 درصد نفت‌هاي شناخته شده دنيا در نفتگيرهاي چينه‌اي و 9 درصد هم در نفتگيرهاي مركب قرار دارند .
اين درصدها تنها متعلق به ذخاير شناخته شده است و شامل تمام ذخاير واقعي موجود در زير زمين نيست. بنابراين، اين درصدها نشان دهنده توانايي انسان در پيدا كردن نفت است. پيداكردن نفتگيرهاي طاقديسي به مراتب آسان‌تر از بقيه نفتگيرها از جمله نفتگيرهاي چينه‌اي است. براي پيداكردن نفتگيرهاي چينه‌اي نياز به تلفيقي از اطلاعات لرزه‌اي، لاگ‌ها و اطلاعات سنگي مي‌باشد.
 
آخرین ویرایش:
بالا