باسلام خدمت دوستان،ارادتمند مهندسان دوست داشتني
با خودم فكر كردم كه تو باشگاه اكثراً همه مطالب يه نمه ديگه داره تكراري ميشه..
گفتم كه هرهفته يكبار واسه كاربران عزيز داستان هاي از ملانصرالدين نقل كنيم تا يه كم از حال وهواي زند گي روز مره بيرون بيايد وخنده بر لباتون بشينه اميدوارم كه هميشه لباتون خندون وقلباتون عاشق باشه……
اولين داستان رو از ملانصرالدين كه عنوانش (حرف مرد يكي است ) رو براتون ميگم….
*****حرف مرد يكي است*****
از ملا پرسيدند چند سال داري؟گفت: چهل سال.
ده سال بعد هم پرسيدند، گفت:چهل.گفتند تو ده سال قبل مي گفتي چهل سال دارم!!
چفت: اگر ده سال ديگر هم بپرسيد، باز هم خواهم گفت چهل سال دارم چون حرف مرد يكي است.
و حالا دومين داستان از ملانصرالدين كه عنوانش(راست يا چپ)رو براتون ميگم…..
*****راست يا چپ*****
مهماني به خانه ملا آمده بود. شب احتياج پيدا كرد كه از اتاق بيرون رود،چون ملا را بيدار ديد،گفت:چراغ طرف راست است،به من بدهيد تا روشن كنم.
ملاگفت:مگر ديوانه شده اي؟! من در اين تاريكي از كجا مي دانم طرف دست چپ و راستم كجاست؟!!
اگه شما هم از ملا نصرالدين مطلب دارين بذارين بروبچ استفاده كنند…. تا هفته ديگه پنجشنبه با اجازه باي..