یغما گلرویی...

mahdi271

عضو جدید
گریه نکن !

گریه نکن ! عزیز من ! حالا که گریه زوریه
حالا که تنها چاره مون دل دل و صبوریه
تکیه بده به این صدا ، غصه نخور که فاصله
بین نگاه من و تو هزار تا سال نوریه

گریه نکن ! اینه ساز ! خسته نشو از این حضور
از این حضور بی صدا ، از این حضور سوت و کور
خسته نشو ! خسته نشو ! نبض ستاره رو بگیر
عطر ترانه می گذره ، از تو حصار بی عبور

بیا دروازه ی نور رو روی سایه ها ببندیم
وقتی ممنوعه تبسم ، با لب بسته بخندیم

گریه نکن ! عزیز من ! گریه فقط یه مرهمه
کنار این بغض بزرگ ، اشکای ما خیلی کمه
گریه نکن ! چراغ عشق توی ترانه روشنه
جرقه های سایه کش تو این صدا دم به دمه

همتپش همیشگی ! لرزش دستام رو بگیر
برق نگات خط می کشه رو این سیاهی حقیر
توی ضیافت صدا تا ته شعر من برقص
اطلس آواز رو بکش رو سر واژه های پیر

بیا دروازه ی نور رو روی سیاه ها ببندیم
وقتی ممنوعه تبسم ، با لب بسته بخندیم ■
 

mahdi271

عضو جدید
جیرجیرک

مورچه ها شب تا سحر کار می کنن
دونه رو تو لونه انبار می کنن
جیرجیرک ها می خونن تا دم صبح
با صداشون شب رو بیدار می کنن

صداشون کفر شب رو درمیاره
شب بد پنبه تو گوشاش می ذاره
اون رفیق مورچه های سکته
صدای جیرجیرک رو دوس نداره

سر تو بدزد ستاره ! آسمون صاعقه باره !
این سکوت رو در به در کن ! جیرجیرک ! بخون دوباره !

جیرجیرک همیشه آواز می خونه
هیشکی درد و غصه ش رو نمی دونه
مورچه ها اون رو ندیدن تا حالا
همیشه میون برگا پنهونه

جیرجیرک! دنیا رو بی صدا نذار
با صدات دخل سیاهی رو بیار
کاری کن مورچه ها آواز بخونن
کاری کن شب پا بذاره به فرار

سر تو بدزد ستاره ! آسمون صاعقه باره !
این سکوت رو در به در کن ! جیرجیرک ! بخون دوباره !■
 

mahdi271

عضو جدید
برپا !

مدرسمون یادم میاد ، دیوارای بلندی داشت
اما من رو حتی یه بار توی خودش نگه نداشت
دلم مث یه بادبادک از روی دیوار می پرید
فراش پیرمدرسه به گرد من نمی رسید
فردا ولی ناظممون ، بغضم رو می شکس تو گلو
دستای من می موندن و ترکه ی خیس آلبالو
خطای خون مردگی رو رو کف دستام می کشید
صدای گریه ی من رو گوشای اون نمی شنید

«برپا» بگو ای من من ! برجا نشستنت بسه
از روی دیوارا بپر ! مدرسه مثل قفسه

حالا بزرگ شدم ولی دیوارا باز دور منن
هنوز برای هر فرار ترکه به دستام می زنن
مدرسه ی سکوت من زنگای تفریح نداره
زلزله ی ترانه هام دیواراش رو بر می داره
با هر ترانه یه دفه از روی دیوار می پرم
با هر پرش صد نفر رو اون ور دیوار می برم
با اینکه رو دستای منخط کبود ترکه هاس
خوب می دونم که مدرسه فردا پر از نور و صداس

«برپا» بگو ای من من ! آخر جاده روشنه
ترکه ی خیس آلبالو ، یه جای قصه می شکنه ■
 

mahdi271

عضو جدید
آواز فراری

دخترک ! من رو قایم کن توی غربت نگاهت
دخترک ! از پا میفتم بی حضور تکیه گاهت
دخترک ! من رو قایم کس پس پشت این ترانه
میون حروف سرخ واژه های عاشقانه
دخترک ! من رو قایم کن پشت پرده های رؤیا
توی این کویر مرده ، دلت رو بزن به دریا

اسم شب نگاهت رو ،اینه دار ! به من بگو
بی تو به صب نمی کشم تنها یه بار به من بگو !
بگو کجای پیرهنت یه جون پناه ایمنه
مسیر جون پناهت رو وقت فرار به من بگو !

دخترک ! زخمی تیغم ! پیرهنم به رنگ خونه
نگاه کن ! سایه به سایه م ، برق دشنه ی جنونه
خون توی رگام نمونده رنگ رخساره پریده
مرهمت رو مرحمت کن واسه این زخم دریده
دخترک ! بمون کنارم ! من رو اینجا جا نذاری !
میون این همه دشنه تنم رو تنها نذاری

اسم شب نگاهت رو ،اینه دار ! به من بگو
بی تو به صب نمی کشم تنها یه بار به من بگو !
بگو کجای پیرهنت یه جون پناه ایمنه
مسیر جون پناهت رو وقت فرار به من بگو !■
 

mahdi271

عضو جدید
جشن گریه

دل این عاشق خسته باز کبابه گل من
تو رو داشتن واسه اون مثل سرابه گل من
عشق تو ابر پر از بارون و آبه گل من
شعرای من همه از دوری و غم قصه می گن
حرف تو حرفای خوب تو کتابه گل من
وقتی از عاشقی و چشمای تو حرف می زنم
همه ی حرفای من یه شعر نابه گل من

می خوام امشب توی جشن گریه مهمونت کنم
غزلام رو خط به خط قربون چشمونت کنم
مثل عکس خود من داد می زنی تو اینه هام
نمی تونم دیگه از هیچ کسی پنهونت کنم

بی تو این ترانه ها اسیر هق هق منن
مثل عکس آسمون که توی قابع گل من
دل من کفتر خسته س روی برج انتظار
عشق تو اون ور ابرا یه عقابه گل من
بی تو این دنیای بد ارزش موندن نداره
بی تو عمر من مث عمر حبابه گل من
دیگه باید برم و چشمات رو تو خواب ببینم
شب که از نیمه گذشت ، موقع خوابه گل من

می خوام امشب توی جشن گریه مهمونت کنم
غزلام رو خط به خط قربون چشمونت کنم
مثل عکس خود من داد می زنی تو اینه هام
نمی تونم دیگه از هیچ کسی پنهونت کنم ■
 

mahdi271

عضو جدید
مشق آفتابی

ای! آقای عاشق جنگ ! گل نمی ترسه از تفنگ !
بدون که شیشه ی صدا ،‌نمی شکنه به حرف سنگ
گنبد سرزمین من ، چراغ جادو نمی خواد
دشت همیشه سبز ما هراس آهو نمی خواد
شیر بزرگ ایا جا نمی گیره تو قفس
اون به قفس تن نمی ده تا اوج آخرین نفس
خط زدن ستاره ها کار تو بود دیو سیاه
تو خط ظلمت کشیدی رو چهره ی قشنگ ماه

غصه ی مرگ کفترا تو دفترا گم نمی شه
حادثه ی سرخ سکوت ، تو قلبمه تا همیشه
شهر قشنگ آرزو سحر طلسم تو نشد
قلب نجیب نسل من عاشق اسم تو نشد
نسل ستاره پوش من این شب رو رسوا می کنه
دستای ما دریچه ی ترانه رو وا می کنه
دوباره آشتی می کنن تموم دستای جدا
شیشه ی بی دووم شب می شکنه از سنگ صدا

اگه راس می گی صدا رو خط بزن
تپش حنجره ها رو خط بزن
راحته خط زدن مشقای شب
مشق آفتابی ما رو خط بزن

یه روز مشت تو پیش چشم دنیا وا می شه
دستم از نوشتم مشقای شب رها می شه
مشق آفتابی ما تخته سیاه رو می شکنه
اسمون پر از صدای بال کفترا می شه ■
 

mahdi271

عضو جدید
بی بی بارونی

خواننده : امیر کریمی آلبوم : جوونی
عاشقم کن تا بتونم نبض تقویم رو بگیرم
عاشقم کن تا بتونم واسه زندگی بمیرم
عاشقم کن تا ستاره به لباس شب بدوزیم
توی شعله های خورشید ، مثل پروانه بسوزیم
عاشقم کن ! عاشقم کن ! عشقه که چاره ی کاره
پا بذار رو خط جاده، تو چشات صد تا سواره

بی بی بارونی من !
هق هق پنهونی من !

عاشقم کن تا ترانه یه نگاه تازه باشه
شب و روز شهر قصه ، با ترانه جابه جا باشه
عاشقم کن تا دوباره بزنیم به سیم آواز
دخل این شب رو بیاریم ، با صدای هق هق ساز

بی بی بارونی من !
هق هق پنهونی من !■
 

mahdi271

عضو جدید
فرصت

اگه فرصت داده بودی ، با تو رد می شدم از درد
چشمای خیس ترانه ، گریه رو دوره نمی کرد
اگه فرصت داده بودی ، می رسیدم به رسیدن
با تو عشق دیگه یی داشت ، طعم آواز رو چشیدن
اگه فرصت داده بودی ، سیب قصه مال ما بود
مونده بودم اگه قلبت با ترانه پا به پا بود

هنوزم عاشقتم نشون به اون نشون که شب
از نگاه من مث یه روز تازه روشنه
هنوزم عاشقتم نشون به اون نشون که عشق
مثل خورشید رو نوک قله ی آواز منه

اگه فرصت داده بودی ، نحسی سیزده به در بود
با تو شمع بودن من ، یه سر از ستاره سر بود
اگه فرصت داده بودی ، این حصار رو می شکستم
بین موندن و نموندن ، با ترانه پل می بستم
اگه فرصت داده بودی ، می نوشتم خنده ها رو
پر می کردم با ترانه ، جای خالی صدا رو

هنوزم عاشقتم نشون به اون نشون که شب
از نگاه من مث یه روز تازه روشنه
هنوزم عاشقتم نشون به اون نشون که عشق
مثل خورشید رو نوک قله ی آواز منه ■
 

mahdi271

عضو جدید
قصه ی سگ با گربه

گربه خانوم ! سلام علیک ! قصه نویس تو منم
منم که با ترانه هام این سگا رو پس می زنم
گربه خانوم ! سلام علیک ! پشت و پناه من تویی
تو سفر همیشگی مقصد راه من تویی
گربه خانوم ! گریه نکن ! من تا سحر کنارتم
عمریه تو خزون سرد منتظر بهارتم

ای سگ هار گربه کش ! تو کوچه ها زوزه نکش!
دنبال بوی گربه مون روی زمین پوزه نکش!
گربه خانوم ! خسته نشو ! بپر رو دیوار بلند
از روی دیوار بلند به زوزه های سگ بخند

گربه خانم ! گریه نکن ! شب به ستاره راضیه
تو این سکوت کاغذی وقت ترانه بازیه
گربه خانوم ! گریه نکن ! چراغ کوچه روشنه
پنجره ی شهر سکوت عاشق آواز منه
گریه نکن ! گریه نکن ! ترانه هام فدای تو !
گربه خانوم ! خون رگام فدای گریه های تو !

ای سگ هار گربه کش ! تو کوچه ها زوزه نکش!
دنبال بوی گربه مون روی زمین پوزه نکش!
گربه خانوم ! خسته نشو ! بپر رو دیوار بلند
از روی دیوار بلند به زوزه های سگ بخند ■
یک توضیح : راضیه و بازیه به صورت نوشتاری قافیه نیستند اما از نظر آوایی
هم قافیه اند و ترانه با تکیه بر آوای کلمات خلق می شود .
اساتید عینکی به بی سوادی تعبیر کنند !
 

mahdi271

عضو جدید
رقص

برقص ای مم غریب ! در این ضیافت فریب
گل ترانه را ببین ، شکفته بر تن صلیب
برقص ای تمام من ! به دار انتحار تن
از انقراض این صدا به اینه پلی بزن
برقص بر سریر خون ، بر این جراحت جنون
حقیقت ستاره را بگو به سایه ی ذبون

شب دراز است و قلندرها به خواب
خسته ام از این سؤال بی جواب
پس چرا دستی نمی اید برون
تا ز روی ماه برگیرد نقاب

برقص در شب غزل ، در این سیاهی دغل
تو ای همیشه شعله بار . تو ای چراغ بی بدل
برقص با طنین تن در ارتفاع ما شدن
عصاره ی ترانه یی تو در هجوم من به من
سماع آخر مرا برقص تا ته نفس

شب دراز است و قلندرها به خواب
خسته ام از این سوال بی جواب
پس چرا دستی نمی اید برون
 

mahdi271

عضو جدید
شبانه

گلوی مرغ حق بسته ، شب از تکرار شب خسته
به روی چهره ی مهتاب ، غباری تیره بنشسته
طلوع کن نغمه ی تنبور ! از عمق این سکوت کور
طلوع کن دختر خورشید ! طلوع کن ! ای سراپا نور
از این یلدای بی فردا ، طلوع کن تا غروب ما
طلوع کن ناجی فانوس ، طلوع کن فاتح دریا

طلوع کن تا در ایینه طلوعی تازه باشم من
طلوع کن تا در این پایان شروعی تازه باشم من

سکوت از کوچه ها جاری ، شب تاریک و تکراری
نه آوازی نه همرازی ، نه عیاری ، نه بیداری
نه همدردی . نه شبگردی ، نه یاری ، نه بیداری
نه نوری درشبستانی ، نه فریاد ابرمردی
طلوع کن ! دیده ی بیدار ، رهامان کن از این تکرار
طلوع کن ! این سیاهی را به گور لحظه ها بسپار

طلوع کن تا در ایینه طلوعی تازه باشم من
طلوع کن تا در این پایان شروعی تازه باشم من ■
 

mahdi271

عضو جدید
اسپانیا! اسپانیا!

قصه مون قصه ی دریاس ، قصه ی سیم و سر انگشت
قصه ی گریه ی گیتار ،‌قصه ی تبلور مشت
قصه ی عقاب و کرکس ،‌ قصه ی نهنگ ماهی
قصه ی شاعر مهتاب ، توی سلول سیاهی
فدریکو ! جرم تو تنها شعر گزمه ی سویل
واسه شب همین ترانه یه جنایت طویل
کسی اینجا دوس نداره که به اینه چش بدوزه
اینجا شعله شرارت ، یکه تازه ، واژه سوزه
برای یه شعر تازه دیگه فرصتی نمونده
خیلی وقته که سیاهی حکم اعدامت رو خونده
وقتی یه شهاب قرمز توی آسمون درخشید
توی قفب در سلول کلید حادثه چرخید
آخرین فصل غزل بود ، فصل گر گرفتن از نور
لحظه ی مردن دریا ، پر زدن تا قله ی دور
فدریکو ! تو شب جنگل بگو چن قدم دویدی ؟
چرا لبخند زدی وقتی چهره ی ماه رو ندیدی ؟
تو می دونستی که اون شب ماه تو آسمون نمی شه
بی تو ماه از اون حوالی رد نمی شه تا همیشه
رو به تاریکی دویدی لوله ی تفنگا غرید
قوس فواره ی خونت رو تن درختا پاشید

اسپانیا ! اسپانیا! نفس رو بی صدا بکش !
روی تموم کوچه هات یه اطلس سیا بکش !■
توصیح : این ترانه و سه ترانه ی بعدی برای فدیرکو گارسیا لورکا نوشته شده اند .
لورکا شاعر و نمایش نامه نویس مشهور اسپانیائی بود که در سال
1936 به جرم سرودن ترانه ی گزمکان اسپانیا در یک زیتون زار تیرباران شد .
 

mahdi271

عضو جدید
تداوم سرودن

وقتی اسم یه نفر یادآور یه سرزمینه
همیشه سایه به سایه ش صد تا دشنه در کمینه
وقتی شاعر تو کتابش از ستاره ها بخونه
شب بد دل از حسودی غزلاش رو می سوزنه
اونا که خط ترانه واسه شون خط نشونه
سینه ی ترانه سازا غلاف خنجرشونه
اندلس با چشم بسته گم شده تو دره ی خواب
فدریکو گارسیا مرده تو شب بدون مهتاب
فدریکو گارسیا لورکا ! شعله ی همیشه بیدار !
پیچک حادثه پیچید به تن سیمای گیتار

فدریکو ! فدریکو گارسیا لورکا !
فدریکو ! فدریکو گارسیا لورکا !

بگو از کی یاد گرفتی این قرائت نجیب رو ؟
از کجای شاخه چیدی میوه ی ممنوع سیب رو ؟
بگو کی از شب جاده چشمک چراغ رو دزدید ؟
معنی خسوف ماه رو چرا هیچ کسی نفهمید ؟
چی تو گوش ابرا گفتی که شب از ستاره پر شد ؟
از کدام مرثیه خوندی که به چشام دوباره پیر شد ؟
پیشکش کدوم نفس بود این تداوم سرودن ؟
مردن اما تا همیشه تو ترانه زنده بودن
فدریکو گارسیا لورکا ! اسم تو یه چلچراغه
هر یه برگ سبز زیتون با تو قد صد تا باغه

فدریکو ! فدریکو گارسیا لورکا !
فدریکو ! فدریکو گارسیا لورکا !■
 

mahdi271

عضو جدید
آواز

یه گور تازه پر شده پای درخت زیتونه
یکی داره از زیر خاک دوباره آواز می خونه :
ماه بلند آسمون ! به من بگو خونه ت کجاست ؟
قصر قشنگ مرمرت کدوم ور ستاره هاست ؟
ماه بلند آسمون ! کجا می ری وقت سحر ؟
دستای سردم رو بگیر ! من رو به آسمون ببر !
ماه بلند آسمون ! فردا کی گازت می زنه ؟
که از هلال نازکت قلب پلنگا می شکنه ؟

شبا از دوری تو پلنگا نعره می زنن
با صدای نعره شون شیشه ی شب رو می شکنن
اما این کار توئه پلنگا تقصیر ندارن
دلشون پیش تو بند عاشقن مثل منن

فدریکو ! چشمات رو نبند ! جنگل رو منتظر نذار
ماه قشنگ قصه رو از دل چاه بیرون بیار
کوچه های اسپانیا صدای پام رو کم دارن
بچه ها بی شعرای من تو کوچه پا نمی ذارن
بخ زده روی پنج عصر عقربه ی ساعت من
ای من من معجزه کن ! جامه ی ابریت رو بکن
ماه بلند آسمون ! جون بگیر از صدای من !
خنجرک هلالت رو به قلب تاریکی بزن !

شبا از دوری تو پل به ترانه می زنم
مردم اما هنوزم زنده ترین صدا منم
وقتی باد از وسط برگای زیتون بوزه
من با زنگ زنجره سکوت شب رو می شکنم ■
 

mahdi271

عضو جدید
بیا این شعر رو تموم کن

بی بهانه گریه کردن پا به پای سیم گیتار
گم شدن تو دشت رؤیا ، چشم باز و دل بیدار
پشت پا زدن به تقویم ، نو شدن تو نور مهتاب
ساختن هزار تا خورشید از یه دونه کرم شبتاب
فتح قله های آواز ، با یه سط یه ترانه
خندیدن به وسعت عشق ، یه عروج عاشقانه
رد شدن از تن دیوار ،‌ مثل نور از تن شیشه
تویی اون خط طلایی ، از گذشته تا همیشه

گارسیا لورکا ! کجایی ؟ بیا این شهر رو تموم کن
بیا دروازه ی خواب رو با یه واژه مهر و موم کن
با تو شب یه روز تازه س ! مشتغل ترین ستاره !
بعد تو الهه ی عشق شعر تازه کم نداره

مترادف طلوعی برای خورشید پنهون
مثل یه سماع سرخی تو شب عروسی خون
واسه آواز رهایی تو مث نفس می مونی
شعرای سبزت حتی با لب بسته می خونی
آخرین تیر تفنگی برای سرباز خسته
که هزار تا توپ سنگی همه ی راهاش رو بسته
واسه بچه های بیدار قهرمان قصه هایی
افتخار یه دیاری ، پرچم اسپانیایی

گارسیا لورکا ! کجایی ؟ بیا این شعر رو تموم کن
بیا دروازه ی خواب رو با یه واژه مهر و موم کن
با تو شب یه روز تازه س ! مشتعل ترین ستاره
بعد تو الهه ی عشق ، شعر تازه کم نداره ■
 

mahdi271

عضو جدید
کی خروس می خونه ؟

ستاره پلکات رو وکن ! دارم از نفس میفتم !
عمری تو این سیاهی از سپیده قصه گفتم
ستاره ! پلکات رو وکن ! گم شدم تو اینسیاهی
ببین اسمت رو نوشتم ، روی این کاغذ کاهی
ستاره ! نذار ترانه سرپناه گریه باشه
کاری کن که این سیاهی از شب قصه جدا شه

بی تو سقفم بی ستونش ، یه عقاب بی آسمونش
مثل جاده بی مسافر ، مثل آرش بی کمونش

ستاره ! پلکات رو وکن ! این ترانه چش براته
به خدا هزار تا خورشید توی سوسوی چشاته
ستاره ! عمری چشمام واسه تو به آسمونه
ای همیشگی ترین نور !‌بگو کی خروس می خونه ؟
ستاره ! نفس ندارم باقی ترانه با تو !
درد تازیانه با من ، عاشقانه با تو !

بی تو سقفم بی ستونش ، یه عقاب بی آسمونش
مثل جاده بی مسافر ، مثل آرش بی کمونش ■
 

mahdi271

عضو جدید
بی خیالی

خواننده ک مهراج محمدی آلبوم : بی خیال
ای جماعت ! به سلامت !‌من دیگه حرفی ندارم
شماها رو تک و تنها توی قصه جا می ذارم
من با من می رم از اینجا من و من خیلی زیادیم
حیف این همه ترانه که به باد گریه دادیم

من می رم اون ور قصه ی سقفی از غزل بسازم
سوار رخش ترانه تا ته جاده بتازم
شاید اونجا یکی باشه که بفهمه این صدا رو
تو گوشش پنبه نباشه ،‌ بشنوه ترانه ها رو

ای جماعت ! به سلامت ! من دیگه بر نمی گردم
یادتون باشه که هرگز سکوت رو دوره نکردم
ای جماعت ! به سلامت ! خوش باشین تو بی خیالی
یه روز از همین ترانه می شکفن گلای قالی

تنها من تو این کویر آبادم
تنها من حنجره ی فریادم
شما تو بند نفس محبوسین
من تو زندان تنم آزادم ...■
 

mahdi271

عضو جدید
غریق عاشق دریا

خداحافظ!خداحافظ! سلام خوب دیروزم
بدون من تا ته دنیا به آتیش تو می سوزم
خداحافظ!خداحافظ! همیشه همدم و همراه
دلیل بغض بی وقفه ، دلیل هق هق گهگاه
خداحافظ!خداحافظ! عزیز خسته از تکرار
نگو تقدیر ما این بود ،‌ محاله بعد از این دیدار

خداحافظ!خداحافظ! سیه پوش سراپا نور
شروع ناب هر شعری ، تو ای نزدیک دورادور
خداحافظ غزلساز طناب و شاخه و رؤیا
صدای ناب روییدن ، غریق عاشق دریا
خداحافظ!خداحافظ! گل اردی بهشت من
پر از نام زلال توست ،‌ کتاب سرنوشت من

ای گل باران نویس این کویر بی بهار
ای چراغ روشن شب گریه های انتظار
آخرین برگ تمام قصه های ناتمام
ای غزال پر غرور دشت سبز بی حصار

خداحافظ!خداحافظ! دلیل تازه بودن ها
خداحافظ!خداحافظ! تمنای سرودن ها
خداحافظ!خداحافظ! سفر خوش ! راه رؤیا باز
پس از تو قحطی لبخند ، پس از تو حسرت پرواز
خداحافظ...■
 

mahdi271

عضو جدید
ميخوام مجموعه ترانه رو از دفتر من وارث تمام بردگان جهانم رو براتون بزارم
 

mahdi271

عضو جدید
ترانه 2

من وارث ِ تمام بَردگان ِ جهانَم!
بر دست های مُچْ پیچ ِ مُقَدّر ِ فولاد،
گرانْ سنگ ُ دیرینهْ سالْ!
بر سینه اَم داغ دُرُشت ِ تپانچه و ُ تسلیم ْ
و بَرْ گُرده ام خِفـّت ِ سکوت ِ آنان که از پی ِ عشقْ،
برگابرگ ِ کتاب ِ تناسلْ را دوره می کنند!

من وارثِ تمام بَردگان ِ جهانم!
در نوازش ِ نفس ْ دزد‌ِ تازیانه ها زادهْ شُدم!
کتیبه ی کوروشْ
به سَر انگشتان ِ خونینِ من در کوره نهاده شد!
مرا مقابل قدم های تیمور گردن زدند!
صحرازادگان به تاراج رؤیاهایمْ آمدند!
جمجمه ام خشت ِ مناره ی چنگیز شد!
اسکندر برخاکستر ِ خنده هایم رقصید!
مسفونی ِ هشتم بتهون را،
من در صف ِ کوره های آشویتسْ نواختم
و هیروشیما قبای بُلندِ تاوَلی اش را
بر تنم پوشاند!
ویتنام ُ بُسنی را تجربه کردم،
و صدای سوت ِ خمپاره را شناختم
از آن پیشْ تر که مغزم را چونان پوکه ی پنبه ای پریشان ْ کند!
من وارث ِ تمام برده گان جهانم!
برادر همسال ِ نخستین تازیانه ْ خورده ی تاریخ!
با نَسَبی سرخ ُ
درخت ْ نامه ای خونْ‌ آلوده
که مرا
به یکایک ِ آدمیان پیوند داده است!●
 

mahdi271

عضو جدید
ترانه 3

تو را دوست می دارم
به سان ِ کودکی
که آغوش ِ گشوده ی مادر را!
شمع ِ بی شعله ای که جرقّه را!
نرگسی که اینه ی بی زنگار ِ چشمه را!

تو را دوست می دارم
به سان ِ تندیس ِ میدانی بزرگ،
که نشستن ِ گنجشک ِ کوچکی را بَر شانه اش
و محکومی
که سپیده ی انجام را!

تو را دوست می دارم!
به سان ِ‌ کارگری
که استوای روز را،
تا در سایه ی دیوار ِ دست ْ ساز ِ خویش
قیلوله می کـُنـَد!●
 

mahdi271

عضو جدید
ترانه 4

تو را دوست تَر می دارم از سرزمین خویش!
سرزمینی که خلاصه ی بَنْد است
و پیراهن ِ حبسیان ْ را
به عریانی ِ جان ِ منْ می بخشیده
همْ از روز نخست ِ میلاد ِ دیده گان ِ گریانم!
دوست ترت می دارم از خورشید
که دیری ست سرزدن در این دامنه را - به حیله - لاف می زند!
دوست ترت می دارم از ماهْ
که جراحت ِ پنجه ی هزار پلنگ ِ عاشق را بر چهره دارد!
دوست ترت می دارم از پرندگان
که لال می گذرند!
از آبشار
که ذبح هزار عقابِ سرچشمه را خبر می دهد
با کـَفْ خون ِ سرخ موج هایش!
از درختان
که دسته ی جانی ِ‌تیغ ِ تَبَرْ می شوند
و برادران هم ریشه را درو می کنند!

دوست ترت می دارم از تمام انسان ها
که عصمت ِ نام خود را برافروخته اند
به یکی بوسه بر دست ِ بی ترحّم سلّاخ!

تو را دوست تر می دارم از رؤیاهای خویش
چرا که تو به باز نشستن ِ تمام رؤیاهایی!
بآورد ِ تمام آرزوها!
مرا از رفاقتی بی مرز سرشار می کنی
تا دوست بدارم جهان ِ پیرامن خود را،
آبشار ُ خورشید ُ درختان را،
پرندگان ُ ماهُ سرزمینم را،
و تو را! ●
 

mahdi271

عضو جدید
ترانه 5

دوستت می دارم!
چونا ن بلوطی که زخم ِ یادگار ِ عشقی برباد رفته را!
ستاره ای که شب را
برای چشمک زدن!
و پرنده ای اسیر
که پرنده ی آزادی را!
تا رهایی به بار بنشیند،
آن ْ سوی حیرانی ِ میله های قفس! ●
 

mahdi271

عضو جدید
ترانه 6

تو را دوست می دارم!
چرا که تو آزادی
در پس ِ رنگین کمان ِ بی پرسشِ سَربَندْ‎،
در سایه سار ِ هر چه نباید کرد!،
در بوسه های نخست ِ هر دیدار،
و آن سوی نگاه ِ عاصی ام
که چشمان ِ بی قرار ِ هزار پلنگ خسته
پیشْ از جهیدن ِ واپسین را
با خود دارد! ●
 

mahdi271

عضو جدید
ترانه 7

سپیدارها هیمه شدن را انتظار می کشند
و فوّاره ی شهامت ِ سرو
از چهار انگشتِ جزیره بالا نمی رود!
ساطور ِ صاعقه کور است،
در این باغ ِ سر به زیر!

تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!

فرزندان ِ تاریک ِ قُرُقْ
عبور منگ ستارگان را شماره می کنند
تیرُ کمان نادانی شان در کف!
خیابان مفروش ِ قناری ست
و نام ِ کبود ِ شبْ به عربده تکرار می شود
در پس کوچه های پیر!

تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!

مرگ موهبتی ست که به زنگاه می رسد
تا تخته بند ِ تن از عذابی مضاعف رهایی یابد!
صلتِ شاعران سرمه دان خاموشی ست!
گوش به زنگ تلاوت ناله اند
این سایه های اسیر!

تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!

دوستت می دارم! ای یقین بی زنگار!
به بازوانِ اَبَر شیشه ام یارایی ببخش
تا سرزمینم را بر گـُرده بگیرم
به کشف ِ آفتابی ترین انحنای زمین!
طوفانی از ترانه به پا کن!
آشفته کن بیشه ی گیست را
چون بیرق ِ رنگینی از ابریشم ُ حریر!

تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر! 1 ●

1- این شعر را سال هفتادُ چهار در حضور ِ شاملوی بزرگ خواندم ! در دهْ کده و با صدایی لرزان! لبْ‌ خند زدند ُ برای به کار بردن کلمه ی جربُزه در شعر تشویقم کردند! همْ چنین پیشْ نهاد کردند به جای عبارت ِ تو را دوست می دارم به روزگاری شریر بنویسم: تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر و من چنین کردم! پس از خاموشی ِ بامداد و برگزاری ِ توطته ی سکوت از طرف ِ بسیاری نسبت به این ضایعه ی عظیم ِ فرهنگی، بیشتر به حقارت ِ این روزگار پی بُردم! روزگاری که قدر ِ تنها شاعر بیدار خود را ندانست! امروز می فهمم که آن بزرگوار چرا عبارت ِ روزگار حقیر را مناسب تر می دانستند و با صدایی رساتر از همیشه می خوانم:
تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!
 

mahdi271

عضو جدید
ترانه 8

تو را دوست می دارم
و با تو
دیگرم به بیداری این گستره ی خاموش ُ‌ آدمیانی نیاز نیست!
چرا که تو چهارْفصل ِ سرزمین ِ‌ منی:
سردتر از زمستان ِ سقز،
گرم تر از تابستان اهواز،
سبز تر از بهار لاهیجان،
و مطّلاتر از پاییز ِ برگ افکن ِ چی چستْ! ●
 

mahdi271

عضو جدید
ترانه 9

دوستت می دارم!
تو به زندگی می مانی!
به نوشیدن ِ جرعه ای آب در فاصله ی دو رؤیا!
به بوییدن ِ عطر ِ یکی نامه پیش از گشودنش!
به سلام هر سپیده دم!
به فرنشاندن ِ عطش اطلسی ها!
به زنگ بی هنگام تلفن،
با خبری گوارْ یا ناگوارْ!
به پرسیدن ِ نشانی ِ آشتی از عابری اخمْ آلود!
به گشودن ِ پنجره رو به بی حیایی باران!
به تماشای چهره ی ماه از شکاف ِ پرده ها!
به شبنمی که کنج چشمان یکی کودک می نشیند،
آنسوی ترکه ی نخست ناظم دبستان!
به بوییدن ِ گونه ی سیب پیش از گاز زدن!
به شنیدن صفحه ای پر غبار از خنیاگری مرده!
به تحریر شرحه شرحه ی او در گردنه های گریان ِ‌ترانه!
به قدم زدن در گورستان!
به ریسه رفتن فاحشه ای تنها در شب تار!
به رقص پُرشتاب پشه ها،
فراگرد ِ چراغ کوچه!
به بالا پریدن گربه از دیوارْ
و به انتظار!
و من تو را دوست می دارم،
چرا که دوست می دارم زندگی را،
آب را و رؤیا را،
بوییدن ِ نامه را،
سلام ِ سپیده و عطش ِ اطلسی را،
زنگ تلفن و اَخم ِ عابر را،
ماه را و پنجره را،
شکاف ِ پرده و چشمان کودک را،
بوسه ی سیب ُ غبار ِ صفحه را،
تحریر ُ ترانه را،
گورستانُ فاحشه را،
رقص ُ گربه را،
و انتظار را!●
 

mahdi271

عضو جدید
ترانه 10

به خواب ُ به رؤیاهایم دوستت می دارم!
در بیداری ُ این کابوس ِ بی امان
در لحظه های نه مَنی
و در ساحل ِ اقیانوس ِ گسترده ی اشک های خویش
به هنگام ِ‌تماشای کبوتری
که از آسمانِ بی کلاغ ِ آرزوهایم عبور می کند
تا آشیانه ی منّور ِ خورشید!●
 

mahdi271

عضو جدید
ترانه 11

بگو چگونه بگویم : دوستت می دارم!
وقتی که مردان گـُر گرفته در بستر
این جمله را به روسپیان کهن سال می گویند؟
وقتی که این کلام
پیش از طلوع آدینه به زمزمه تکرار می شود
در گرداب ِ خوی کرده ی بوسه و خواهش؟

چگونه بگویم دوستت می دارم،
وقتی که کج کلاه رو به مرداب ِ کبود ِ‌سایه ها
به دستانی گشوده بانگ بر می دارد:
دوستتان می دارم!
و تند بادِ سیاه ِ هلهله
آسمان را به عفن می کشاند!
وقتی که این ایه ی قدسی وِردِ زبان آدمیانی ست
که با قلبی میان ِ دو پا و ُ دشنه ای در کـَف
کنج ِ دنج کوچه های قهرکنان را می کاوند؟

تنها یکی نگاه...
تا این کلام ابدی شود میان ما دو تن
و بشنویمش
بی که سخنی بر لب رانده باشیم!●
 

mahdi271

عضو جدید
ترانه 12

غیبتت حضور ِ هراس است!
بی تو یکی کودک می شوم،
گم شده در کوچه های هیولایی جهان!
کودکی که از کودکی
تنها طعم گنگ ِ شیر مادر با اوست!
اُفتان می گذرم از میان آدمیانی
که به فرمان عورت ِ خویش پوزار می کشند
به سان ِ سیل آبی که شنا را به آرزویی محال بدل می کند!
و من غرق می شوم،
غرق می شوم،
غرق می شوم...

حضورت غیبت هراس است!
باز می گردی ُ تمام سیل آب های جهان تبخیر می شوند!
چشمانی که قهوه زاری بی مرز را تداعی می کنند!
و دستانی سرشار از زیتون ُ عسل
و چشمانی که قهوه زاری بی مرز را تداعی می کنند!
چون کبوتر ِ خیسی،
در چال های کنج ِ لبانت بیتوته می کنم
و آن کودک
عطر ِ‌ آغوش ِ مادر را بازمی یابد!●
 
بالا