mahdi271
عضو جدید
سطری از همین ترانه
شب لال بی ستاره ، پلک لحظه ها رو بسته
روی تیر برق کوچه ، دوباره جغد نشسته
یه کتاب رو کف کوچه هی ورق می خوره از باد
می پیچه تو خونه هامون صدای سرخ یه فریاد
زد قطره های خون روی خاک کوچه ، انگار
یه نفر با خون نوشته : « آدما! خدا نگهدار !»
یا شاید یه شعر نابه ، یه سرود عاشقانه س
یه معما ، یه پیامه ، سطری از همین ترانه س
هر چی هست برای اون مرد آخرین جمله همینه
جوهرش خون رگاشه ، کاغذش خاک زمینه
شهر شب پنجره هاش رو بسته ، کوچه از هر دو طرف بن بسته
یکی پای تیر برق افتاد ، خنجری تو سینشته تا دسته
فردا مردم با یه پارچه صورتش رو می پوشونن
همه با چشمای بسته فاتحه براش می خونن
دیگه هیچ کس نمی بینه که چشای مرده خیسن
گربه های گشنه تا صبح ، اون نوشته رو می لیسن
دیگه هیچکس نمی گرده دنبال رد و نشونه ش
سپور پیر خیابون کتاب رو می بره خونه ش
دوباره یه روز تازه روی غلطکش میفته
از ستاره قطه گفتن واسه شب یه حرف مفته
شب کهنه بر می گرده ، هر سوالی بی جوابه
هر کی چشماش رو ببنده ، جایزه ش یه قرص خوابه
شهر شب پنجره هاش رو بسته کوچه از هر دو طرف بن بسته
یکی پای تیر برق افتاده ، خنجری تو سینشه تا دسته ■
شب لال بی ستاره ، پلک لحظه ها رو بسته
روی تیر برق کوچه ، دوباره جغد نشسته
یه کتاب رو کف کوچه هی ورق می خوره از باد
می پیچه تو خونه هامون صدای سرخ یه فریاد
زد قطره های خون روی خاک کوچه ، انگار
یه نفر با خون نوشته : « آدما! خدا نگهدار !»
یا شاید یه شعر نابه ، یه سرود عاشقانه س
یه معما ، یه پیامه ، سطری از همین ترانه س
هر چی هست برای اون مرد آخرین جمله همینه
جوهرش خون رگاشه ، کاغذش خاک زمینه
شهر شب پنجره هاش رو بسته ، کوچه از هر دو طرف بن بسته
یکی پای تیر برق افتاد ، خنجری تو سینشته تا دسته
فردا مردم با یه پارچه صورتش رو می پوشونن
همه با چشمای بسته فاتحه براش می خونن
دیگه هیچ کس نمی بینه که چشای مرده خیسن
گربه های گشنه تا صبح ، اون نوشته رو می لیسن
دیگه هیچکس نمی گرده دنبال رد و نشونه ش
سپور پیر خیابون کتاب رو می بره خونه ش
دوباره یه روز تازه روی غلطکش میفته
از ستاره قطه گفتن واسه شب یه حرف مفته
شب کهنه بر می گرده ، هر سوالی بی جوابه
هر کی چشماش رو ببنده ، جایزه ش یه قرص خوابه
شهر شب پنجره هاش رو بسته کوچه از هر دو طرف بن بسته
یکی پای تیر برق افتاده ، خنجری تو سینشه تا دسته ■