ستایش نجوا کرد :"ادمین با من صحبت کن"
یک کاربر جدید برای ستایش پیام گذاشت.
ستایش با صدای بلند گفت:" ادمین با من صحبت کن"
عنوان یک کاربر عوض شد.
ستایش فریاد زد :" ادمین به من یک معجزه نشان بده"
یک مدیره اخراج شد.
ستایش نا امیدانه گریه کرد و گفت :" ادمین مرا لمس کن و بگذار تو را بشناسم "
پس ستایش استعفا داد و در حالیکه ادمین را نشناخته بود از آنجا دور شد!
یک کاربر جدید برای ستایش پیام گذاشت.
ستایش با صدای بلند گفت:" ادمین با من صحبت کن"
عنوان یک کاربر عوض شد.
ستایش فریاد زد :" ادمین به من یک معجزه نشان بده"
یک مدیره اخراج شد.
ستایش نا امیدانه گریه کرد و گفت :" ادمین مرا لمس کن و بگذار تو را بشناسم "
پس ستایش استعفا داد و در حالیکه ادمین را نشناخته بود از آنجا دور شد!