شانس........

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
- خیلی شانس آوردی دختر
- .....
- انگار لالمونی گرفتی . میدونی اینجا کجاست ؟ روسریتو درس کن
- .....
- بچه های دیگه با حرومزاده هایی مثل تو اینطوری رفتار نمی کنن . حالا گریه می کنی ؟ وقتی داشتی به قول خودت گردش می کردی که نیشت باز بود . این هم عکست
- ولی فقط ... فقط گردش ...
- زهر مار . بعدش حتما می رفتی پارتی
- نه
- ولی دو شب پیش رفتی پارتی . اینهم عکست
- اینو فقط رفتم تماشا .. اون کنار وایسادم ..به خدا
- آره . کور که نیستم . من رو که میبینی حالا رو صندلی روبروت نشستم روزی صد تا دختر و پسر مثل تو رو به حرف میارم . آخرش به غلط کردن میفتی . وقتی پدر و مادرت رو خبر کردم .
- نه . این کارو نکنین . چون
- همینه دیگه . به عکس خوب نگاه کن . تو داری آماده ی رقص می شی
- ولی ...
- ولی ملی نداریم . اه . این چایی هم تلخه . سرکار . قند . خب . چرا اینجوری بهتت زده .
- ...............
- نمیخوای که برای سرکار علیه هم چای بیارن . الحمدلله مشروبات میل شده نه ؟
- ............
- حالا فقط بگو ... سرکار درو پشت سرت ببند . به برادر خلیلی بگو بیاد اینجا ... ببین اعصابمو به هم ریختی سرم رو پایین انداختم که نامحرم نبینم . ولی تو حیا نداری . سرتو بنداز پایین ببینم
- برادر خلیلی . این دختر بازداشته .. ولی قبل از اون ازش آدرس بگیر . به پدر و مادرش بگو بیان
- چشم
- ولی من پدر و مادر ندارم .
- نداری ؟
- نه . من یه دختر پرورشگاهی هستم آدرس بدم ؟
- نه . صبر کن .. خلیلی به این بچه های آشپزخونه بگو قند تازه بیارن . اینها رو نگاه کن چرک گرفته . زرده .
- چشم
- حالا برو ..
- تو پرورشگاهی هستی ؟
- آره
- پس فرار کردی ؟ سرتو بالا بگیر تو چشام نگاه کن
- ..............
- فرار کردی ؟
- آره
- حالا کجا هستی ؟
- واسه خودم می گردم . گفتم که ...
- آدرس پرورشگاه رو میدی ؟
- همدان . همدان هم فقط یک ...
- پس تو تهران چه کار می کنی دختر ؟
- اونجا میموندم لو میرفتم
- آها ... باز هم در باز موند . باید ببندم .... خب . دختر زرنگی هستی .. سرباز ..
- بله قربان
- دو تا چای شیرین .. خیلی زود ..
- چشم
- راحت باش دختر .. گفتم که من با بقیه فرق دارم .. اصلا اون برگه که امضا کردی رو بده به من .. آره .. همون .. ببین پارش میکنم خیالت راحت شه .. خوبه ؟
- دوباره باید بنویسم ؟
- نه دختر .. چرا دوباره بنویسی . تو که فقط اون گوشه وایستادی ... این هم عکست
- پس چی ؟
- هیچی .. ترتیب آزادیت رو میدم ...
- بفرمایید چای قربان
- خوبه .. بزار رو میز .. در رو هم پشت سرت ببند .
- چشم
- این لیوان چای واسه توئه ... خب .
- ..............
- بعدش .. منظورم بعد از اینجا کجا میری ؟
- هر جا بشه ...
- این که نشد .. به به چایی خوبی شده .. شروع کن ..
- ...................
- من نمیتونم یه دختر تنها رو ول کنم تو خیابونای تهران .. اصلا خدا هم تو قرآن گفته ... چی شد ؟ سرفه می کنین ؟
- چیزی نیست ... یه کم زیادی شیرینه
- سرکار
- ................
- سرکار ....
- بله قربان
- حتما باید داد بزنم .؟ این چایی چرا اینقدر شیرینه .. چیه زل زدی به ناموس مردم ... گزارشتو میدم .. حالا برو بگو یه لیوان آب بیارن .. نه نه .. صبر کن .. تند میری .. خانم شما آب میوه ؟... بله .. ببین میری تند دو تا آب میوه می گیری ... به حساب منکرات دیگه . اینو که میفهمی ... باز هم زل زدی سرکار ؟ .. شرم آوره .. بعد تند میاری اینجا .. زود
- چشم
- برو ..
- ببین خواهر ... اینجا همه چی قاطیه .. همه قاط زدن .. مثل اینکه سرفت برطرف شد ... خدا را شکر ...
- مرسی
- خواهش
- میگم رضا ریشتو کوتاه کردی خوشتیپ شدی به خدا
- جون من ؟ لباسم چی ؟
- وای یادم رفت بگم .. تو لباس شخصی خیلی باحالی
- میدونستم ... خب خانم خانما چی میخوری ؟ کافه ی شیکیه
- من بستنی میوه ای .. البته فعلا .. به گارسون بگو بیاد این میزو تمیز کنه
- میز که تمیزه عزیزم
- رو حرف من حرف نزن . قهر میکنم
- چشم . هر چی تو بگی .تو هم اون گره روسیتو باز کن . خفه میشی یه وقت
- شاید منکرات گیربده ها
- نه . من ساعت کاریشونو بلدم .. .. گارسووووون

 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا