آرزوهای گمشده...

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا تو هم سرخورده و پیاده نوردی
راهی دراز و تهی پیش رو داری
پر از حوادث بی تدبیر
سواره یا پیاده ، مسافرانی از پشت سرمی ایند
شتابناک ، از بیخ گوشت پرواز می کنند
سراچه هایی خواهی دید در هر دو سوی راه
و پشت پنجره ها ، چهره های محوی را
نفس نداری تا انتهای چشم انداز
گام بزنی
نکال ها و بدافبالی ها را جبران کنی
ولی به سبک هنرمند راه نورد ، در آغاز حرکت
خودت را می تکانی از کولبار ذله کننده
آزاد می شوی از قدرناشناسی ها ، از تلخ کامی ها
افق مقابل توست گرچه زیاد پیش نخواهی رفت
سبک بار و شادمانه راه بیفت
به سبک ولگرد کوچک سینما
 

foad2

عضو جدید
ای کاش می توانستم بگویم تو را می بینم
ای کاش می توانستم بگویم با تو هم نشینم
ای کاش می توانستم بگویم با تو سخن می گویم
ای کاش ...
ای کاش مرا دیوانه لقب نمی دادند
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
همین چند لحظه پیش
لابد
پروانه ای که باید
از پیله درنیامده است و
جایی ، دستی ، گلوی کسی را فشرده است و
کسی ، کنار سرنگش به خواب رفته است و
همین چند لحظه پیش
که برایت نوشتم
عزیزترینم
زمین به اوراد عاشقانه محتاج است
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
گلوی آدم را
باید
گاهی
بتراشند
تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود.
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل
که در گلوی آدم است.
دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز


گفته بودي دلتنگي هايم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند... مي گفتي قاصدکها گوش شنوا دارند غم هايت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار ... من اکنون صاحب دشتي قاصدکم ! اما مگر تو نمي دانستي قاصدکهاي خيس از اشک مي ميرند ؟!...
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
مي دانم ..

گويي چيزي را

جايي همين نزديکي ها

گم کرده ام ...

شايد همان روزهايي را که آسوده در کودکي هايم خواب مي ديدم ...

شايد من آن خواب را گم کرده ام ...

نه !

من تورا گم کرده ام ...

تو

- آسودگي -

يک خيال

ساده را ...!

 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیدنت بی نظیر منظره هاست
س فصل گلگشت دشت ها ، دره هاست
خواندن نام بغضواره ی تو
آرزوی تمام حنجره هاست
چشم شیدایم از درون و برون
در تو مشتاق گنج و گستره هاست
عشق در چشم های بی گنهت
شاهد انقراض هوبره هاست
گذر ترمه پوش خاطره ات
در خیالم عبور شاپره هاست
گوهرت بی دروغ و بی غل و غش
سره ای در میان ناسره هاست
آنچه گل می کند به گونه ی تو
رنگ سرم تمام بکره هاست
دست های پر از شقایق تو
بانی فتج باب پنجره هاست
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
انگار سالها است که سایه ام طی میکند مسیری را از غرب به شرق وخود بی حرکتم .....
 

amir fadaie

عضو جدید
به حرمت عشقمان

به حرمت لحظات زيبايمان

مرو كه بی تو من هيچم

بمان با من...

بدان كه تا ابد نام تو بر قلبم حک شده

بدان كه عشقمان هميشه پاک خواهد ماند

به وفايم ايمان داشته باش

تا به تو نشان دهم معنی واقعی واژه عشق را...
 

amir fadaie

عضو جدید
این سطر مختصر را گفتم که او بخواند
هر چه به او نگفتم می خوام او بداند
او اولش نمی خواست ترکم کند ولیکن
فهمید راز من را ،‌ او رفت تا بماند
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
وسط برگه ای سفید می دوم

دنبال نقطه ای تیره ...

و موج موج میبافمت انگار !

این بار نه رها می شوم از تیر

نه نشانه ات می گیرم !

تو هم تلافی کن

و ته فنجان من

دنبال سرنوشتی که چند روز پیش

سر نخش گم شد

ن

گ

ر

د

.

.

.
 

amir fadaie

عضو جدید
مرا ببخش . . .

به خاطر تمام حرفهايى که به تو نگفتم

مرا ببخش

به خاطر نداشتن واژه هايى زيبا تا ثابت کنم

که هميشه با خود و با تو صميمى خواهم بود

و اگر نمى توانى آن را در عشقم حس کنى

پشيمان هستم که به اندازه ى کافى نثارت نکردم

اما به خاطر عشق خود پشيمان نيستم

به خاطر احساس خود نيز پشيمان نيستم

آنگونه که دستانت را لرزان ساختم و قلبم مى شتابد

تمامشان را دوباره انجام مى دهم

چيزى را پس نخواهم داد

چرا که با عشق تو هزاران زندگى را در يک زندگى گذرانده ام

و هرگز نمى توانم

براى عشق پشيمان باشم

شايد ساعاتى تو را غمگين کرده ام

اما به تمامى آن خاطرات مى انديشم

مى دانم که مى بايست مى يافتم

بهترين را برايت

و اکنون قول خواهم داد

و اگر اين را در چشمانم نمى بينى

در باقى زندگيم پشيمان خواهم بود

همه ى ما اشتباه مى کنيم

مهم نيست که چقدر سخت تلاش مى کنيم

اما قلب ها مى شکنند

هنگامى که پشيمانى به سراغمان مى آيد

و ما يکديگر را به دليلي نمى بخشيم
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا بي نهايت پشت نقاب شب!

در شب آسایش ماه،کنج پستوی خیس ازعطر شب بوها
پشت نقاب غبار آلودخاطرها،تصویری ازدرنگ رانقاشی میکنم
 

amir fadaie

عضو جدید
این روزها

تمام شعر های جهان مرا به وجد می آورد

شعرهای تنهایی

شعرهای دلگیری

شعرهایی از شکست

این روزها فقط دلم شعر می خواهد

شعری که هر بار خواندنش خُردترم کند

تا نابودی

فقط به دنبال صدا می گردم

صدایی برای همراهی

صدایی برای تاکید تنهایی

فریاد مرا چرا کسی نمی شنود ؟!

صدای خرد شدنم را چرا کسی نمی شنود ؟

خدا پیر شدم کسی ندید

خدا ترسیدم کسی ندید

خدا تنها شدم

تنها . . .

کسی ندید

خدا مگر نمی گویند تو می شنوی

ببین چه سخت می گذرد اوقات تنهایی

خدا نمی دانم چرا نامه هایم را نمی خواند

خدا نمیدانم نمی خواند یا نمی فهمد

خدا دگر به نامه رسان اعتمادی نیست

نمیدانم شاید به قلب او وفایی نیست

همین روزها به جایی میروم

جایی به وسعت تمام تنهایی ام

جایی برای فریاد

خدای عزیزم دستانم را بگیر . . .
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
من پس از مدتها
فرصتي يافته ام
تا كمي گريه كنم
وبه تنهايي خود فكر كنم
همه تنها هستيم
هرچه با همديگر،تنهاتر
گرد هم جمع شديم
تا به تنهايي خود عمق دهيم
جمع ما تنهايان
جمع ما تنهايي هاست
وچه وحشتناك است
 

amir fadaie

عضو جدید
تنها بهانه ام براي زنده ماندن فرداست

كه شايد فردا مثل امروز نباشد

شايد فردا تو با من باشي

تو بهانه اي براي فردا شدن

بمان بهانه ی من

نگذار بهانه اي براي زندگي نداشته باشم
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از زبان هیچ مادربزرگی قصه نشنیده ام ...

من شب ها با سکوت می خوابم

و سکوت با من ...

و ما هر دو هیچ خواب نمی بینیم !

اما برعکس ِ پایان ِ تمام قصه ها

بالا که رفتیم تو نبودی

پایین هم که آمدیم باز تو نبودی !!

کم کم دارم باور می کنم که قصه ی "مـا"

تماما دروغ بود ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرام
و آرام شد
و آرام آرام پلكهايش را بست و خفت
و ديگر در دام نيفتاد
ديگر تا سحر ستارها را نشمرد
ديگر مسافر هميشگش شب نبود
ديگر بهانه اي نبود براي گريستن
ترانه اي نبود براي زمزمه مستي
ديگر هوايي نبود براي تنفس
ديگر روزهايي نبود براي تنهايي
و ديگر ترنمي نبود براي باران
سبويي نبود براي شكستن
و ديگر جوابي نبود براي سلام
و نه كوچه اي براي آشنايي
ديگر كلامي نبود براي تكرار
چون دگر چيزي نبود براي سرزنش
و ديگر دوستي نبود
همه جا آرام بود
دلم مجبور شدآرام خفت
 

amir fadaie

عضو جدید
عاشقت خواهم ماند

بي آنكه بداني

دوستت خواهم داشت

بي آنكه بگويم

در دل خواهم گفت

بي هيچ كلامي

گوش خواهم داد ، بي هيچ سخني

در آغوشت خواهم گريست

بي آنكه حس كني

در تو ذوب خواهم شد

بي هيچ حرارتي

اين گونه شايد احساساتم نميرد . . .
 

amir fadaie

عضو جدید
خاکستان قلبم
هنوز به امید پایمال قدم هایت می تپد ....
شکسته ام
در این شب های بی چراغ
بیا نور چشمان تارم
زان شبی که سرودی
خداحافظ برای همیشه
نشسته ام

چشم براه چشمانم همیشه
بهار و بی بهار بی تو
در زردی دستانم خزانم همیشه
دلم را
در نی لبکی سوخته دمیدند
می دمد از دلم
دود و آهی هر دم پرواز تا تو همیشه
بیا
در کوچه باغ خاطره ها
قدمی با هم بگرییم
که از کوچ پرستو ها
آه ... خدا داند
دلم مالامال اندوه است همیشه ........ .​
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مردن کسی بودیم
کاری داشتیم
پاییز و بهاری داشتیم
تو سرا ما سری داشتیم
عشقی و دلبری داشتیم
کسی آمد که حرف عشق را با ما زد
دل ترسوی ما هم دل به دریا زد
به یک دریای توفانی
دل ما رفته مهمانی
چه دور ساحلش
از دور پیدا نیست
یک عمری راه و در قدرت ما نیست
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
به امیدی که ساحل داره این دریا
به امیدی که آروم میشه تا فردا
به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره
به عشقی که نمیبینی شباشو بی ستاره
دل ما رفته مهمانی
به یک دریای طوفانی
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست​
 

amir fadaie

عضو جدید
آشناي عرشه ي دل! ناخدا! خداحافظ !

بادبان کشتی من! - تا خدا - خدا حافظ !



خيسم از ترانه ي امواج - داده است انگار

حسّ شاعرانه به دريا خدا ، خداحافظ !



اي ستاره! در شب و تنها ، به جاده ی غربت

مي روم شبانه به هرجا خدا ، خدا حافظ !



در طلوع خاطره ها پرسه مي زنم تا عشق

عاشقانه ها! - که تويي يا خدا - خداحافظ !



بعد از آن سکوت غريبي - به رنگ فاصله ها -

نامه اي نوشته چه زيبا خدا : « خداحافظ ! »



حسرتی شبيه غزل های من پُر است از تو

بي تو مانده راز دلم با خدا ، خداحافظ !



جاده! کوچه! پنجره! باران! ستاره! خاطره! عشق !

بوسه هاي وسوسه! حتي خدا! خداحافظ !
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا کند انگورها برسند

جهان مست شود



تلوتلو بخورند خیابان‌ها

به شانه‌ی هم بزنند

رئیس‌جمهورها و گداها

مرزها مست شوند

و محمّد علی بعد از 17 سال مادرش را ببیند

و آمنه بعد از 17 سال، چین‌های کودکش را لمس کند.



خدا کند انگورها برسند

آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد

هندوکش دخترانش را آزاد کند.

برای لحظه‌ای

تفنگ‌ها یادشان برود دریدن را

کاردها یادشان برود

بریدن را

قلم‌ها آتش را

آتش‌بس بنویسند.



خدا کند کوهها به هم برسند

دریا چنگ بزند به آسمان

ماهش را بدزدد

به میخانه‌ شوند پلنگ‌ها با آهوها.



خدا کند مستی به اشیاء سرایت کند

پنجره‌‌ها

دیوارها را بشکنند

و

تو

همچنانکه یارت را تنگ می‌بوسی

مرا نیز به یاد بیاوری.



محبوب من

محبوب دور افتاده‌ی من

با من بزن پیاله‌ای دیگر

به سلامتی باغ‌های معلق انگور.
 

amir fadaie

عضو جدید
مرد ِ تو من بودم انگار ، نه غریبه های بیمار

توی غصه هات می موندم ، تا خود صبح با تو بیدار



تن زیبا مگه چند روز ، عمر زیباییشو داره ؟

تو بگو بیست سال دیگه ، واسه تو چی یادگاره ؟



نه منو داری عزیزم ، نه یه همزبون ساده

نگو اون غریبه امروز ، عشق پاکو به تو داده



من و اون پر از تفاوت ، از زمین تا آسمونیم

من که پاک ترم عزیزم ، گرچه هردومون جوونیم



ولی اون خیلی قشنگ ، پوست خوش رنگ موی زیبا

اما روح زشتی داره که میخواد یه چشم بینا



برو هرجا که تو شادی ، نمیخوام غم باشه پیشت

اسممو تو غم گذاشتی ، برو که باز باشه نیشت !



هی بخندی با غریبه ، ولی عشق اون فریبه

برو عاشقی کن عشقم ، برو با مرد غریبه . . .
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی آرزوهای زیبا ادبیات 3

Similar threads

بالا