نقشه گنج - راه سعادت و بگیرید و برید.

hfarhadi

عضو جدید
انسانها در دنیا وقتی بشنوند که در جایی گنجی وجود دارد سریع به دنبال یافتنش میروند. اصولا انسان به دنبال چیزهای با ارزش است. حال چه چیزی با ارزشتر از فرمایشات اهل بیت(علیهمالسلام)؟! آن هم برای رسیدن به سعادت؟! در این مطلب روایاتی از امام صادق(علیهالسلام) ذکر میشود که 25 راه برای سعادتمند شدن انسان را آموزش میدهند.

امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: :gol:
1- طلبت الرفعة، فوجدتها فی التواضع؛ برتری و بزرگواری را خواهان شدم، پس آن را در فروتنی یافتم.
2- طلبت رضی الله، فوجدته فی برّ الوالدین؛ خشنودی خدای متعال را درخواست نمودم، پس آن را در نیكی به پدر و مادر یافتم.
3- طلبت العز، فوجدته فی الصدق؛ عزت(ارجمندی) را جستجو نمودم، پس آن را در راستی و درستی یافتم.
4- طلبت صحبة الناس، فوجدتها فی حسن الخلق؛ همراهی و گفتگوی با مردم را جستجو نمودم، پس آن را در خوشخویی یافتم.
5- طلبت الراحة، فوجوتها فی الزهد؛ آسایش را جستجو نمودم، پس آن را در پارسایی یافتم.
6- طلبت حلاوة العبادة، فوجدتها فی ترك المعصیة؛ شیرینی عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در ترك گناه یافتم.
7- طلبت رقة القلب، فوجدتها فی الجوع و العطش؛ رقت و نرمی قلب را طلب نمودم، پس آن را در گرسنگی و تشنگی (روزه) یافتم.
8- طلبت الرئاسة، فوجدتها فی النصیحة لعبادالله؛ سروری و بزرگی را درخواست نمودم، پس آن را در خیرخواهی برای بندگان خدا یافتم.
9- طلبت الجواز علی الصراط، فوجدته فی الصدقة؛ (آسانی) عبور از صراط را جستجو نمودم، پس آن را در صدقه یافتم.
10- طلبت نور الوجه، فوجدته فی صلاة اللیل؛ روشنی و نورانیت رخسار را درخواست نمودم، پس آن را در نماز شب یافتم.
11- طلبت فضل الجهاد، فوجدته فی الكسب للعیال؛ فضیلت جهاد را خواستم، پس آن را در به دست آوردن هزینه زندگی زن و فرزند یافتم.
12- طلبت حدب الله عزوجل، فوجدته فی بغض اهل المعاصی؛ دوستی خدای تعالی را جستجو كردم، پس آن را در دشمنی با گنهكاران یافتم.
13- طلبت نور القلب، فوجدته فی التفكر و البكاء؛ روشنی قلب را طلب کردم، پس آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم.
14- طلبت فراغ القلب، فوجدته فی قلة المال؛ آسایش قلب را جستجو نمودم، پس آن را در كمی ثروت یافتم.
15- طلبت عزائم الامور، فوجدتها فی الصبر؛ كارهای پر ارزش را جستجو نمودم، پس آن را در شكیبایی یافتم.
16- طلبت الشرف، فوجدته فی العلم؛ قدر و شرف را جستجو نمودم، پس آن را در دانش یافتم.
17- طلبتُ حب الموت، فوجوته فی تقدیم المال لوجه الله؛ دوست داشتن مرگ را خواهان شدم، پس آن را در پیش فرستادن ثروت (انفاق) برای خشنودی خدای تعالی یافتم.
برگ عیشی به گور خویش فرست كس نیارد ز پس، تو پیش فرست
18- طلبت العبادة فوجدتها فی الورع؛ عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در پرهیزكاری یافتم.
19- طلبتُ الجنة، فوجدتها فی السخأ؛ بهشت را خواستم، پس آن را در بخشندگی و جوانمردی یافتم.
20- طلبت ثقل المیزان، فوجدته فی شهادة «ان لا اله الا الله و محمد رسول الله»؛ سنگینی ترازوی اعمال را طلب نمودم، پس آن را در گواهی به یگانگی خدای تعالی و رسالت حضرت محمد (صلی‌ الله ‌علیه ‌و ‌آله) یافتم.
21- طلبت الذلة، فوجدتها فی الصوم؛ خواهان نرمی و فروتنی شدم، پس آن را در روزه یافتم.
22- طلبت الغنی، فوجدته فی القناعة؛ توانگری را جستجو نمودم، پس آن را در قناعت یافتم.
23- طلبت الانس، فوجدته فی قرائة القرآن؛ آرامش و همدمی را جستجو نمودم، پس آن را در خواندن قرآن یافتم.
24- طلبت السرعة فی الدخول الی الجنة، فوجدتها فی العمل لله تعالی؛ سرعت در ورود به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در كار خالصانه برای خدای تعالی یافتم.
25- طلبتُ العافیة، فوجدتها فی العزلة؛ تندرستی و رستگاری را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه‏گیری (مثبت و سازنده) یافتم.
 

hfarhadi

عضو جدید
یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه - به یاد فاطمه معصومه (سلام الله علیها) برای دل آقا امام رضا(علیه السلام)

یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه - به یاد فاطمه معصومه (سلام الله علیها) برای دل آقا امام رضا(علیه السلام)

کنکاشی در علت درگذشت ناگهانی حضرت معصومه



چنانکه می‌دانید حضرت معصومه علیها‌السلام در پناه برادرش زندگی می‌کرد، زیرا پدرش در زندان بود. هنگامی که یگانه برادر و پناهگاهش از روی اکراه به خراسان رفت، یک سال در مدینه بدون برادر زندگی کرد، ولی کاسه صبرش لبریز شده و تصمیم گرفت به خاطر دیدار برادر، سفر دور و دراز بین مدینه و خراسان را بپیماید، سرانجام همراه کاروانی از بستگانش، مدینه را به قصد خراسان ترک کرد و با یک جهان اشتیاق و امید، بلکه پس از یک سال دوری برادر و سرپرستش، به فیض زیارت او نایل شود، ولی در ساوه بیمار شد....

چه چیزی موجب بیماری آن حضرت شد؟

بعضی علت بیماری آن حضرت را چنین نوشته‌اند: مردم ساوه در آن عصر از دشمنان سرسخت خاندان نبوت بودند، از این رو وقتی که موکب حضرت معصومه علیهاالسلام و همراهانش به ساوه رسید، به آن حمله کردند و جنگ سختی درگرفت، برادران و برادرزادگان حضرت معصومه علیهاالسلام در این جنگ به شهادت رسیدند، حضرت معصومه همچون عمه‌اش زینب علیه‌السلام وقتی که بدن‌های پاره پاره آنها را که 23 تن بودند دید، به شدت غمگین گشته و بر اثر آن بیمار شد و سپس روانه قم شد و در قم بیماری او ادامه یافت و پس از 16 یا 17 روز رحلت کرد.
و در روایت دیگر آمده: هارون بن موسی بن جعفر علیه‌السلام همراه 23 نفر از بستگانش که یکی از آنها خواهرش حضرت معصومه علیه‌السلام بود، در یک کاروانی وارد ساوه شدند، دشمنان اهل بیت علیه‌السلام به هارون که در حال غذا خوردنه بود، حمله کردند و او را به شهادت رساندند و افراد دیگر کاروان را مجروح و پراکنده ساختند.
نقل شده: در غذای حضرت معصومه علیه‌السلام زهر ریختند و آن بانوی گرامی، مسموم گشته و بستری شد و طولی نکشید که در قم به شهادت رسید و این روایت یا زخمی شدن حضرت معصومه علیهاالسلام از نظر نویسنده صحیح‌تر است. مطابق نقل بعضی، مسموم کردن آن حضرت توسط زنی در ساوه انجام شد.

منبع
سایت تبیان
 

hfarhadi

عضو جدید
امروز روز وعده خداوند به حضرت موسی(عليه السلام) بود....

امروز روز وعده خداوند به حضرت موسی(عليه السلام) بود....

موسى(عليه السلام) به قومش وعده داده بود كه بعد از هلاكت فرعون كتابى از طرف خداوند متعال براى آنها بياورد كه هر چه از احكام لازم است در آن باشد. قوم چون از دريا نجات يافتند و فرعون هلاك شد، آن كتاب را از موسى(عليه السلام) خواستند، موسى(عليه السلام) از خداوند در خواست نمود كه آن كتاب را براى او بفرستد، فرمان رسيد كه «اى موسى سى روز روزه بگير و پس از آن به طور سينا بيا تا با تو سخن بگويم»، موسى(عليه السلام) سى روز روزه گرفت و در روز اوّل ذى الحجه يعنى روز سى و يكم به طور سينا رفت، از طرف خداوند فرمان رسيد: موسى ده روز ديگر روزه بگير، در نتيجه در روز عيد قربان كتاب تورات به حضرت موسى(عليه السلام) نازل گرديد.
 

hfarhadi

عضو جدید
امروز روز وعده خداوند به حضرت موسی(عليه السلام) بود....

امروز روز وعده خداوند به حضرت موسی(عليه السلام) بود....

موسى(عليه السلام) به قومش وعده داده بود كه بعد از هلاكت فرعون كتابى از طرف خداوند متعال براى آنها بياورد كه هر چه از احكام لازم است در آن باشد. قوم چون از دريا نجات يافتند و فرعون هلاك شد، آن كتاب را از موسى(عليه السلام) خواستند، موسى(عليه السلام) از خداوند در خواست نمود كه آن كتاب را براى او بفرستد، فرمان رسيد كه «اى موسى سى روز روزه بگير و پس از آن به طور سينا بيا تا با تو سخن بگويم»، موسى(عليه السلام) سى روز روزه گرفت و در روز اوّل ذى الحجه يعنى روز سى و يكم به طور سينا رفت، از طرف خداوند فرمان رسيد: موسى ده روز ديگر روزه بگير، در نتيجه در روز عيد قربان كتاب تورات به حضرت موسى(عليه السلام) نازل گرديد.

منبع حوادث الایام
سایت آیت الله مکارم شیرازی
 

hfarhadi

عضو جدید
عمه انسان خرما !

عمه انسان خرما !

نخستين درخت

اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد: نخستين درختى كه روى زمين آفريده شد نوعى از درخت‏خرما به نام «عجوه‏» بوده است.

عجوه نوعى از درخت‏خرماست كه به عنوان بهترين خرماها و مادر آن‏ها به حساب مى‏رود.

ابن عربى معتقد است‏خداوند درخت‏خرما را از زيادى طينت [سرشت] آدم عليه السلام آفريد، بنابراين نخل، خواهر آدم است كه در زبان شرع از او به عنوان «عمه‏» انسان ياد شده است. شايد از اين رو از او به عنوان عمه انسان ياد شده است كه اين درخت ‏بسيارى از ويژگى‏هاى انسان را داراست.
 

hfarhadi

عضو جدید
مؤمن مانند درخت ...... است

مؤمن مانند درخت ...... است

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: مؤمن مانند درختی است که نه در تابستان و نه در زمستان برگش نریزد. گفتند یا رسول الله، آن چه درختی است؟ فرمود: درخت خرما.

تفکر کنید!!!
 

hfarhadi

عضو جدید
امروز چه روزی است؟

امروز چه روزی است؟

سه شنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۸ - ۲۹ ذی القعده ۱۴۳۰مسموم شدن امام محمد تقى جواد(عليه السلام)مأمون بعد از شهادت امام رضا(عليه السلام)، حضرت جواد(عليه السلام) را از مدينه به بغداد طلبيد و دختر خود را به او تزويج كرد. حضرت در مدت اقامت خود در بغداد از بدى معاشرت مأمون منزجر بود تا اينكه بالاخره به حج خانه خدا مشرف شد و سپس از آنجا به مدينه آمده و در آن شهر منوره توقف كرد تا اينكه مأمون وفات نمود و معتصم برادر او به خلافت رسيد. معتصم از شنيدن فضائل و كلمات آن بزرگوار آتش حسد در سينه او مشتعل گشت و حضرت جواد(عليه السلام) را به بغداد طلبيد.امام جواد(عليه السلام) فرزندش امام على النقى(عليه السلام) را جانشين خود نمود و با دلى خونين از قبر جد بزرگوارش وداع نمود و روانه بغداد گرديد، امام در 28 محرم سال 220 هجرى قمرى وارد بغداد شدند، معتصم بى ميلى ام الفضل را از حضرت جواد(عليه السلام) مى دانست، زيرا امام جواد(عليه السلام)، مادر امام على النقى(عليه السلام) را بر او ترجيح مى داد، معتصم ام الفضل را خواست و او را به قتل حضرت جواد(عليه السلام) راضى كرد. زهرى براى او فرستاد كه به حضرت بخوراند، ام الفضل انگور رازقى را زهر آلود نمود و براى حضرت جواد(عليه السلام) آورد، حضرت نيز ميل فرمود و اثر زهر در بدن مباركش ظاهر گرديد
 

hfarhadi

عضو جدید
سؤال: سخن فرشته مرگ هنگام قبض روح چيست؟

سؤال: سخن فرشته مرگ هنگام قبض روح چيست؟



جواب: براى پاسخ به اين سؤال مى توان به حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اشاره نمود كه مى فرمايد: الأَمْراضُ وَ الأَوْجاعُ كُلُّها بَرِيْدٌ لِلْمَوْتِ وَ رُسُلٌ لِلْمَوْتِ! فَاِذا حانَ الأَجَلُ أَتى مَلَكُ الْمَوْتِ بِنَفْسِهِ فَقالَ يا أَيُّهَا الْعَبْدُ! كَمْ خَبَر بَعْدَ خَبَر؟ وَ كَمْ رَسُول بَعْدَ رَسُول؟ وَ كَمْ بَرِيْد بَعْدَ بَرِيْد؟ أَنَا الَْخَبُر الَّذِى لَيْسَ بَعْدِى خَبَرٌ!
«بيماريها و دردها همگى قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند، هنگامى كه عمر انسان به سر مى رسد، فرشته مرگ مى آيد (بيمار از ديدن فرشته مرگ وحشت مى كند و آن را بى مقدمه مى پندارد ولى) به او مى گويد: اى بنده خدا چه اندازه خبر بعد از خبر، و رسول بعد از رسول، و پيك بعد از پيك، براى تو فرستادم؟ اما من آخرين خبرم، و بعد از من، خبرى نيست»!
پس آن گاه مى گويد: «دعوت پروردگارت را اجابت كن! خواه از روى ميل و خواه از روى اكراه»! و هنگامى كه فرشته مرگ روح او را قبض مى كند، فرياد بستگان بلند مى شود، او صدا مى زند:
عَلى مَنْ تَصْرَخُونَ؟ وَ عَلى مَنْ تَبْكُونَ؟ فَوَ اللّهِ ما ظَلَمْتُ لَهُ أَجَلاً وَ لا أَكَلْتُ لَهُ رِزْقاً بَلْ دَعاهُ رَبُّهُ: «بر چه كسى فرياد مى كشيد؟ و براى چه كسى اشك مى ريزيد؟ به خدا سوگند وقت او به پايان رسيده بود، و تمام روزى خود را دريافت داشته بود، پروردگارش از او دعوت كرد و او دعوت حق را اجابت نمود».
فَلْيَبْكِ الْباكِى عَلى نَفْسِهِ، فَاِنَّ لِى فِيْكُمْ عَوْدات وَ عَوْدات حَتّى لاأَبْقى مِنْكُمْ أَحَداً: «اگر مى خواهيد گريه كنيد، بر خويشتن بگرييد!، من باز هم كراراً به ميان شما مى آيم! تا يك نفر از شما را باقى نگذاريم»!.
يك بار ديگر اين حديث تكان دهنده را مطالعه كنيد كه حقايق بسيارى در آن نهفته است. (1)


1- تفسیر نمونه، جلد17، صفحه 157.
 

hfarhadi

عضو جدید
پيشينه تاريخي مراسم حجّ

پيشينه تاريخي مراسم حجّ

پيشينه تاريخي مراسم حجّ



از آنجا که حج آييني الهي و معنوي است و تشريع آن ، به خاطر رشد روح و کمال نفس و پرورش اخلاق و عمل انسان صورت گرفته ، بايد پيشينه تاريخي آن را در عرصه گاه معارف اسلامي و مسائل معنوي و روايات واحاديث نوراني جستجو کرد . ابو بصير از حضرت صادق ( عليه السلام ) نقل کرده که فرمود :
إنَّ آدَمَ هُوَ الَّذِي بَنَي الْبَيْتَ وَوَضَعَ أَسَاسَهُ وَأَوَّلُ مَنْ کَسَاهُ الشَّعْرَ وَأَوَّلُ مَنْ حَجَّ إِلَيْهِ . . . محقّقاً بناي کعبه و پايه گذاري بيت ، به دست حضرت آدم انجام گرفت و او نخستين کسي است که بر کعبه جامه پوشانيد و نيز نخستين انساني است که مراسم حج را بجاي آورد . زمان مراسم ، بنا به روايت فضل بن شاذان نيشابوري از حضرت رضا ( عليه السلام ) ، ماه با برکت ذوالحجّه بوده است ؛ ماهي که پيش از آدم ، فرشتگان الهي به طواف بيت برخاستند و به انجام مراسم معنوي حج موفق شدند . انبياي الهي ؛ بخصوص آدم ، نوح ، ابراهيم ، موسي ، عيسي و رسول با عظمت اسلام و ديگر انبياي حق ، در همين وقت به اداي مراسم اقدام کردند و چنين زمان با عظمتي براي انجام حج تا روز قيامت ، به عنوان سنّت حتمي از جانب حق براي بني آدم اعلام شد . حضرت صادق ( عليه السلام ) فرمود : همه مناسک حج ؛ اعم از طواف ، نماز ، عرفات ، مشعر ، منا ، رمي ، قرباني و حلق را فرشته وحي ، ( جبرئيل ) از جانب خداوند مهربان به آدم تعليم داد و به عنوان دليل و راهنما ، تمام مراسم حج را همراه با آدم بجاي آورد .فرزندان مؤمن آدم ، تا زمان حضرت نوح ، چون براي حج مستطيع مي شدند ، به اداي مناسک مي شتافتند و مراسم حج را همچون پدر بزرگوار خود به جاي مي آوردند . امت نوح به خاطر کفران و ناسپاسي و مخالفت با اوامر و نواهي حق ، با حملات سهمگين طوفان برخاسته از آبي که تمام منطقه را گرفته بود ، به هلاکت رسيدند . نوح با عدّه اي اندک از مردم مؤمن ، از کشتي پياده شدند وقبل از استقرار در محلي معين ، براي ادامه حيات ، به مدت يک هفته ، به امر حق ، به طواف خانه خدا پرداختند . مناسک حج در زمان حضرت هود و صالح و آنان که مؤمن به آن دو رسول حق بودند ، بمانند زمان آدم و نوح برگزار مي شد . از روايات و احاديث و منابع تاريخي چنين بر مي آيد که گذشتِ زمان و هجومِ حوادث و بي توجهي مردم ، باعث ويراني کعبه و تعطيل مناسک شد ، تا خداوند عزيز ابراهيم و اسماعيل را مأمور بناي کعبه و نصب حجرالاسود و اداي مناسک و دعوت مردم جهان به حج نمود . حضرت رضا ( عليه السلام ) در روايتي ، از حج خضر و الياس ، به همان طريقي که مردم مؤمن حج به جا مي آورند ، خبر مي دهد . امام ششم ( عليه السلام ) نيزبه حج داود وسليمان وعيسي بن مريم اشاره مي کند . با توجه به رواياتي که در پيش اشاره شد ، بايد گفت پيشينه تاريخي مراسم حج ، ريشه در حيات ديني و معنوي آدم و انبياي الهي دارد و در ميان اقوام و ملل و جوامع و امم ، آنان که مؤمن به نبوت بودند اين مراسم را در جهت اقتداي به انبيا انجام مي دادند و کيفيت برنامه آنان همان برنامه پيامبران بود . اين معنا را نيز نبايد از نظر دور داشت که هرگاه حاکيمت نبوت به خاطر دوري مردم از انبيا و تسلّط زورمداران بر مردم ، ضعيف مي شد ، رؤساي قبايل يا حاکمان ظلم پيشه برگزاري مراسم را ، به صورتي که مي خواستند جهت مي دادند و در آيين حج به اقتضاي هواي نفس خود کم و زياد ايجاد مي کردند و يا برنامه هايي را که رنگ و بوي الهي نداشت به مراسم مي افزودند و از اين رهگذر ، از زحمات مردم و انجام مناسک ، سوء استفاده مي کردند !


خدا حج واقعی را نصیب همه بخصوص بچه های مهندسی آب و خانواده ایشان بگردان
آمین

www.erfan.ir
 

hfarhadi

عضو جدید
خالی از لطف نیست- ویژه نامه جلال آل احمد

خالی از لطف نیست- ویژه نامه جلال آل احمد

نامه حاج جلال آل‌احمد به امام خمینی (ره)
جلال آل‌احمد نویسنده و منتقد ادبی بلند آوازه ایرانی كه جسارت و بی‌پرده بودن ‌نوشته‌هایش تاب تحمل را از مزدوران رژیم پهلوی ربوده بود، در سال 1343 برای سفر حج به مكه رفت. پیش از این سفر در ملاقاتی كه با امام خمینی (ره) داشت با وی آشنا شده بود و كتاب غرب‌زدگی‌اش مورد توجه امام خمینی (ره) قرار گرفته بود.
آل احمد از سفر حج نامه‌ای برای امام (ره) ارسال كرد كه بعدها ساواك این نامه را در منزل امام خمینی (ره) پیدا كرد. جلال آل احمد در این نامه به شخص امام خمینی (ره) اظهار ارادت كرده بود.

«مكه- روز شنبه 31 فروردین 1343- 8 ذی الحجه 1383»
آیت اللها! وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظرالپرواز (!) بودند به سمت بیت الله؛ این است كه فرصت دست بوسی مجدد نشد اما این جا دو سه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده كه دیدم اگر آنها را وسیله‌ای كنم برای عرض سلامی بد نیست.
اول این كه مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الاحسا- جنوب غربی خلیج فارس، حوالی كویت و ظهران- می‌گفت 80 درصد اهالی الاحساء و ضوف و قطیف شیعه‌اند و از اخبار آن واقعه مؤلمه پانزده خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد كه اگر كسی از حضرات روحانیون به آن سمت‌ها گسیل بشود هم جا دارد و هم محاسن فراوان.


دیگر این كه در این شهر شایع است كه قرار بوده آیت‌الله حكیم امسال مشرف بشود، ولی شرایطی داشته كه سعودی‌ها دو تایش را پذیرفته‌اند و سومی را نه. دوتایی را كه پذیرفته‌اند داشتن محرابی برای شیعیان در بیت‌الله و تجدید بنای مقابر بقیع و اما سوم كه نپذیرفته‌اند حق اظهار رأی و عمل در رؤیت هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامده‌اند و هیئتی را فرستاده‌اند گویا به ریاست پسر خود.

خواستم این دو خبر را داده باشم.
دیگر این كه گویا فقط دو سال است كه به شیعه در این ولایت حق تدریس و تعلیم داده‌اند، پیش از آن حق نداشته‌اند.

دیگر این كه [كتاب] «غرب زدگی» را در تهران قصد تجدید چاپ كرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ جمعش كردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما.

دیگر اینكه طرح دیگری در دست داشتم كه تمام شد و آمدم، درباره نقش روشنفكران میان روحانیت و سلطنت و توضیح این كه چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفته‌اند و نمی‌بایست. اگر عمری بود و برگشتیم تمامش خواهم كرد و به حضورتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان می‌كنم نشان داده باشم. مقدماتش در «غرب‌زدگی» ناقص چاپ اول آمده.
دیگر این كه امیدوارم موفق باشید؛ والسلام.
بعد التحریر: «همچنانكه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است كه از دستش برآید. دیده شد كه گاهی اعلامیه‌ها و نشریاتی به اسم و عنوان حضرات در می‌آمد كه شایستگی و وقار نداشت. نشانی فقیر را هم حضرت «صدر» می‌داند و هم این جا می‌نویسم: تجریش ـ آخر كوچه فردوسی.

منبع :تبیان
 

hfarhadi

عضو جدید
ویژه شهادت امام محمد باقر (علیه السلام)

ویژه شهادت امام محمد باقر (علیه السلام)


با سلام
شهادت امام محمد باقر (ع) را به امام زمان(عج) و شما تسلیت میگویم.
بیایید قدر امامانمون رو بدونیم و فراتر از غصه و عزاداری(که آن هم لازم است) به ایشان بنگریم و طلب کنیم.
التماس دعا/...

پدرم هر آنچه از كتب و سلاح و آثار و امانات انبیاء در نزد خود داشت، به من به ودیعت‏سپرد. پس چون لحظه وفاتش فرارسید به من گفت: چهار شاهد فرابخوان. من چهار تن از قریش را دعوت كردم پس به من فرمود: «بنویس این چیزى است كه یعقوب فرزندانش را بدان وصیت كرد كه اى فرزندانم خداوند دین را براى شما برگزید، پس نمیرید مگر آنكه تسلیم رضاى خداوند باشید. »

سپس به شهود فرمود: بازگردید خداوند شما را رحمت كند!امام صادق (ع) گفت: به پدرم گفتم: اى پدر!در این وصیت چه بود كه بر آن شاهد طلب كردى؟فرمود: پسرم!خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخیزند به این بهانه كه به تو وصیت نكرده‏ام و مى‏خواستم بدین وسیله حجت و دلیلى براى تو قرار داده باشم.
 
آخرین ویرایش:

hfarhadi

عضو جدید

hfarhadi

عضو جدید
داستان عجیب شیخ عباس قمی و پدرش​



مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده کتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است كه:
وقتى كتاب منازل الاخرة را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» كه همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه احکام شرعی را برای مردم مى گفت.
مرحوم پدرم «كربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى كه هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، كتاب منازل الاخرٍة مرا مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مى خواند.
روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! كاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این كتاب كه او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى.
چند بار خواستم بگویم پدرجان! این كتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى كردم و چیزى نگفتم و فقط عرض كردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.
 

hfarhadi

عضو جدید
زیباست بخوانید

زیباست بخوانید

اسماعيل تو کيست؟



عيد قربان كه پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهي و شعور) و منا (سرزمين آرزوها، رسيدن به عشق) فرا مى رسد، عيد رهايى از تعلقات است. رهايى از هر آنچه غيرخدايى است. در اين روز حج گزار، اسماعيل وجودش را، يعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنيوى پيدا كرده قربانى مى كند تا سبكبال شود.
اکنون در منايي، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده اي اسماعيل تو کيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟ موقعيتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاكت؟ ... ؟
اين را تو خود مي داني، تو خود آن را، او را – هر چه هست و هر که هست – بايد به منا آوري و براي قرباني، انتخاب کني، من فقط مي توانم نشانيهايش را به تو بدهم:
آنچه تو را، در راه ايمان ضعيف مي کند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" مي خواند، آنچه تو را، در راه "مسئوليت" به ترديد مي افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگي اش نمي گذارد تا " پيام" را بشنوي، تا حقيقت را اعتراف کني، آنچه ترا به "فرار" مي خواند. آنچه ترا به توجيه و تاويل هاي مصلحت جويانه مي کشاند، و عشق به او، کور و کرت مي کند؛ ابراهيمي و "ضعف اسماعيلي" ات، ترا بازيچه ابليس مي سازد.
در قله بلند شرفي و سراپا فخر و فضيلت، در زندگي ات تنها يک چيز هست که براي بدست آوردنش، از بلندي فرود مي آيي، براي از دست ندادنش، همه دستاوردهاي ابراهيم وارت را از دست مي دهي، او اسماعيل توست، اسماعيل تو ممکن است يک شخص باشد، يا يک شيء، يا يک حالت، يک وضع، و حتي، يک " نقطه ضعف"!
اما اسماعيل ابراهيم، پسرش بود!

سالخورده مردي در پايان عمر، پس از يک قرن زندگي پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگي و جنگ و جهاد و تلاش و درگيري با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متوليان بت پرستي و خرافه هاي ستاره پرستي و شکنجه زندگي. جواني آزاده و روشن و عصياني در خانه پدري متعصب و بت پرست و بت تراش! و در خانه اش زني نازا، متعصب، اشرافي: سارا.
و اکنون، در زير بار سنگين رسالت توحيد، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل يک قرن شکنجه "مسئوليت روشنگري و آزادي"، در "عصر ظلمت و با قوم خوکرده با ظلم"، پير شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز يک " بشر" مانده است و در پايان رسالت عظيم خدايي اش، يک " بنده خدا" ، دوست دارد پسري داشته باشد، اما زنش نازا است و خودش، پيري از صد گذشته، آرزومندي که ديگر اميدوار نيست، حسرت و يأس جانش را مي خورد، خدا، بر پيري و نااميدي و تنهايي و رنج اين رسول امين و بنده وفادارش – که عمر را همه در کار او به پايان آورده است، رحمت مي آورد و از کنيز سارا – زني سياه پوست – به او يک فرزند مي بخشد، آن هم يک پسر! اسماعيل، اسماعيل، براي ابراهيم، تنها يک پسر، براي پدر، نبود، پايان يک عمر انتظار بود، پاداش يک قرن رنج، ثمره يک زندگي پرماجرا.
و اکنون، در برابر چشمان پدر چشماني که در زير ابروان سپيدي که بر آن افتاده، از شادي، برق مي زند مي رود و در زير باران نوازش و آفتاب عشق پدري که جانش به تن او بسته است، مي بالد و پدر، چون باغباني که در کوير پهناور و سوخته ي حياتش، چشم به تنها نو نهال خرّم و جوانش دوخته است، گويي روئيدن او را، مي بيند و نوازش عشق را و گرماي اميد را در عمق جانش حس مي کند.

در عمر دراز ابراهيم، که همه در سختي و خطر گذشته، اين روزها، روزهاي پايان زندگي با لذت " داشتن اسماعيل" مي گذرد، پسري که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشيده است، و هنگامي آمده است که پدر، انتظارش نداشته است!
اسماعيل اكنون نهالي برومند شده است، در اين ايام ، ناگهان صدايي مي شنود :
"ابراهيم! به دو دست خويش، کارد بر حلقوم اسماعيل بنه و بکُش"!
مگر مي توان با کلمات، وحشت اين پدر را در ضربه آن پيام وصف کرد؟
ابراهيم، بنده ي خاضع خدا، براي نخستين بار در عمر طولاني اش، از وحشت مي لرزد، قهرمان پولادين رسالت ذوب مي شود، و بت شکن عظيم تاريخ، درهم مي شکند، از تصور پيام، وحشت مي کند اما، فرمان فرمان خداوند است. جنگ! بزرگترين جنگ، جنگِ در خويش، جهاد اکبر! فاتح عظيم ترين نبرد تاريخ، اکنون آشفته و بيچاره! جنگ، جنگ ميان خدا و اسماعيل، در ابراهيم.
دشواري "انتخاب"!
کدامين را انتخاب مي کني ابراهيم؟! خدا را يا خود را ؟ سود را يا ارزش را؟ پيوند را يا رهايي را؟ لذت را يا مسئوليت را؟ پدري را يا پيامبري را؟ بالاخره، "اسماعيلت" را يا " خدايت" را؟
انتخاب کن! ابراهيم.
در پايان يک قرن رسالت خدايي در ميان خلق، يک عمر نبوتِ توحيد و امامتِ مردم و جهاد عليه شرک و بناي توحيد و شکستن بت و نابودي جهل و کوبيدن غرور و مرگِ جور، و از همه جبهه ها پيروز برآمدن و از همه مسئوليت ها موفق بيرون آمدن ...
اي ابراهيم! قهرمان پيروز پرشکوه ترين نبرد تاريخ! اي روئين تن، پولادين روح، اي رسولِ اُلوالعَزْم، مپندار که در پايان يک قرن رسالت خدايي، به پايان رسيده اي! ميان انسان و خدا فاصله اي نيست، "خدا به آدمي از شاهرگ گردنش نزديک تر است"، اما، راه انسان تا خدا، به فاصله ابديت است، لايتناهي است! چه پنداشته اي؟
" اي ابراهيم! خداوند از ذبح اسماعيل درگذشته است، اين گوسفند را فرستاده است تا بجاي او ذبح کني، تو فرمان را انجام دادي"!​


اکنون ابراهيم است که در پايان راهِ دراز رسالت، بر سر يک "دو راهي" رسيده است: سراپاي وجودش فرياد مي کشد: اسماعيل! و حق فرمان مي دهد: ذبح! بايد انتخاب کند!
اکنون، ابراهيم دل از داشتن اسماعيل برکنده است، پيام پيام حق است. اما در دل او، جاي لذت" داشتن اسماعيل" را، درد "از دست دادنش" پر کرده است. ابراهيم تصميم گرفت، انتخاب کرد، پيداست که "انتخابِ" ابراهيم، کدام است؟ "آزادي مطلقِ بندگي خداوند"!
ذبح اسماعيل! آخرين بندي که او را به بندگي خود مي خواند!
زنده اي که تنها به خدا نفس مي کشد!
آنگاه، به نيروي خدا برخاست، قرباني جوان خويش را – که آرام و خاموش، ايستاده بود، به قربانگاه برد... و پيامي که:
" اي ابراهيم! خداوند از ذبح اسماعيل درگذشته است، اين گوسفند را فرستاده است تا بجاي او ذبح کني، تو فرمان را انجام دادي"!
برگرفته از: مناسک حج، دکتر علي شريعتي

منبع : تبیان که آقای شکوری تهیه کرده بودند.
منبع پست قبلی هم تبیان بود
 

hfarhadi

عضو جدید
عبور حضرت موسی (ع) از دریا

عبور حضرت موسی (ع) از دریا

موسى(عليه السلام) از طرف خداوند متعال مأمور شد، بنى اسرائيل را با خود برداشته و به سوى فلسطين برد تا از ظلم و تعدى فرعونيان نجات يابند.
موسى(عليه السلام) به همراه بنى اسرائيل از مصر خارج شدند، وقتى كنار دريا رسيدند، بنى اسرائيل شروع به بهانه جوئى كردند كه: ما در مصر مزرعه و زمين و خانه داشتيم، و اكنون بيچاره شده ايم. موسى(عليه السلام) فرمود: مطمئن باشيد خدا ما را به حال خود نمى گذارد و وسيله نجات عنايت مى فرمايد.
امروز به فرعون خبر دادند كه موسى(عليه السلام) با بنى اسرائيل از مصر خارج شده. فرعون دستور داد: لشكرى آماده سازند. او مى گفت: به اين علت كه بنى اسرائيل از بندگان ما بوده و اكنون فرار كرده اند، بايد آنها را دستگير نموده و دوباره به بندگى خود درآوريم.
فرعون با لشكريان خود به دنبال بنى اسرائيل از مصر حركت كرد. بعضى تعداد بنى اسرائيل را ششصد هزار نقل نموده اند، اما لشكر فرعون خيلى بيشتر از اينها بود.
هنگام صبح كه بنى اسرائيل به پشت سرشان نگريستند، لشكر بى حساب فرعون را ديدند و رعب و وحشتى عظيم دل آنها را فرا گرفت و از موسى(عليه السلام) خواستند، چاره اى بينديشد. موسى(عليه السلام) با دلى آرام فرمود: پروردگارم با من است و مرا هدايت خواهد كرد. تا اين كه لشكر فرعون نزديك شد و «يوشع» جلو رفت، گفت: اى موسى دستور چيست؟
خطاب رسيد: موسى، عصاى خود را به دريا زن تا راهى نمايان گردد، موسى(عليه السلام)عصاى خود را به دريا زد، دريا شكاف خورد و قعر دريا نمايان شد، باد و آفتاب قعر دريا را خشكانيد. چون بنى اسرائيل دوازده تيره بودند، دوازده شكاف از دريا پديدار شد و آنها عبور كردند. فرعون زمانى رسيد كه، آخرين افراد بنى اسرائيل از دريا خارج مى شدند. فرعون و لشكرش وارد دريا شدند، فرمان الهى به امواج دريا صادر گرديد تا فرعون و لشكرش را در برگيرد. لشكر فرعون تمامشان هلاك شدند. فرعون زمانى كه خود را در آستانه مرگ ديد، گفت: به خداى موسى ايمان آوردم. جبرئيل امين مشتى خاك بر دهان او زد و گفت: با آن همه فساد و اعمال ناشايست، توبه در اين زمان فايده اى ندارد.
ـــــــــــــــــــ
منبع همان قبلی
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
ممنونم از جناب فرهادی:gol:
پست ها به صورت تاپیک جدا به تالار اسلام منتقل شد
.
 

Similar threads

بالا