آیا خدا شیطان را خلق کرد؟

naz_brayan66

عضو جدید
کاربر ممتاز
آیا خدا شیطان را خلق کرد؟ شیطان وجود دارد؟ آیا خدا شیطان را خلق کرد؟

استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند.

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر ماست , خدا نیز شیطان است"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته"

شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ "

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد."

شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریک هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا, شیطان وجود دارد؟"

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."

و آن شاگرد پاسخ داد: "شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریک که در نبود نور می آید.


نام آن مرد جوان: آلبرت انیشتین
 
  • Like
واکنش ها: elma

ture

عضو جدید
زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."

و آن شاگرد پاسخ داد: "شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریک که در نبود نور می آید.


نام آن مرد جوان: آلبرت انیشتین



تا اونجا که من میدونم انیشتین irreligious (بی دین )بوده . البته تو یه خونواده یهودی بزرگ شده بود....
اگه از دوستان کسی اطلاعات دقیقتری داره لطفا بگن
 

loyalamin

عضو جدید
اينا همش شر و ور هستش . عدم وجود خدا در جايي بيانگر نقص در كليت وجودي خدا هستش و ديگه بهش خدا نميشه گفت . اين فقط يه داستان قشنگه همين
 

mahtab.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تفاوت اهریمن زردشت و شیطان اسلام

تفاوت اهریمن زردشت و شیطان اسلام

ممكن است تصور شود كه اگر در آئین زردشتی ، فكر ثنوی " یزدان و اهریمن " وجود دارد ، در دین اسلام هم عقیده " خدا و شیطان " به صورت‏ دو قطب مخالف یكدیگر مطرح است . چه فرق است میان اهریمن كیش زردشتی‏ و شیطان دین اسلام ؟ میان اندیشه اهریمن در كیش زردشتی و آیین مزدایی ، و اندیشه شیطان در آیین اسلام ، تفاوت از زمین تا آسمان است . این مطلب نیازمند به توضیح‏ مختصری است . در تعلیمات اوستایی ، از موجودی به نام " انگره مئنیو " یا اهریمن‏ نام برده شده است و خلقت همه بدیها و شرور و آفات و موجودات زیان آور از قبیل بیماریها ، درنده‏ها ، گزنده‏ها ، مارها و عقربها و همچنین زمینهای‏ بیحاصل ، خشكسالی و امثال آنها به او نسبت داده شده است نه به " اهورامزدا " كه خدای بزرگ است و نه به " سپنت مئنیو " كه رقیب " انگره مئنیو " است . از بعضی تعلیمات اوستایی ظاهر می‏شود كه اهریمن ، خود یك جوهر قدیم‏ ازلی است مانند آهورامزدا ، و به هیچ وجه آفریده اهورامزدا نیست ، اهورامزدا او را كشف كرده است ولی او را نیافریده است . اما از بعضی‏ تعلیمات دیگر " اوستا " مخصوصا قسمتی از " گاتاها " كه معتبرترین‏ اجزای اوستا است روشن می‏گردد كه اهورامزدا دو موجود آفرید : یكی " سپنت مئنیو " یا خرد مقدس ، و دیگری " انگره مئنیو " یا خرد خبیث‏ ( اهریمن ) . و به هر حال آنچه از اوستا ظاهر می‏شود و مورد اعتقاد زردشتیان بوده و هست این است كه موجودات و مخلوقات جهان به دو دسته خیر و شر تقسیم‏ می‏شوند . " خیرات " آنها هستند كه هستند و بایست باشند و خوب است‏ كه باشند و وجودشان برای نظام عالم لازم است ، اما " شرور " آنها هستند كه هستند اما نبایست باشند ، وجود آنها سبب نقص عالم شده است و این‏ شرور به هیچ وجه مخلوق آهورامزدا نیستند بلكه مخلوق اهریمن‏اند ، خواه خود اهریمن مخلوق اهورامزدا باشد و خواه نباشد . پس به هر حال اهریمن ، خالق و آفریننده بسیاری از مخلوقات جهان است‏ ، قسمتی از جهان آفرینش ، جزء قلمروی او است و او خود یا یك اصل قدیم‏ ازلی است و شریك و مماثل آهورامزدا است در ذات ، و یا مخلوق او است‏ ولی شریك او است در خالقیت . ولی در جهان بینی اسلامی اساسا جهان و موجودات جهان به دو دسته خیر و شر منقسم نمی‏گردد ، در جهان ، آفریده‏ای كه نبایست آفریده شده باشد و یا بد آفریده شده باشد وجود ندارد ، همه چیز زیبا آفریده شده و همه چیز بجا آفریده شده و همه چیز مخلوق ذات احدیث است . قلمروی شیطان " تشریع " است نه " تكوین " ، یعنی قلمروی شیطان‏ فعالیتهای تشریعی و تكلیفی بشر است . شیطان فقط در وجود بشر می‏تواند .نفوذ كند نه در غیر بشر . قلمروی شیطان در وجود بشر نیز محدود است به‏ نفوذ در اندیشه او نه تن و بدن او . نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز منحصر است به حد وسوسه كردن و خیال یك امر باطلی را در نظر او جلوه دادن . قرآن این معانی را با تعبیرهای " تزیین " ، " تسویل " ، " وسوسه " و امثال اینها بیان می‏كند ، و اما اینكه چیزی را در نظام جهان بیافریند و یا اینكه تسلط تكوینی بر بشر داشته باشد ، یعنی به شكل یك قدرت قاهره‏ بتواند بر وجود بشر مسلط شود و بتواند او را بر كار بد اجبار و الزام‏ نماید ، از حوزه قدرت شیطان خارج است . تسلط شیطان بر بشر محدود است‏ به اینكه خود بشر بخواهد دست ارادت به او بدهد​
 

naz_brayan66

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممكن است تصور شود كه اگر در آئین زردشتی ، فكر ثنوی " یزدان و اهریمن " وجود دارد ، در دین اسلام هم عقیده " خدا و شیطان " به صورت‏ دو قطب مخالف یكدیگر مطرح است . چه فرق است میان اهریمن كیش زردشتی‏ و شیطان دین اسلام ؟ میان اندیشه اهریمن در كیش زردشتی و آیین مزدایی ، و اندیشه شیطان در آیین اسلام ، تفاوت از زمین تا آسمان است . این مطلب نیازمند به توضیح‏ مختصری است . در تعلیمات اوستایی ، از موجودی به نام " انگره مئنیو " یا اهریمن‏ نام برده شده است و خلقت همه بدیها و شرور و آفات و موجودات زیان آور از قبیل بیماریها ، درنده‏ها ، گزنده‏ها ، مارها و عقربها و همچنین زمینهای‏ بیحاصل ، خشكسالی و امثال آنها به او نسبت داده شده است نه به " اهورامزدا " كه خدای بزرگ است و نه به " سپنت مئنیو " كه رقیب " انگره مئنیو " است . از بعضی تعلیمات اوستایی ظاهر می‏شود كه اهریمن ، خود یك جوهر قدیم‏ ازلی است مانند آهورامزدا ، و به هیچ وجه آفریده اهورامزدا نیست ، اهورامزدا او را كشف كرده است ولی او را نیافریده است . اما از بعضی‏ تعلیمات دیگر " اوستا " مخصوصا قسمتی از " گاتاها " كه معتبرترین‏ اجزای اوستا است روشن می‏گردد كه اهورامزدا دو موجود آفرید : یكی " سپنت مئنیو " یا خرد مقدس ، و دیگری " انگره مئنیو " یا خرد خبیث‏ ( اهریمن ) . و به هر حال آنچه از اوستا ظاهر می‏شود و مورد اعتقاد زردشتیان بوده و هست این است كه موجودات و مخلوقات جهان به دو دسته خیر و شر تقسیم‏ می‏شوند . " خیرات " آنها هستند كه هستند و بایست باشند و خوب است‏ كه باشند و وجودشان برای نظام عالم لازم است ، اما " شرور " آنها هستند كه هستند اما نبایست باشند ، وجود آنها سبب نقص عالم شده است و این‏ شرور به هیچ وجه مخلوق آهورامزدا نیستند بلكه مخلوق اهریمن‏اند ، خواه خود اهریمن مخلوق اهورامزدا باشد و خواه نباشد . پس به هر حال اهریمن ، خالق و آفریننده بسیاری از مخلوقات جهان است‏ ، قسمتی از جهان آفرینش ، جزء قلمروی او است و او خود یا یك اصل قدیم‏ ازلی است و شریك و مماثل آهورامزدا است در ذات ، و یا مخلوق او است‏ ولی شریك او است در خالقیت . ولی در جهان بینی اسلامی اساسا جهان و موجودات جهان به دو دسته خیر و شر منقسم نمی‏گردد ، در جهان ، آفریده‏ای كه نبایست آفریده شده باشد و یا بد آفریده شده باشد وجود ندارد ، همه چیز زیبا آفریده شده و همه چیز بجا آفریده شده و همه چیز مخلوق ذات احدیث است . قلمروی شیطان " تشریع " است نه " تكوین " ، یعنی قلمروی شیطان‏ فعالیتهای تشریعی و تكلیفی بشر است . شیطان فقط در وجود بشر می‏تواند .نفوذ كند نه در غیر بشر . قلمروی شیطان در وجود بشر نیز محدود است به‏ نفوذ در اندیشه او نه تن و بدن او . نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز منحصر است به حد وسوسه كردن و خیال یك امر باطلی را در نظر او جلوه دادن . قرآن این معانی را با تعبیرهای " تزیین " ، " تسویل " ، " وسوسه " و امثال اینها بیان می‏كند ، و اما اینكه چیزی را در نظام جهان بیافریند و یا اینكه تسلط تكوینی بر بشر داشته باشد ، یعنی به شكل یك قدرت قاهره‏ بتواند بر وجود بشر مسلط شود و بتواند او را بر كار بد اجبار و الزام‏ نماید ، از حوزه قدرت شیطان خارج است . تسلط شیطان بر بشر محدود است‏ به اینكه خود بشر بخواهد دست ارادت به او بدهد​
ممنونم خیلی جالب بود:gol:
 

naz_brayan66

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا اونجا که من میدونم انیشتین irreligious (بی دین )بوده . البته تو یه خونواده یهودی بزرگ شده بود....
اگه از دوستان کسی اطلاعات دقیقتری داره لطفا بگن
اين رساله در حقيقت همان نامه نگاري محرمانه انيشتين با مرحوم آيت الله بروجردي است، انيشتين در اين رساله ” نظريه نسبيت ” خود را با آياتي از قرآن کريم و احاديثي از کتاب هاي شريف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبيق داده و نوشته است که هيچ جا در هيچ مذهبي چنين احاديث پرمغزي يافت نمي شود و تنها اين مذهب شيعه است که احاديث پيشوايان آن نظريه ي پيچيده “نسبيت ” را ارائه داده ولي اکثر دانشمندان آن را نفهميده اند.
يکي از اين احاديث حديثي است که علامه مجلسي در مورد معراج جسماني رسول اکرم (ص) نقل ميکند که : “هنگام برخاستن از زمين ، لباس يا پاي مبارک پيامبر به ظرف آبي مي خورد و آن ظرف واژگون ميشود. اما پس از اينکه پيامبر از معراج جسماني باز مي گردد مشاهده ميکنند که پس از گذشت اين همه زمان ، هنوز آب در حال ريختن روي زمين است.”
انيشتين اين حديث را از گرانبهاترين بيانات علمي پيشوايان شيعه در زمينه “نسبيت زمان” دانسته و شرح فيزيکي مفصلي بر آن مينويسد، انيشتين همچنين در اين رساله”معاد جسماني” را از راه فيزيکي اثبات مي کند. او فرمول رياضي معاد جسماني را عکس فرمول “نسبيت ماده و انرژي” مي داند:
E=M.C2 >> M=E/C2
يعني اگر حتي بدن ما تبديل به انرژي شده باشد دوباره مي تواند عيناً به ماده تبديل و زنده شود. انيشتين در اين کتاب همواره از آيت الله بروجردي با احترام و با لفظ “بروجردي بزرگ” ياد کرده و از شادروان پروفسور حسابي نيز بارها با لفظ ” حسابي عزيز ” ياد کرده است.
اصل نسخه اين رساله اکنون به لحاظ مسائل امنيتي به صندوق امانات سري لندن (بخش امانات پروفسور ابراهيم مهدوي) سپرده شده و نگهداري مي شود.
اين رساله را پروفسور مهدوي (مقيم لندن ) ، با کمک يکي از اعضاي شرکت اتومبيل سازي بنز و به بهاي 3 ميليون دلار از يک عتيقه فروش يهودي خريداري کرد. دستخط انيشتين در تمامي اين کتابچه از طريق خط شناسي رايانه اي چک شده و تاييد گشته است.

***(البته من نیز به نقل از سایت های موجود نوشتم و اطلاعت بیشتری ندارم)
 

naz_brayan66

عضو جدید
کاربر ممتاز
آلبرت انیشتین؛ دانشمندی دیندارخبرگزاری "مهر" - گروه دین و اندیشه : سال جاری میلادی صدمین سال نظریه نسبیت انیشتین است که نگاه انسانها به دنیای طبیعی را متحول کرد . جستار زیر ترجمه گفتگوی "جرالد هالتون" استاد فیزیک و تاریخ علم دانشگاه هاروارد با "آن ریلی" از پایگاه اینترنتی علم و الهیات درباره دیدگاه های انیشتین درباره نسبیت گرایی و رابطه میان علم و دین و اخلاق است که در دو قسمت پیش روی خوانندگان قرار می گیرد .
به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه "مهر"، دستاورد انیشتین تنها به علوم محدود نمی شود. کاردینال "یوزف راتزینگر" اسبق، پاپ بندیکت کنونی در یکی از اظهارات خود در مراسم عشای ربانی کلیسای باسیلیکای سنت پیتر که پیش از جلسه سری برگزار شد گفت، ما به سوی استبداد نسبیت گرایی حرکت می کنیم که هیچ چیز را قطعی نمی داند و تنها خود فرد و خواسته او را به عنوان آخرین مقیاس باقی می گذارد.
*اظهارات پاپ بندیکت در زمینه خطرهای نسبیت گرایی چگونه بر دیدگاه معاصر نظریه نسبیت انیشتین تأثیر می گذارد؟
- این دیدگاه وجود دارد که علم و نسبیت ممکن است نه تنها در پیشرفتهایی فیزیک تأثیر بگذارد - که در آن نیز تردید وجود دارد- بلکه سرریز شدن چیزی را تشکیل می دهد که نسبیت گرایی در اخلاق و زندگی نامیده می شود.
این امر همواره برای کلیسائیان در انگلستان و آمریکا از مشکلات بزرگی محسوب می شده است. در حقیقت، از انیشتین در طول زندگی وی پرسیده شد که آیا نسبیت در اولین حرکت از الحاد به زندگی و تفکر عادی ضروری است با خیر. وی همواره این امر را انکار کرد. بسیاری از فیزیکدانان خود را به قدرت تام نسبیت گرایی نسبت نداده اند.
* انیشتین چگونه مفاهیم دینی کار خود را در نسبیت گرایی درک کرده است؟
انیشتین تا زمان مرگ خود اعتقاد داشت که جستجو برای اشاره به تمام رخدادهای اعمال اراده بر بخش نامرئی ارواح بی فایده است

- در سال 1928، وی در سوئیس سخنرانی درباره علم و دین ایراد کرد و گفت، علم ممکن است براساس علیت محض پدیده آمده باشد. این امر اعتقادی است که تنها برای انسانهای نخستین دارای ارزش است. اکنون باید گفت این طرز تفکر وی درباره نسبیت نیست، اما این امر درباره دیدگاه وی در زمینه ایفای نقش علیت در علم و تمام جهان است تا این که دیگر جایی برای معجزات باقی نماند ، یا برای مثال به دنبال اعتقاد "آرتور شوپنهاور" دیگر جایی برای اراده آزاد باقی نماند.
* وی چگونه به انتقادهایی که به این دیدگاه وارد شد پاسخ داد؟

-
در سال 1916 نوشت، به واسطه علم به چه هدفی می توان دست یافت که من خود را وقف آن کرده ام؟ من خود را وقف چیزی کرده ام که در جوهر علیه آن چیزی است که برپایه حادثه پیشرفت قرار دارد. بار دیگر وی علیه حوادث و علیه احتمالات برخاسته و می خواست به چیزی دست یابد که ، برای او، قطعی باشد و این امر آن چیزی بوده که علّی است. وی در سال 1918، به عنوان بخشی از این امر اعتراف کرد که در آرزوی برقراری هماهنگی پیشین بنیاد ، نیازمند صبر بی پایان و پشتکار و استقامتی که تنها از حالتی ناشی می شود که در آن یک عابد دینی پرستش کرده و یک شخص عاشق عشق می ورزد بوده است. وی پس از آن رابطه میان کارعلمی - به نوعی که می خواست - و دینداری را به وجود آورد. بسیاری با این دیدگاه موافق نبودند. برای مثال، کاردینال "او کانل" از بوستون دیدگاه انیشتین از زمان و مکان را به لفافه ای متهم کرد که در زیر آن الحاد مخوفی پیچیده شده است. در آن زمان سرمقاله های بسیاری علیه انیشتین منتشر شد، چرا که آنها به این امر پی برده بودند که انیشتین ممکن است ایده مطلق گرایی را تنها برحسب بلاتکلیفی مطرح کند. چنین روند به طور قطع واکنشهای شدیدی به همراه داشت.
* آیا واکنشهای شدید توجیه شده بود؟
انیشتین در سال 1905، زمانی که نسبیت را در نامه ای به یکی از دوستان خود معرفی کرد، گفت، این مقاله به هیچ وجه انقلابی و تحولی نیست، تنها یک دیدگاه درباره نظریه زمان و مکان است که پیشتر نیز وجود داشته است
- انیشتین در سال 1905، زمانی که نسبیت را در نامه ای به یکی از دوستان خود معرفی کرد، گفت، این مقاله به هیچ وجه انقلابی و تحولی نیست، تنها یک دیدگاه درباره نظریه زمان و مکان است که پیشتر نیز وجود داشته است، و مسئله مهمی نیست، مسئله ای که در نظر او از اهمیت چندانی برخوردار نبود و ما امروز می دانیم این مسئله چقدر اهمیت دارد. او پس از آن در اینباره فکر کرد که نباید این امر را نسبیت بنامد باید آن را نظریه مطلق نامید، چرا که آنچه وی پیشنهاد می کرد تنها مطلق بودن سرعت نور نبود، بلکه بیش از آن بود. وی گفت که اگر نسبیت به درستی فهمیده شود، می توان آن را راه درست دیدن فیزیک تعبیر کرد، تا این که بتوانید همان کاربرد قوانین را بدون توجه به این که کجا قرار گرفته اید یا این که آیا در حال حرکت هستید یا خیر، ببینید.
این عدم تغییر پذیری قوانینی است که جانب مطلق بودن را به فیزیک نشان می دهد نه جانب نسبیت . در ذهن انیشتین، آنچه وی بدان عمل می کرد به نمایندگی از موارد مطلق بود ، واژه ای که خود هیچگاه از آن استفاده نکرد چرا که بدان اعتقاد نداشت. اما این امر درست در مقابل این حقیقت قرار می گیرد که متألهان فکر می کردند وی برحسب نسبیت گرایی عمل می کند.
*آیا دفاع وی از قطعیت توضیحی برای این امر محسوب می شد که چرا وی گفته است دنیا به صورت اتفاقی به وجود نیامده است؟
- بله. انیشتین، همچون نیوتن اعتقاد به قطعیت دارد. سیب افتاد و همانطور که افتاد کمی زمین را نیز به سوی خود جذب کرد، زمین کمی بالا کشیده شد. سقوط سیب تبادل مکان میان دو جسم است : یکی بسیار آشکار و دیگری امری که به سختی می توان آن را اندازه گرفت. جاذبه دو طرفه یکی از قوانین نیوتن است که دو جسم یکدیگر را جذب می کند. آنها راه چاره دیگری ندارند. این همان قانونمندی است که انیشتین از آن لذت می برد. آنچه وی بدان علاقه نداشت از سوی فیزیکدان دانمارکی "نیلز بور" و همکارش "ورنر هایزنبرگ" از آلمان مطرح شد، که آنچه در زندگی وجود دارد - تمام این نظم ها و تمام این قوانین طبیعی- اقیانوسی از احتمالات است، عدم قطعیتی در کنه پدیده های اتمی (تجزیه ناپذیر) وجود دارد.
از این دیدگاه، تنها برای پدیده های بزرگ همانند سیبها و ماه ها (اقمار) بازی عدم قطعیت را مشاهده نمی کنید. اما اگر پدیده های کوچکی را همچون مسیر یک الکترون در نظر بگیرید، تا زمانی که به مقصد نرسد نمی توانید درباره مسیر آن اظهار نظر کنید؛ در این مورد رفتن از یک مکان به مکان دیگر در یک خط مستقیم نیست. می توان گفت این الکترون در جستجوی مناسبترین مکان برای ظاهر شدن است.
دیدگاه نیلز بور که در کنه هرچیز یک احتمال وجود دارد، دیدگاهی است که به هیچ عنوان مورد قبول انیشتین نیست
این دیدگاه کپنهاکی (اشاره به نیلز بور) که در کنه هرچیز یک احتمال وجود دارد، دیدگاهی است که به هیچ عنوان از سوی انیشتین قابل قبول نیست. یک دلیل این است که اگر به اصول عدم قطعیت هایزنبرگ اعتقاد داشته باشید، موارد قطعی درباره طبیعت وجود دارد که نمی توانید در رابطه با آن صحبت کنید. برای مثال ، نمی توانید با احتساب این که شما از سرعت یک شیء خاص اطلاع داشته باشید درباره وضعیت آن دریک لحظه خاص سوال کنید؛ چرا که رابطه ای میان جایگاه و سرعت آن وجود دارد. اگر یک چیز را خوب بشناسید، نمی توانید چیزهای دیگر را به همان خوبی بشناسید. محصول این دو سنجش درباره آن از عدم قطعیت برخوردار است. از این روی، پوششی وجود دارد که پشت آن طبیعت به وجود ادامه داده و شما نمی توانید آن را دیده و درباره آن سوال کنید.
این امری است که انیشتین هیچگاه نپذیرفت، چرا که او گفت، طبیعت اصولاً حتی یک پدیده کوچک را از ما پنهان نکرده است. او گامهایی را به سوی متافیزیکی برداشته است که ما را مطمئن می کند قطعیت در کنه امور وجود دارد
 

Similar threads

بالا