خب یکی به من توضیح بده
دین یعنی چی؟
میخوام قانع بشم.
من اصلا با این واژه مانوس نیستم.
قبلا میدونستم...یعنی فکر میکردم میدونم چیه... ولی الان کاملا برام یه واژه غریبه شده.
سلام خانم.
معرفت ديني به معناي انديشه و تفکر در دين و حقيقت دين است و جزيي از دين محسوب مي شود و رابطه و نسبتش با دين، عموم و خصوص من وجه است. توضيح اينکه دين در لغت به معناي پايبندي و خودداري و همچنين فرمانبرداري است. (معجم مقاييس اللغه ، ابوالحسين احمد بن فارس زکريا ، ج 2، ص 319-320 ) و در اصطلاح به معناي وضع الهي براي خردمندان است که از آن اصول و فروع بر مي خيزد. (مجمع البحرين علامه طريحي ، ج 2، ص 75) با توجه به اين تعريف مي توان نتيجه گرفت که دين اساسي الهي و خدايي است که خداوند در مرکز آن قرار دارد و همه اصول و فروعش از خداوند ناشي مي شود. دين داراي دو رکن اساسي است.
1. وجه و رکن اعتقادات و نظر.
2. وجه و رکن عملي که شامل شريعت (فقه) و اخلاق ديني است.
در اين دو رکن و وجه اصل و اساس خداوند متعال است که همه باورها و عقايد و اعمال و رفتار از او ناشي مي شود. به تعبير ديگر دين هم در بعد نظر و هم در بعد عمل، خدا محور است. حقيقتي که باورهاي صادقانه و از روي يقين و پايبندي و فرمانبرداري خاضعانه و خاشعانه را طلب مي کند.
بشر براي اينکه بتواند به اين حقيقت دست يابد، چاره اي ندارد. جز آنکه آن را بشناسد و بدان معرفت پيدا کند روشن است که بدون معرفت به اين دين؛حقيقت آن در حجاب مي ماند و هيچگاه شناخته نمي شود. اما بين دين و معرفت ديني، تفاوتي جوهري است دين واقعيتي الهي است که از جانب خداوند، توسط فرشته وحي بر قلب پيامبر نازل شده و توسط پيامبر به مردم ابلاغ گرديده است.
اما معرفت، تلاشي بشري است که سعي مي کند اين حقيقت را آنچنانکه شايسته است ، بشناسد و با آن ارتباط برقرار کند. به اين معنا بين دين و معرفت ديني تفاوت است. اما اين تفاوت به معناي تباين نيست . زيرا معرفت ديني ريشه در دين دارد و از خود دين سيراب مي شود و سرچشمه مي گيرد. به اين معني که اولا دين حقيقتي الهي است . ثانيا اين حقيقت قابل شناخت است و خداوند ، آن را به گونه اي به انسان ها عرضه کرده است که مي توانند بدان راه يابند ثالثا راه شناخت را توسط پيامبران و اولياي دين نشان داده است و خدا رهبران ديني - پيامبران و اوليا - پيشگامان شناخت و معرفت ديني بوده اند و رابعا نه تنها اجازه شناخت دين به بشر داده شده است. بلکه شناخت ديني را بر آنها لازم و واجب کرده است.
بشر پايه دين را آن چنانکه نازل شده است، بشناسد و به اصول و اساس آن باور پيدا کند و به دستورات اخلاقي و فقهي آن را پايبند شود. روشن است که بدون شناخت صحيح نه باوري درست و يقيني حاصل مي شود و نه عمل به دستورات امکان دارد.
پس معرفت ديني در عين حال که تلاش بشر براي شناخت دين و اصول و فروع آن دارد. همچنين ريشه در دين دارد و نسبت آنها را مي توان عموم و خصوص من وجه دانست.
به اين مثال توجه کنيد: «مسلمان» «ايراني» «ايراني مسلمان» مسلماني و ايراني يک جا قابل جمع هستند و آن در ايراني مسلمان است و يک جا از هم جدا مي شوند وآن مسلمان غير ايراني و ايراني غير مسلمان است. رابطه دين و معرفت ديني نيز مي تواند به اين گونه تصور شود . زيرا دين حقيقتي الهي داراي عليت و شمول است که مجموعه اصول و فروع ديني را شامل مي شود و معرفت ديني نيز جزيي از آن است . اما همه دين معرفت نيست. بخشي از دين معرفت است، بخشي ديگر ايمان و عمل صالح است.
همچنين معرفت ديني ؛در صورتي معرفت کامل و صحيح ديني است که نسبتي کامل با دين برقرار کرده باشد. بنابراين برخي معرفت هاي ديني نسبت کامل با حقيقت وذات دين دارند و از دين حکايت مي کنند و برخي از معرفت هاي ديني کاملا ازحقيقت دين دور هستند و انديشه در دين محسوب نمي شوند. به هر حال معرفت ديني جزء لازم دين و برخاسته از ذات و حقيقت دين است و به اين تعبير جزيي از دين است.
در اينجا شايد اين اشکال پيش بيايد که اگر معرفت ديني جزيي از دين است در طول تاريخ اديان دانشمندان بسياري پيدا شده اند که مدعي معرفت ديني بوده اند و در مقابل ديگر دانشمندان مي ايستاده اند و اگر ما از بيرون به کشمکش و تخطئه هاي دانشمندان ديني ، نظر بيافکنيم با آرا و نظرات گوناگون و متضادي مواجه مي شويم که همگي نيز ادعاي معرفت ديني دارند و هر کدام نيز خود را بر حق مي دانند و ديگري را تخطئه مي کنند. پس آيا اين تناقض ها در ذات و حقيقت دين راه دارند يا اينکه بهتر اين نيست گفته شود که معرفت ديني جدا از ذات و حقيقت دين است و مقوله اي بشري و انساني و همانند ديگر معارف بشري است؟
پاسخ اين است که دين، ملاک هاي روشن و واضحي براي حقيقت در دست داده است. مثلا در بعد اعتقادات آيا نظر شيعيان درست است يا اهل سنت که امامت منصبي الهي است که تنها از سوي خداوند با نص، نصب مي شود يا منصبي مردمي است که مردم در آن دخالت مستقيم دارند؟ ملاک اين معرفت در خود قرآن و سنت موجود است و با قدري کنکاش به دست مي آيد. آري بسياري از معارف که به اسم معرفت ديني عرضه مي شود. خارج از اين حوزه هستند. زيرا چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند. اين معرفت ها از جاده حقيقت دين خارج شدند و نمي تواند معرفت ديني محسوب شوند و جز آن بعض هستند که ديني نيستند. بلکه مبتني بر عادت ها و تمنيات دروني صاحبان آن نظريات و معرفت هاست.
پس معرفت ديني جز دين است ، اما هر معرفتي ، معرفتي ديني نيست و مشکل در اينجا است که بايد معرفت ديني که ريشه در قرآن و سنت (دين) دارد از معرفت غير ديني که ريشه در عادت ها و تمنيات دارد جدا کرد.