فراق یار

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
هيچ کس ويرانيم را حس نکرد...

وسعت تنهائيم را حس نکرد...

در ميان خنده هاي تلخ من...

گريه پنهانيم را حس نکرد...

در هجوم لحظه هاي بي کسي...

درد بي کس ماندنم را حس نکرد...

آن که با آغاز من مانوس بود...

لحظه پايانيم را حس نکرد
 

Data_art

مدیر بازنشسته
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]افسانه‌ي عمري تو، باري به سر آ دريا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]اي بر سر بالينم افسانه سرا دريا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]اي ناله‌ي شبگيرت، آهنگ عزا دريا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]اي اشك شبانگاهت، آيينه‌ي صد اندوه[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]بردار به بالينم، دستي به دعا دريا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]با كوكبه‌ي خورشيد، در پاي تو مي‌ميرم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]درياب مرا دريا، درياب مرا دريا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]امواج تو نعشم را، افكنده در اين ساحل[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]تا همچو شفق بارم،‌ خون از مژه‌ها دريا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]زان گمشدگان آخر، با من سخني سركن[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]اي هستي‌ما يك‌سر، آشوب و بلا دريا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]چون من همه آشوبي، در فتنه‌ي اين طوفان[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]چون چنگ هزار آوا، پرشور و نوا دريا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]با زمزمه‌ي باران، در پيش تو مي‌ميرم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]خوش وقت سحرخيزان، وان صبح و صفا دريا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]تنهايي و تاريكي، آغاز كدورتهاست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]در سينه‌ي گردابي، بسپار و بيا دريا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بردار و ببر دريا، اين پيكر بي‌جان را[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]لالائي خود سر كن، از بهر خدا دريا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]تو مادر بي‌خوابي، من كودك بي‌آرام[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]دور از خس و خاكم كن، موجي زن و پاكم كن[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]وين قصـه مگو با كس، كِــي بود و كجــا دريا[/FONT]​
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
به همین سادگی

می شود فردا را

رها کرد در فنجان نیم خورده !

و تو رابیشتر دید ...

نه !

تو از خواب بهتری ...

و چند سال بعد

خوابهایم را برای فنجان نیم خورده

تعریف خواهم کرد ...!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
پلکهایش را روی هم گذاشت

برای یک لحظه

به هیچ چیز فکر نکرد

می خواست مرا تمام کند !

. . .

همچون یک هوای مه آلود

غرق ابهام بودم

نه شروعی ، نه پایانی ...

. . .

محو یک رویا

خیلی هم سخت نیست

توی این همه ابهام

من گم بودم ...!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
و هیچوقت هیچ فاصله ای را نفهمیدم ...
واز قرنها قبل
در عطرهای تو گم شده بودم ...
و هیچوقت یاد نگرفتم
که جز تو کسی هست !

هیچوقت خیال نکردم
بدون بوسه می شود تو را فهمید ...
یا بدون خنده و اشک
می شود چشمهای تو را دید ...
یا بدون رقص
می شود با تو راه رفت ...

و هیچوقت فکر نکردم ...
برای رسیدن به دستهای تو باید تلاش کرد
چرا که دست تو در تمام زندگیم بود !
و هیچ فاصله ای وجود نداشت ...

ومن ...
در تمامی عمر با لبان تو خندیدم ...
و در چشمهای تو گم شدم ...
و رنگ چشمهای تو را
جشن گرفتم ...
ودر تمامی عمر
تو بودم ...!
 

Data_art

مدیر بازنشسته
[FONT=&quot]کجا بروم ؟ از که بپرسم نشانی نگاهت را؟[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]کجا بروم که نه قفسی باشد و نه هوسی؟[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]کجا بروم که نه فرهاد باشد و نه شیرینی، نه مجنون بیابان گرد و نه لیلایی،[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]نه یعقوب و نه پیراهنی؟[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]کجا بروم که تنها تو باشی و زمزمه ا ی که از تو آغاز شود و به دریایی دور بریزد؟[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]فقط تو باشی و نه حتی گل یاسی که عطر نفسهایت را دارد و تا آسمان قد کشیده است[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]نه ستاره ای باشد و نه ماه پاره ای[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]تنها نگاه تو باشد و چراغی که از خورشید رو شنتر است[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]کجا بروم ؟ تو بگو! کجا بروم که جز تپشهای قلب تو ، طنینی از زندگی نباشد؟[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]کجا بروم ...کجا بروم که همه ی آرزوی من جز بندگی نباشد؟[/FONT]
 

Data_art

مدیر بازنشسته
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]قصه شیرین[/FONT]​
[FONT=&quot]مهرورزان زمان های کهن[/FONT]​
[FONT=&quot]هرگز از خويش نگفتند سخن[/FONT]​
[FONT=&quot]که در آنجا که" تو" يی[/FONT]​
[FONT=&quot]بر نيايد دگر آواز از "من"![/FONT]​
[FONT=&quot] [/FONT]​
[FONT=&quot]ما هم اين رسم کهن را بسپاريم به ياد[/FONT]​
[FONT=&quot]هر چه ميل دل دوست،[/FONT]​
[FONT=&quot]بپذيريم به جان،[/FONT]​
[FONT=&quot]هر چه جز ميل دل او ،[/FONT]​
[FONT=&quot] بسپاريم به باد![/FONT]​
[FONT=&quot] [/FONT]​
[FONT=&quot]آه ![/FONT]​
[FONT=&quot] باز اين دل سرگشته من[/FONT]​
[FONT=&quot]ياد آن قصه شيرين افتاد:[/FONT]​
[FONT=&quot]بيستون بود و تمنای دو دوست.[/FONT]​
[FONT=&quot]آزمون بود و تماشای دو عشق.[/FONT]​
[FONT=&quot]در زمانی که چو کبک ، [/FONT]​
[FONT=&quot]خنده می زد " شيرين" ،[/FONT]​
[FONT=&quot]تيشه می زد "فرهاد"![/FONT]​
[FONT=&quot]نه توان گفت به جانبازی فرهاد : افسوس،[/FONT]​
[FONT=&quot]نه توان کرد ز بيدردی "شيرين" فرياد .[/FONT]​
[FONT=&quot] [/FONT]​
[FONT=&quot]کار "شيرين" به جهان شور برانگيختن است![/FONT]​
[FONT=&quot]عشق در جان کسی ريختن است![/FONT]​
[FONT=&quot]کار فرهاد برآوردن ميل دل دوست[/FONT]​
[FONT=&quot]خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن[/FONT]​
[FONT=&quot]خواه با کوه در آويختن است .[/FONT]​
[FONT=&quot] [/FONT]​
[FONT=&quot]رمز شيرينی اين قصه کجاست؟[/FONT]​
[FONT=&quot]که نه تنها شيرين ،[/FONT]​
[FONT=&quot]بی نهايت زيباست :[/FONT]​
[FONT=&quot]آن که آموخت به ما درس محبت می خواست :[/FONT]​
[FONT=&quot]جان چراغان کنی از عشق کسی[/FONT]​
[FONT=&quot]به اميدش ببری رنج بسی . [/FONT]​
[FONT=&quot]تب و تابی بودت هر نفسی .[/FONT]​
[FONT=&quot]به وصالی برسی يا نرسی![/FONT]​
[FONT=&quot]سينه بی عشق مباد!![/FONT]​
[FONT=&quot]فریدون مشیری [/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست

می‌چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
گر چه در شیوه گری هر مژه‌اش قتالیست

ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
وه که در کار غریبان عجبت اهمالیست

بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست

مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست

کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت بی خیالی من غوغاست

گوش تیز کن

تیز تر ...

خنده از رخم رخت کشید

گاهی که دیدنت آرزو شد

نجوای نفسم

تنها هم نفس شد

گاهی که شنیدنت سخت شد

حال ، صبحانه و نهار و شام

بر سفره ی افعال ماضی استمراری

مهمان می شوم

به سلامتی سر بی سودای تو

جام های هفت خط حسرت

به نافم می بندم !

تنهایی حالتی بعید بود

گاهی که در آن غروب کذا

تو می رفتی و سایه ات

قد می کشید

به روز های نیامده ی تقویم

به روزهای یاد دیروز ...
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای نهان در پرده پندار ها
کی شوی ظاهر به این گفتار ها
روز شب ورد زبان من توئی
بی حضور سبحه و زنار ها
از تو دارم حال وصل و انقطاع
در پناه نعمت دیوار ها
اینقدر پنهان مباش از چشم من
دیدمت با دیده دل بارها
با توام هر لحظه و دیوانه وار
جویمت در کوچه و بازارها
تا توانی جان مشتاقان بسوز
عاشق دردند این همه بیمار ها
 

Data_art

مدیر بازنشسته
گفتم به دل سلامي از جان به دوست دادن
گفتا خوشـــــا جوابي از لعل او شـــــنيدن
گفتم گذر زكويش ما را ســـــــعادت آرد
گفتا كرم زايــــشان خواهد به ما رســـــيدن
گفتم ستم فراوان از هر طرف بيــــــامد
گفتا كه درد وغمها بايـد بـــسي كشــــــيدن
گفتم زهجرجانان از درد وغــم خميدم
گفتا عجب صــــــفايي بايد كه آرمـــــيدن
گفتم شود زماني چشمم كنم ســــرايش
گفتا نما دعـــــايي خواهد به او رســــيدن
گفتم كه عـــشق يارم لبريز كرده جــانم
گفتا زنور ايشـــــــان ما را چو آفريـــــدن
گفتم فــــداي نازت نازم به تو عـــزيزم
گفتا برتر زجــــانست نازي زاو خـــــريدن
گفتم به انتظارم من جــان نثــــار يارم
گفتازاو اشـــــــارت ازما به سردويــــــدن
گفتم كه در نهايت شايد كند نگاهـــــي
گفتا خوشست آن دم از اين قفس پريــــدن
گفتم كه روي ماهش يك لحظه گرببينم
گفتا چوخوشگوارست آن لحظه پركــشيدن
گفتم قـــسم به مولا از درگهــــش مرانم
گفتا نشين به راهش رخســار او بديـــــدن
 

Data_art

مدیر بازنشسته
[FONT=&quot]وفای به عهد[/FONT]
[FONT=&quot]اردوی ستم خسته و عاجز شد و برگشت [/FONT]​
[FONT=&quot]برگشت، نه با میل خود، از حمله‌ی احرار[/FONT]​
[FONT=&quot]ره باز شد و گندم و آذوقه به خروار[/FONT]​
[FONT=&quot]هی وارد تبریز شد از هر در و هر دشت[/FONT]​
[FONT=&quot]از خوردن اسب و علف و برگ درختان[/FONT]​
[FONT=&quot]فارغ چو شد آن ملت با عزم و اراده[/FONT]​
[FONT=&quot]آزاده زنی بر سر یک قبر ستاده[/FONT]​
[FONT=&quot]با دیده ای از اشک پر و دامنی از نان[/FONT]
[FONT=&quot]لختی سر پا دوخته بر قبر همی چشم[/FONT]​
[FONT=&quot]بی جنبش و بی حرف، چو یک هیکل پولاد[/FONT]​
[FONT=&quot]بنهاد پس از دامن خود آن زن آزاد[/FONT]​
[FONT=&quot]نان را به سر قبر، چو شیری شد. در خشم[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT]​
[FONT=&quot]- در سنگر خود شد چو به خون جسم تو غلتان[/FONT]​
[FONT=&quot] تا ظن نبری آن‌که وفادار نبودم[/FONT]​
[FONT=&quot]فرزند[/FONT][FONT=&quot]! به جان تو بسی سعی نمودم[/FONT]​
[FONT=&quot]روح تو گواه‌ست که بویی نبد از نان[/FONT]​
[FONT=&quot]مجروح و گرسنه ز جهان دیده ببستی[/FONT]​
[FONT=&quot]من عهد نمودم که اگر نان به کف آرم[/FONT]​
[FONT=&quot]اول به سر قبر عزیز تو گذارم[/FONT]​
[FONT=&quot]برخیز که نان بخشمت و جان بسپارم [/FONT]​
[FONT=&quot]تشویش مکن، فتح نمودیم، پسر جان[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]​
[FONT=&quot]اینک به تو هم مژده آزادی و هم نان[/FONT]​
[FONT=&quot]و آن شیر حلال‌ات که بخوردیم ز سینه[/FONT]​
[FONT=&quot]مزد تو، که جان دادی و پیمان نشکستی[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]​
[FONT=&quot]ابوالقاسم لاهوتی[/FONT]​
 

Data_art

مدیر بازنشسته
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]من که در شاد ترین ثانیه ها غمگینم [/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]من که در داشتن خاطره ها مسکینم[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]من که در زندگی خویش به غم نفرینم[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]تو مرا یاری باش[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]من که زاییده شدم در اندوه[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]در شبی سرد و فضایی همه جا غم انبوه[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]و زمینی که در آن کاه شود چون یک کوه[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]تو مرا یاری باش[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]من که هر لحظه به دامان خدا گیرم دست[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]من که در زمزمه ی پرسش وهم آلودی [/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]که به ناگاه به پا خیزد از بستر دوست[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]که تو را دردی هست ؟[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]در سکوتی بی سرانجام فرو می آرم ،[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]چشم و رویای دو دست[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]تو مرا یاری باش[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]من که با فاصله ها هم آغوش [/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]و بدون گذر عشق چو موری خاموش[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]واندر این ظلمت نفرین شده در جوش و خروش[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]تو مرا یاری باش[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]مگذار از غصه ی تنهایی[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]دل تنگم به خرابات صدا ریش شود[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]مگذارم که در این بازی شوم[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]شاه قلبم به صدای غم آمیخته با غربت دل کیش شود[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]مگذار عاقبت از دوری تو[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]دل ماتم زده ام [/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]غیر را خویش شود [/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]تو مرا یاری باش[/FONT]






[FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
رفتم رفتم رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هر کجا هستم
از عشق تو جاودان ماند ترانه من
با یاد تو زنده ام عشقت بهانه من
پیدا شو چو ماه نو گاهی به خانه من
تا ریزد گل از رخت در آشیانه من
رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هر کجا هستم :gol:
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
پر از شعرم ؛

پر از نا گفتنيها

پراز ديروز ؛ از امروز ؛ فردا

پر از حرفم ؛ پر از شِكوه ؛ پر از داد

پراز خاموشي ام ؛ در او ج فرياد
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازهم دلم گرفت

از این سکوت مبهم ...

نه هوس نوشتن است

و نه دلِ ، در دل نگه داشتن !

نمی دانم چه حالیست که

گاه و بی گاه

هم دلم را می گیرد ...

هم حواسم ...

و هم هوسهایم را ...

همین !

برای نوشتنم

بیش ازاین واژه ای پیدا نشد ...

نمی دانم اما

این جا پایان سطرهایم نیست ...

و برای سطر خالی حرفی هم نیست ...

.

.

.

بازهم دلم گرفت ...

از این سکوت مبهم ...!

 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
خطی نیست ...

نه خطی که طول عمرم را نشان دهد ...

نه خطی که آینده ام را بگوید ...

ونه خطی که مرا به کسی برساند !

من ...

تمام خطوط دنیا را ...

در چشمانم پنهان کرده ام ...

تا از نگاه متعجب کف بین ها ...

دلم خنک شود !!!
 

Data_art

مدیر بازنشسته
من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد
باور عشق برایش سخت است ...
ای خدا باز به یاری نسیم سحری
می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد ...
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را دیدم

چه ساده دوستت داشتم ...

در افکارم

هر روز با خیالم تو را پر رنگ می کردم !

و تو هزار هزار رنگ شاد داشتی و چه زیبا بودی ...

عاشقت شدم !

.

.

.

تو را می بینم

در مقابلم ...

چه رنگ پریده رنگ می بازی

در نگاهم ...

من می ترسم !

از دست سرد و صورت رنگ پریده ی تو ...

می ترسم ...

از تمام افکارم

که تو را چه ساده از من گرفتند ...!
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای بی تو من خراب
شب بی تو خسته است
ای بی تو من سراب
دیگر شتاب توان را شکسته است
در من ، منی بپاست
اما نرفته دلشده ای در عمیق خواب
جدایی چه خیمه ای
در هشر بسته است
اما ... نرفته دلشده ای در عمیق خواب
ای دیده ات شراب
جرعه نگاهی
ای بی تو دل خراب ، تباهی
در کنه من غم تو در این پر ستوه شب
پرواز می کند
در این شکسته شب چه سیاهی گرفته لرد
ای بی تو من خراب خرابی
دستان باد
دیوارهای جدایی کشیده اند
در روی خاک
این ظلم نیست
ای بی تو من خراب
ای بی تو من خراب
شب بی تو خسته است
من بی تو خسته ام
و جدایان
در هم شکسته اند
ای بی تو
ای سراب
 

**mobarak**

عضو جدید
وقتي كه ديگر نبود من به بودنش نيازمند شدم.
وقتي كه ديگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم.
وقتي كه ديگر نميتوانست مرا دوست بدارد.
من او را دوست داشتم.
وقتي كه او تمام كرد من شروع كردم.
وقتي كه او تمام شد من آغاز شدم.
و چه سخت است تنها متولد شدن ٬ مثل تنها زندگي كردن ٬ مثل تنها مردن
.:cry:
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقصیر فاصله نیست ...

هیچ پروازی مرا به تو نمی رساند ...

وقتی که تو در کار گم کردن خود باشی ...!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران از گونه های ابر لغزید ...

من ...

کنار جاده با نگاهی خیس ...

خوب یادم هست ...

جاده هم تو را گریست ...!
 

Data_art

مدیر بازنشسته

احساس

سه دختر از جلوخان ِ سرايي کهنه سيبي سُرخ پيش ِ پاي‌ام افکندند

رخان‌ام زرد شد امّا نگفتم هيچ

فقط آشفته شد يک دَم صدای پای سنگين‌ام به روی فرش ِ سخت ِ

سنگ.

دو دختر از دريچه لاله‌عباسی گيسوهای شان را در قدم‌های من

افکندند

لب‌ام لرزيد اما گفتني‌ها بر زبان‌ام ماند

فقط از زخم ِ دنداني که بر لب‌ها فشردم، ماند بر پيراهن ِ من

لکه‌يي نارنگ . . .


به خانه آمدم از راه، پا پُرآبله دل تنگ و خالي دست

به روی بستر ِ بي‌عشق ِ خويش افتادم، از اندوه ِ گنگي مست

شب ِ انديشناک ِ خسته، از راه ِ درازش مي‌گذشت آرام.

کلاغي بر چناري دور، در مهتاب زد فرياد.

در اين هنگام

نسيم ِ صبح‌گاه ِ سرد، بر درگاه ِ خانه پرده را جنباند.

در آن خاموش ِ رويايي چنان پنداشتم کز شوق، روی پرده، قلب ِ

دخترِ تصوير مي‌لرزد.


چنان پنداشتم کز شوق، هر دَم با تلاشي شوم و ياءس‌آميز، خود را

مي‌کشد آرامک آرامک به سوی من . . .


دو چشم‌ام خسته برهم رفت.

سپيده مي‌گشود آهسته جعد ِ گيسوان ِ تاب‌دار ِ صبح.

سحر لبخند مي‌زد سرد.

طلسم ِ رنج ِ من پوسيد

چنين احساس کردم من لبان ِ مرده‌يي لب‌های سوزان ِ مرا در خواب

مي‌بوسيد . . .



(شاملو)
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
روح من از پل ترديد گذشت
چونكه بودنم يا كه نبودن همه اش فلسفه بود
گر چه پيدا نشود آنكه بگويد :
شاخه ها خانه تكاني كه كنند بودنت يا كه شدن
فصل انديشه ماست
ليك رد پاهاي حقيفت همه دنياي دل است
 
بالا