من از خاک درش صبح قیامت دم نخواهم زد *که ترسم رخنهها در قصر حورالعین شود پیدا
از آن زمان که ز دستم برفت یار عزیز
کنار دیده من همچو رود جیحونست
من از خاک درش صبح قیامت دم نخواهم زد *که ترسم رخنهها در قصر حورالعین شود پیدا
از آن زمان که ز دستم برفت یار عزیز
کنار دیده من همچو رود جیحونست
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند **در سر کار خرابات کنند ایمان را
درین سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
در ميان گريه هايم ، همچو يك شمع مذابم
در ميان آرزو ها ، چون كويري در سرابم
درین سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که بروی و ریا کنند
دلم از دست بشد دوش چو حافظ میگفت **کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
دلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگین کن **وان گهش مست و خراب از سر بازار بیاررشته تسبیح اگر بگست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سمین ساق بود
دلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگین کن **وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار
رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست
نهد به پای قدح هرکه شش درم دارد
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمیرسد که بگیرم عنان دوست
دلدار که گفتا به توام دل نگران است **گو میرسم اینک به سلامت نگران باشتنش درست و دلش شاد باد و خاطرش خوش
که دست دادش و یاری و ناتوانی داد
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید **این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدشتنت زورمند است و لشگر گران......ولیکن در اقلیم دشمن مران
دلدار که گفتا به توام دل نگران است **گو میرسم اینک به سلامت نگران باش
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست **راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدششادی مجلسیان در قدم و مقدم تست
جای غم باد هر آن دل که نخواهی شادت
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست **راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که برون از و دید و در انکار من است
تــــــــــــو می روی و دلم در هوات می ماند
عبور ميــــــــکنی و رد پات می مـــــــانـــد
دلم از صومعه و صحبت شیخ است ملول
یار ترسابچه کو؟ خانه خمار کجاست
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
دریغ قافله عمر آنچنان رفتند
که گردشان به هوای دیار ما نرسد
شبتون بخیر
اگر ایران به جز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم...
در کوی نيک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغيير کن قضا را
در کوی نيک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغيير کن قضا را
آه از دست صرافان گوهر ناشناس
هرزمان خرمهره را با در برابر می کنند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |