كوي دوست

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا رو شكر
خوب چه خبر خودت خوبي سر حالي
راستي اين چند روز چكار مي كردي بدون سيستم اعصابت خورد نشده بود
من كه بودم قاط ميزدم



من همه وقت بيكاري روزم رو يا تو نت هستم يا دارم بازي مي كنم با كامپيوتر گاهي هم با ورد و اكسل كار مي كنم اولش يه روز شلوغ دانشگاهي دادم سيستم رو بابام ببره تعمير كه تا شب برگرده و اين بلا سرم اومد ديوونه شدم اين چند روز البته دلم واسه بازي و نت تنگ نشده بود دلم واسه بچه ها و بخصوص آبجي سايه و آسمان تنگ شده بود شديدا

پنجشنبه جمعه كه ديوونه شدم ديگه نه دانشگاه داشتم نه چيزي خونه بود واسه سرگرمي ده بار اخبار تلتكس رو مي خوندم و همش بيرون بودم گذشت بالاخره
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چشم بدانديش كه بر كنده باد
عيب نمايد هنرش در نظر

ور هنرى دارى و هفتاد عيب
دوست نبيند بجز آن يك هنر
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من همه وقت بيكاري روزم رو يا تو نت هستم يا دارم بازي مي كنم با كامپيوتر گاهي هم با ورد و اكسل كار مي كنم اولش يه روز شلوغ دانشگاهي دادم سيستم رو بابام ببره تعمير كه تا شب برگرده و اين بلا سرم اومد ديوونه شدم اين چند روز البته دلم واسه بازي و نت تنگ نشده بود دلم واسه بچه ها و بخصوص آبجي سايه و آسمان تنگ شده بود شديدا

پنجشنبه جمعه كه ديوونه شدم ديگه نه دانشگاه داشتم نه چيزي خونه بود واسه سرگرمي ده بار اخبار تلتكس رو مي خوندم و همش بيرون بودم گذشت بالاخره
واقعا سخته
اره ادم دلش برا بچه هاي سايت خيلي تنگ ميشه من اين بلا سرم اومده خيلي حال ادم رو ميگيره
تلتكس رو ميخوندي خوب حوصله ات ميذاشته البته فكر كنم بهتر از بيكاري باشه
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز دوباره


دوروغه روزدوباره دوروغه ديگر
مي دوني دام محبت از رهايي بهتر
من وتو هميشه كنج غم مي مونيم
من وتو قدرشادي رو نمي دونيم
نه تنها خورشيدما گرمي هاشوازدست مي ده
آسمون فيروزه رنگي هاشوحالابرچيده
خدايا اين مردم كوكي چي مي گن
دريغا اينا عاشق نمي شن
خدايا اين مردم كوكي چي مي گن
دريغا اينا عاشق نمي شن
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
گذشته ها

آدم كه ياد گذشته هاش مي افته
چشمونش از گريه اشك آلودمي شه
تصويري از روزهاي رفته مي بينه
كه دراون هرچهره اي نابودمي شه
هرپرستويي كه به سويي مي پره
خبرپايون فصلي رو مي بره
هرگل تازه يي كه چشم باز مي كنه
به خودم مي گم كه اين نيز مي گذره
كوچه هاي خاكي تهرون ،قديما
پرزآواز نشاط بچه ها بود
شهرفرنگي توي اون دنياي كوچك
قصه هاش شيرين ترين قصه ها بود
هر پرستويي كه به سويي مي پريد
خبرآغاز فصلا رو مي شنيد
هرگل تازه يي كه چشم باز مي نمود
شاهدروزاي خوب كودكي بود
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
فعلا با اجازه دوستان بريم كه فردا از 8 صبح تا 6 شب كلاس دارم
 

mina_srk

کاربر فعال
باباجییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟:crying:
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
قاصدک هان چه خبرآوردی ؟...از کجا و ازکه خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما ...گردبام و در من
بی ثمرمی گردی...
انتظارخبری نيست مرا...نه زياری ، نه ز ديار و دياری ، باری
برو آنجا که ترامنتظرند...برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند...
 

mina_srk

کاربر فعال
اره بابا حق داري
من بي معرفتم كجايي تو نيستي
نكنه برات اتفاقي افتاده
نه بابا!
گفتم بذار نیام ببینم که هوای منو داره!
دیدم هیشکییییییییییییییییییییییییییییییی!
من میرم بگریم چون ابر در بهاران!:crying:
 

mina_srk

کاربر فعال
نه بابا!
گفتم بذار نیام ببینم که هوای منو داره!
دیدم هیشکییییییییییییییییییییییییییییییی!
من میرم بگریم چون ابر در بهاران!:crying:
یه شعله شکسته…
یه شعله شکسته
یه شمع رو به بادم
خسته از این زمونه
فریاد گریه دارم
سیه چو روزگارم
از همه دل بریدم
دل به کسی ندادم
عاشق شدم به چشمات
دادم دل و به رویات
رفتی و پا گذاشتی
به سادگی رو حرفات
با یاد تو همیشه
عمرم تموم نمیشه
تموم زندگیمو به چشمای تو دادم
عمری به پات نشستم دل به کسی ندادم
منتظرم که روزی تو باشی در کنارم
عاشق شدم به چشمات
دادم دل و به رویات
رفتی و پا گذاشتی
به سادگی رو حرفات…
 

mina_srk

کاربر فعال
امروز!
چه روزی بود!
قشنگ!
چقدر خوب بود!
رفتم همایش!
آشنایی با رسوم آذربایجان
توپ بود!
یه دختر بچه اومد به زبون ترکی شعر خوند
یه پسر بچه تار زد
یه گروه موزیک(گروه خزر)اومده بودن و میزدن!و یکی اون وسط ترکی میرقصید!
چقدرم خوب و قشنگ میرقصید
دوست داشتم منم میرفتم باهاش ترکی میرقصیدم!
اما نمیشد!
اون همه پسر نا محرم و...
خب حالا اون به جدا دیگه شرم و حیا....
وقتی اهنگ ((آپاردی سیل سارای )) رو زدن
اشک من بود که همینطوری میریخت!
آخه داستان قشنگی داره سارا!
سارا یه دختر ترکی که تو قبیله های کوچ نشین بوده یک پسر عاشقش میشه و قرار میشه باهم ازدواج کنن!
اما خان و بزرگشون نمیذاره تا جایی پدر دختره رو میکشه تا دختره رو مال خودش کنه!
فکر میکنید سارا تن به اون ازدواج میده؟
نه!
وقتی دیگه خان داشته اون رو به زور میبرده
سارا خودش رو از روی پل پرت میکنه تو رود خونه!
اونم چه رودی!خروشان!
خیلی سوزناک بود!
آپاردی سیل سارای!
سیل سارا رو برد!
خیلی همایش توپی بود!
قبل از همایش داشتم با دوستم حرف میزدم گفتم انقدر دلم واسه استاد مجلسی تنگ شده که...
همین طوری داشتم قربون صدقه ی استاد میرفتم دیدم تو جایگا سالن نشسته!
تا دیدم دلم رفت!
بلند داد زدم استاد مجلسی!
الهی فدات شم!
با اینکه بالای 40 رو داره اما خوب خیلی دوسش دارم!
با اینکه یه بار از کلاس انداختتم بیرون
اما بازم دوسش دارم!از کارش ناراحت نشدم!
همایش تموم شد و کلاس شیمی آلی!
وای من حوصله ی این کربن ها رو با این دست خط استاد رو ندارم!
بلاخره کلاس تموم شد!
اومدیم بیرون!
تو اتوبوس!
؟؟؟؟؟ میدونی؟ دلم واسش تنگ شده!
1 ماهه ندیدمش و باهاش حرف نزدم!
دلم رو به دریا زدم!
گفتم باداباد!
مطمئن بودم جواب نمیده!
دو دقه گذشت گوشی زنگ خورد!
یه شماره نا آشنا!
بر داشتم
خودش بود!
باورم نمیشد!
نمیتونستم با کسی حرف بزنم!
دست و پام یخ کرده بود و میلرزید.
اختیارم دست خودم نبود!
یعنی خودش بود که با من حرف میزد؟
فدای صداش
فدای خنده هاش!
فدای شوخی هاش!
دوست داشتم همیشه باهاش حرف بزنم!
اما خوب نمیشد!
اینم شارژم کرد!
تو اتوبوسم دوباره 4 تا از دوستای دبیرستان رو دیدم!
کل اتوبوس رو گذاشتیم رو سرمون
حرف میزدیم و میخندیدیم!
شیطنت های دخترونه!
به قول پروانه جنایت!
توخونه
یه عالمه پیراشکی!
آجی پخته بود!
کوچولو کوچولو اما خوشمزه بود!
چه روز قشنگی بود!
چه روزی!

 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نه بابا!
گفتم بذار نیام ببینم که هوای منو داره!
دیدم هیشکییییییییییییییییییییییییییییییی!
من میرم بگریم چون ابر در بهاران!:crying:
اي بابا گريه نكن منم گريه ام ميگيره
نگا كن چه اشكي ميريزه
ديگه كسي نمياد كه هواي كسي رو داشته باشه
حالا گريه نكن من هستم بابا اصلا غصه نخور
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گر درختي از خزان ، بي برگ شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]يا كِرِخت از سورت سرماي سخت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هست اميدي كه ابر فرودين[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برگها روياندش از فرٌ بخت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بر درخت زنده ، بي برگي چه غم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]واي بر احوال برگ بي درخت [/FONT]
دكتر شفيعي كدكني
 

mina_srk

کاربر فعال
اي بابا گريه نكن منم گريه ام ميگيره
نگا كن چه اشكي ميريزه
ديگه كسي نمياد كه هواي كسي رو داشته باشه
حالا گريه نكن من هستم بابا اصلا غصه نخور
ای وای باباجی گریه نکنیا!
بیا منم گریه نمیکنم!
گریه نکن دلم میترکه!
فدای بابای گلم بشم:gol::heart:
راستی بابا نگفتی چند سالته!
23 رو به زور میزنی!;)
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای وای باباجی گریه نکنیا!
بیا منم گریه نمیکنم!
گریه نکن دلم میترکه!
فدای بابای گلم بشم:gol::heart:
راستی بابا نگفتی چند سالته!
23 رو به زور میزنی!;)
نه گريه كن روز به اين خوبي داشتي گريه ام ميكني
پس من بايد خون گريه كنم
بابا سن من سكرت هست
23 سال:biggrin: نه بابا به من مياد با اين سن وسال كم پدر بزرگ باشم الكي كه پدر بزرگ نميشه كسي اينجا :eek:
 

mina_srk

کاربر فعال
نه گريه كن روز به اين خوبي داشتي گريه ام ميكني
پس من بايد خون گريه كنم
بابا سن من سكرت هست
23 سال:biggrin: نه بابا به من مياد با اين سن وسال كم پدر بزرگ باشم الكي كه پدر بزرگ نميشه كسي اينجا :eek:
نه تورو خدا گریه نکن دیگه!
اگه گریه کنی میرم دیگه اینورا هم پیدام نمیشه!
بابا به من بگو قول میدم به هیشکی نگم!
سکرت میمونه!
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نه تورو خدا گریه نکن دیگه!
اگه گریه کنی میرم دیگه اینورا هم پیدام نمیشه!
بابا به من بگو قول میدم به هیشکی نگم!
سکرت میمونه!
نه بابا من كه گريه نمي كنم
نه ديگه تازه برا خودمم هم سكرته تا چه برسه به همه:biggrin:
من اگه رفتم خدا حافظ گلم چون حسابي به كار من نيست:confused:
فرداشب زودتر بيا :gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یاد یاران هر کجا باشد خوش است
دل بدون یاد یاران ناخوش است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چند روز دیگه بهار میاد و همه‌چیز رو تازه می‌کنه، سال رو، ماه رو،روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه میشه که به همه اون تاز‌گی می‌ارزه، «دوستیامون»!
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آن دوست که دیدنش بیاراید چشم
بی دیدنش از دیده نیاساید چشم

ما را برای دیدنش باید چشم
ور دوست نبینی به چه کار آید چشم


 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
امروز دانشگاه ما نكوداشت قيصر امين پور بود جالب بود خيلي جالب بود
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستي من يه هفته ي ديگه هم نيستم ايشالا از هفته ي بعد كه برگشتم بازم عين سابق فعال ميشم اينجا
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
اينم يه شعر از قيصر امين پور

اين روزها که مي گذرد ، هر روز
احساس مي کنم که کسي در باد
فرياد مي زند
احساس مي کنم که مرا
از عمق جاده هاي مه آلود
يک آشناي دور صدا مي زند
آهنگ آشناي صداي او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صداي آمدن روز است
آن روز ناگزير که مي آيد
روزي که عابران خميده
يک لحظه وقت داشته باشند
تا سربلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببينند
روزي که اين قطار قديمي
در بستر موازي تکرار
يک لحظه بي بهانه توقف کند
تا چشم هاي خسته ي خواب آلود
از پشت پنجره
تصوير ابرها را در قاب
و طرح واژگونه ي جنگل را
در آب بنگرند
آن روز
پرواز دستهاي صميمي
در جستجوي دوست
آغاز مي شود
روزي که روز تازه ي پرواز
روزي که نامه ها همه باز است
روزي که جاي نامه و مهر و تمبر
بال کبوتري را
امضا کنيم
و مثل نامه اي بفرستيم
صندوقهاي پستي
آن روز آشيان کبوترهاست
روزي که دست خواهش ، کوتاه
روزي که التماس گناه است
و فطرت خدا
در زير پاي رهگذران پياده رو
بر روي روزنامه نخوابد
و خواب نان تازه نبيند
روزي که روي درها
با خط ساده اي بنويسند :
" تنها ورود گردن کج ، ممنوع ! "
و زانوان خسته ي مغرور
جز پيش پاي عشق
با خاک آشنا نشود
و قصه هاي واقعي امروز
خواب و خيال باشند
و مثل قصه هاي قديمي
پايان خوب داشته باشند
روز وفور لبخند
لبخند بي دريغ
لبخند بي مضايقه ي چشم ها
آن روز
بي چشمداشت بودن ِ لبخند
قانون مهرباني است
روزي که شاعران
ناچار نيستند
در حجره هاي تنگ قوافي
لبخند خويش را بفروشند
روزي که روي قيمت احساس
مثل لباس
صحبت نمي کنند
پروانه هاي خشک شده ، آن روز
از لاي برگ هاي کتاب شعر
پرواز مي کنند
و خواب در دهان مسلسلها
خميازه مي کشد
و کفشهاي کهنه ي سربازي
در کنج موزه هاي قديمي
با تار عنکبوت گره مي خورند
در دست کودکان
از باد پر شوند
روزي که سبز ، زرد نباشد
گلها اجازه داشته باشند
هر جا که دوست داشته باشند
بشکفند
دلها اجازه داشته باشند
هر جا نياز داشته باشند
بشکنند
آيينه حق نداشته باشد
با چشم ها دروغ بگويد
ديوار حق نداشته باشد
بي پنجره برويد
آن روز
ديوار باغ و مدرسه کوتاه است
تنها
پرچيني از خيال
در دوردست حاشيه ي باغ مي کشند
که مي توان به سادگي از روي آن پريد
روز طلوع خورشيد
از جيب کودکان دبستاني
روزي که باغ سبز الفبا
روزي که مشق آب ، عمومي است
دريا و آفتاب
در انحصار چشم کسي نيست
روزي که آسمان
در حسرت ستاره نباشد
روزي که آرزوي چنين روزي
محتاج استعاره نباشد
اي روزهاي خوب که در راهيد!
اي جاده هاي گمشده در مه !
اي روزهاي سخت ادامه !
از پشت لحظه ها به در آييد !
اي روز آفتابي !
اي مثل چشم هاي خدا آبي !
اي روز آمدن !
اي مثل روز ، آمدنت روشن !
اين روزها که مي گذرد ، هر روز
در انتظار آمدنت هستم !
اما
با من بگو که آيا ، من نيز
در روزگار آمدنت هستم ؟​
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
حــامد عضویت در گروه دوست داران حافظ ادبیات 0
yanic بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟ ادبیات 3656

Similar threads

بالا