بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

آتراد

عضو جدید
وای بچه ها من اصلا روز خوبی نداشتم........:crying:

وای فردام ادامشه...:wallbash:
لطفا همگی برام دعا کنید..:w05:
میخوان حقم رو بخورن...............:w00:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سر مشق آب و بابا یادمان رفت

رسم نوشتن با قلمهایادمان رفت

شعر خدای مهربان را حفظ کردیم

اما خدای مهربان یادمان رفت

شبتون نقره ای ........:gol:
خیلی قشنگ بود بارونم.:gol:شبت بخیر.
منم همون که بارون گفت شبتون پفکی:lol: ما هم رفتیم لالا که امروز زود پا شدیم
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام دوستای گل مهمون نمیخواید؟؟؟؟؟؟؟؟
داشتم از اینجاها رد میشدم سر وصدا ها زیاد بود گفتم بیام یه سر بزنم

سلام آناهیتا خانوم خوبید ایشالا ؟
خوش اومدی صفا اووردی:gol::gol::gol::smile:

وای بچه ها من اصلا روز خوبی نداشتم........:crying:

وای فردام ادامشه...:wallbash:
لطفا همگی برام دعا کنید..:w05:
میخوان حقم رو بخورن...............:w00:
چرا عزیز چی شده ؟:cry:
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام دوستای گل مهمون نمیخواید؟؟؟؟؟؟؟؟
داشتم از اینجاها رد میشدم سر وصدا ها زیاد بود گفتم بیام یه سر بزنم
چرا بفرما
خوش اومدي
محمد حسین جان از دانشگا نگفتی نمره جدید نیومده ؟:(
نه خبري نيست

سر مشق آب و بابا یادمان رفت


رسم نوشتن با قلمهایادمان رفت

شعر خدای مهربان را حفظ کردیم

اما خدای مهربان یادمان رفت


شبتون نقره ای ........:gol:
شب خوش خواباي خوب خوب ببيني
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سر مشق آب و بابا یادمان رفت


رسم نوشتن با قلمهایادمان رفت

شعر خدای مهربان را حفظ کردیم

اما خدای مهربان یادمان رفت


شبتون نقره ای ........:gol:
شبت بخیر آبجی باران:gol:
شب خوبی داشته باشی :gol:

سلام دوستای گل مهمون نمیخواید؟؟؟؟؟؟؟؟
داشتم از اینجاها رد میشدم سر وصدا ها زیاد بود گفتم بیام یه سر بزنم
چرا نمیخوایم
بفرمایید
خوش اومدید
درضمن، خبری نیست، این سر و صداها هم، های و هوی چند روزه ی این جماعت انسان است و بس، این نیز بگذرد. :gol:
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دختری در چین زندگی می کرد که با جدیت درس نمی خواند . وی اصلا نمی دانست که آینده اش چیست و به دنبال چه هدفی می باشد .
روزی از روزها ، قبل از امتحانات مدرسه ، دوست این دختر به وی خبر داد که به سوالات امتحانی دست
یافته است . در حقیقت ، دختر می توانست برای شرکت در امتحان از همین ورقه استفاده کند . دختر کلیه پاسخ های ورقه
را که در دست داشت حفظ کرد . با توجه به ضعف درسی وی گمان بر این بود که او در این امتحانات از نمره 100 فقط
30 نمره خواهد گرفت . اما او موفق شد در آزمون مدرسه نمره 98 بگیرد. این مساله باعث شد که دانش آموزان دچار تردید
شوند که مبادا دختر در امتحان تقلب کرده است . با وجود این اتفاق معلم دختر را ستایش و تشویق و ابراز اطمینان کرد که
وی از آن به بعد موفقیت های بیشتری به دست خواهد آورد . دختر نیز که هیجان زده شده بود ، شروع به گریه کرد . او از
سخنان معلم بی نهایت خوشحال شده بود و دریافته بود که اگر خوب درس بخواند ، افتخارات بیشتری کسب خواهد کرد . از
آن به بعد ، دختر برای آنکه ثابت کند تلقب نکرده است و برای اینکه معلمش را نا امید نکند ، با جدیت درس می خواند و از
لذت درس خواندن را احساس می کرد . چند سال بعد ، او در یکی از دانشگاه های معروف پکن پذیرفته شد . در واقع بدون
آن ورقه امتحان سرنوشت دختر این گونه تغییر نمی کرد و آینده خوبی در انتظار وی نبود . اما همان اتفاق فرصتی برای
دختر فراهم آورد و مسیر زندگی وی را متحول کرد . بعد از سالها ، دختر به مدرسه باز گشت و برای معلم خود حقیقت را
فاش کرد . معلم که دیگر سالمند شده بود ، گفت : عزیزم ، آن زمان می دانستم که تو تلقب کرده ای . زیرا توانایی های تو را
می شناختم و می دانستم که تو نمی توانی نمره 98 بگیری . اما فکر کردم که امکان دارد تو با استفاده از این فرصت بیشتر
کوشش کنی . بدین سبب ، تو را تشویق کردم و نسبت به تو اطمینان داشتم . دختر با شنیدن این سخنان به گریه افتاد . وی
می دانست که در لحظه کلیدی حیات وی ، معلم او را تشویق کرده و همین مساله راه زندگی وی را تغییر داده است.
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
حميد جان ممنون از داستان جالبت ببخشيد من تشكر نداشتم
بچه من با اجازتون ديگه برم
شب خوش خواباي خوب خوب ببينيد
ياحق
 

آتراد

عضو جدید
چرا عزیز چی شده ؟:cry:

ماجراش خیلی مفصله..

بعدا کامل میگم..

ولی همینقدر بگم که با یکی از کارمندای دانشگامون دعوام شد!!:w13:

کارم دستشه پدرم رو در آورده...:crying:
منی که اینقدر صبورم رو دیوونه کرد...
:wallbash:
خیلی روز بدی بود:w43:

چرا ما آدما فکر میکنیم که با چزوندن بقیه میتونیم عقده هامن رو خالی کنیم و به آرامش برسیم؟؟؟؟؟:w20:

چرا یک لحطه فکر نمیکنیم الان خدا داره نگامون میکنه وسرش رو به نشانه تاسف تکون میده ...:w19:

چرااااااااااااااااااااااا؟؟؟:w04::w04:
 
آخرین ویرایش:

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
حميد جان ممنون از داستان جالبت ببخشيد من تشكر نداشتم
بچه من با اجازتون ديگه برم
شب خوش خواباي خوب خوب ببينيد
ياحق


اشکال نداره جیگر فردا بیا تشکر کن :D

شبت خوش
ایشالا فردا از خواب پاشی :gol:
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
پس بچه ها از این به بعد یاد گرفتیم که تقلب موفقیت های بعدی رو در پیش داره
هر کیم گفت چرا تقلب میکنید میگیم حمید گفته
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرزویه کافی

اخیراً در فرودگاه گفتگوی لحظات آخر بین مادر و دختری را شنیدم
هواپیما درحال حرکت بود و آنها در ورودی کنترل امنیتی همدیگر را بغل کردند و مادر گفت: " دوستت دارم و آرزوی کافی برای تومیکنم." دختر جواب داد: " مامان زندگی ما باهم بیشتر از کافی هم بوده است. محبت تو همه آن چیزی بوده که من احتیاج داشتم. من نیز آرزوی کافی برای تومیکنم."
آنها همدیگر را بوسیدند و دختر رفت. مادر بطرف پنجره ای که من در کنارش نشسته بودم آمد. آنجا ایستاد و می توانستم ببینم که می خواست و احتیاج داشت که گریه کند. من نمی خواستم که خلوت او را بهم بزنم ولی خودش با این سؤال اینکار را کرد: " تا حالا با کسی خداحافظی کردید که می دانید برای آخرین بار است که او را می بینید؟ " جواب دادم: " بله کردم. منو ببخشید که فضولی می کنم چرا آخرین خداحافظی؟ "
او جواب داد: " من پیر و سالخورده هستم او در جای خیلی دور زندگی می کنه. من چالشهای زیادی را پیش رو دارم و حقیقت اینست که سفر بعدی او برای مراسم دفن من خواهد بود. "
" وقتی داشتید خداحافظی می کردید شنیدم که گفتید " آرزوی کافی را برای تو میکنم. " میتوانم بپرسم یعنی چه؟ "
او شروع به لبخند زدن کرد و گفت: " این آرزویست که نسل بعد از نسل به ما رسیده. پدر و مادرم عادت داشتند که اینرا به همه بگن." او مکثی کرد و درحالیکه سعی می کرد جزئیات آنرا بخاطر بیاورد لبخند بیشتری زد و گفت: " وقتی که ما گفتیم " آرزوی کافی را برای تو میکنم. " ما می خواستیم که هرکدام زندگی ای پرازخوبی به اندازه کافی که البته می ماند داشته باشیم. " سپس روی خود را بطرف من کرد و این عبارتها را که در پائین آمده عنوان کرد:

" آرزوی خورشید کافی برای تو میکنم که افکارت را روشن نگاه دارد بدون توجه به اینکه روز چقدر تیره است.
آرزوی باران کافی برای تو میکنم که زیبایی بیشتری به روز آفتابیت بدهد.
آرزوی شادی کافی برای تو میکنم که روحت را زنده و ابدی نگاه دارد.
آرزوی رنج کافی برای تو میکنم که کوچکترین خوشی ها به بزرگترینها تبدیل شوند.
آرزوی بدست آوردن کافی برای تو میکنم که با هرچه می خواهی راضی باشی.
آرزوی از دست دادن کافی برای تو میکنم تا بخاطر هر آنچه داری شکرگزار باشی.
آرزوی سلامهای کافی برای تو میکنم که بتوانی خداحافظی آخرین راحتری داشته باشی."

بعد شروع به گریه کرد و از آنجا رفت.

می گویند که تنها یک دقیقه طول می کشد که دوستی را پیدا کنید٬ یکساعت می کشد تا از او قدردانی کنید، اما یک عمر طول می کشد تا او را فراموش کنید.:gol:
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقایون محمد صادق آتراد civil kachal حمید .از خانومها هم هر کی الان هست شبتون خوش پذیرایی هم که نبود حداقل یه چایی بهمون میدادید بد نبودا با قصه میچسبید :w40:
مرسی خوش گذشت
 

آتراد

عضو جدید
آقایون محمد صادق آتراد civil kachal حمید .از خانومها هم هر کی الان هست شبتون خوش پذیرایی هم که نبود حداقل یه چایی بهمون میدادید بد نبودا با قصه میچسبید :w40:
مرسی خوش گذشت


ممنون شب بخیر
لطفا دعا کن کارم درست شه...
ممنون
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقایون محمد صادق آتراد civil kachal حمید .از خانومها هم هر کی الان هست شبتون خوش پذیرایی هم که نبود حداقل یه چایی بهمون میدادید بد نبودا با قصه میچسبید :w40:
مرسی خوش گذشت

شب شما هم بخیر و خوشی :gol:
درضمن کچل دختره نه پسر :D
و بازم درضمن پذیرایی اصلا ربطی به پسرا نداره :D پس دخترا اینجا چیکارن؟ :D
خجالت هم خوب چیزیه، دختر هم بود دخترای قدیم ... :D
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب شما هم بخیر و خوشی :gol:
درضمن کچل دختره نه پسر :D
و بازم درضمن پذیرایی اصلا ربطی به پسرا نداره :D پس دخترا اینجا چیکارن؟ :D
خجالت هم خوب چیزیه، دختر هم بود دخترای قدیم ... :D

محمد صادق پس قبول کردی که پسرا فقط بلدن بخورن وبخوابن!!!!!!!!!!!!
ای بابا یه بار اومدیم مهمونی اونم باید خودمون پاشیم کار کنیم
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز

من رفتم چایی آوردم محمد صادق چاییتو بخور غر نزن نوش جان
آتراد ایشالا کارت درست میشه
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
محمد صادق پس قبول کردی که پسرا فقط بلدن بخورن وبخوابن!!!!!!!!!!!!
ای بابا یه بار اومدیم مهمونی اونم باید خودمون پاشیم کار کنیم

نه من همچین حرفی نزدم، پسرا تو این مواقع مثل مردای با شخصیت و پر جذبه میشینن و خانومای محترمه هم باید طبق وظیفشون پذبرایی کنن، چون مردای محترم خسته و کوفته از کار و مشغله بیرون از خونه گرم و نرم اومدن و خستن :D
در ضمن من با شما نبودم، شما امشب مهمون بودی، ولی فکر نکن این یعنی مهمون بودن تا آخر عمر ها، نه شما هم باید از شبای بعد پاشی مثل یه دختر خانوم و مودب از آقایون گل پذیرایی کنی، چون این دخترا هستن که باید از آقایون پذیزایی کنن، نه آقایون از خانوما :D
 

آتراد

عضو جدید
بچه ها حمید پیچوند؟؟
محمد صادق فکر کنم از آقایون فقط منو توییم.!!!...

از خانوما هم فقط آناهیتا خانوووم(مرسی از دعات)
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه من همچین حرفی نزدم، پسرا تو این مواقع مثل مردای با شخصیت و پر جذبه میشینن و خانومای محترمه هم باید طبق وظیفشون پذبرایی کنن، چون مردای محترم خسته و کوفته از کار و مشغله بیرون از خونه گرم و نرم اومدن و خستن :D
در ضمن من با شما نبودم، شما امشب مهمون بودی، ولی فکر نکن این یعنی مهمون بودن تا آخر عمر ها، نه شما هم باید از شبای بعد پاشی مثل یه دختر خانوم و مودب از آقایون گل پذیرایی کنی، چون این دخترا هستن که باید از آقایون پذیزایی کنن، نه آقایون از خانوما :D
محمد صادق شوخی کردم به دل نگیر شکی در این نیست که آقایون گلن بر منکرش لعنت !!!!

اگه خانوما این جا بودن منو ترور میکردن!!!!!!!
 

آتراد

عضو جدید
وای تورو خدا هر کی هروقت اینو میخونه برا کار من دعا کنه که درست شه.........:cry::cry:

ای خدا خودت کمکم کن........:crying::crying::crying:

کاش یه تاپیک میزدم میگفتم برا کار من دعا کنید!!!:w02:
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقایون گل آتراد محمد صادق فکر کنم فقط شما موندید با اجازه ما هم دیگه واقعا مرخص شیم شب خوش
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها حمید پیچوند؟؟
محمد صادق فکر کنم از آقایون فقط منو توییم.!!!...

از خانوما هم فقط آناهیتا خانوووم(مرسی از دعات)

آره فکر کنم
حالا چی شده که دست به دامن دعا شدی؟ ببینم کسی مزاحمت شده، تو فقط عکسشو به من بده تا خودم جلوت ...
تا خودم جلوت تیکه تیکش کن :D
ولی نه ایشالا که کارت راه بیفته.
خب حالا به نظرتون چیکار کنیم؟ یه قل دو قل بازی کنیم؟ ... :D:D:D
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
محمد صادق شوخی کردم به دل نگیر شکی در این نیست که آقایون گلن بر منکرش لعنت !!!!

اگه خانوما این جا بودن منو ترور میکردن!!!!!!!

نه بابا چیرو به دل بگیرم، خیلی ممنون بابت نظرت، شما سروری :gol:
درضمن خانوما هم خیلی بیخود میکنن همچین کاری بکنن، من خودم تا آخرین قطره خونم از حرف حق دفاع میکنم، شما نترس :D
 

Similar threads

بالا