مرده بدم زنده شدم؛ گریه بدم خنده شدمنیاز خود به ناز این پریرویان چو سنجیدم
به عقل نا تمام خویش ، چون دیوانه خندیدم!
تنهای ام را با تو قسمت میکنم سهم کمی نیست
خلوت من با سکوت کاش میشد به درازا بکشد و غم بی همنشینس در دل
سر به این آبی عزما بکشد کاش..
کفتی بناز بیش مرنجان برو شه ز خانه نیست...
مرده بدم زنده شدم؛ گریه بدم خنده شدم
دولتِ عشق آمدو من دولتِ پاینده شدم
ماهی همیشه تشنه ام
در زلال لطف بیکران تو
می برد مرا به هر کجا که میل اوست
موج دیدگان مهربان تو
واقعه چون است؟ چون بگريختي
رنگ رخساره چنين چون ريختي؟
گفت: بهر سخره شاه حرون
خر همي گيرند امروز از برون
گفت: ميگيرند كو خرجان عم
چون نهيي خر، رو تو را زين چيست غم؟
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
و فکر کن که چه تنهاستناله كردم: آفتاب ... ای آفتاب
بر گل خشكيده ای ديگر متاب
تشنه لب بوديم و او ما را فريفت
در كوير زندگانی چون سراب
در خطوط چهره اش ناگه خزيد
سايه های حسرت پنهان او
چنگ زد خورشيد بر گيسوی من
آسمان لغزيد در چشمان او
لعلِ شاهد نشنیدم به این شیرینیياد داری كه ز من خنده كنان پرسيدی
چه ره آورد سفر دارم از اين راه دراز؟
چهره ام را بنگر تا بتو پاسخ گويد
اشگ شوقی كه فرو خفته به چشمان نياز
چه ره آورد سفر دارم ای مايه عمر؟
سينه ای سوخته در حسرت يك عشق محال
نگهی گمشده در پرده رؤيائی دور
پيكری ملتهب از خواهش سوزان وصال
زان می عشق کزو پخته شود هر خامیما لعبتگانيم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند درین بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |