mahdiran1988
عضو جدید
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
نازم به سوز سینه و اشک نیاز خویش
دارم سری چو شمع به سوز و گداز خویش
آنان که دل به زلف نگاری نبسته اند،
آیا چه کرده اند به عمر دراز خویش
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوکمن از این دلق مرقع به در آیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست...
من كه از پژمردن یك شاخه گلتا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
به در صومعه با بربط و پیمانه روم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |