یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم؟
دولت صحبت آن مونس جان مارا بس!
دولت صحبت آن مونس جان مارا بس!
دل را به كدامين غم زنم من كز غم من دور بماند؟اتش را از ميان من ويران كن تا شايد نوري درميانم بماندمن ز شرم شکوفه لبریزم
یار من کیست ای بهار سپید؟
گر نبوسد در این بهار مرا
یار من نیست ای بهار سپید
ور نبود مشربه از زر نابمی خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد به جان پاک من و تو
در سبزه نشین و می روشن میخور
کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت بتلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پریشان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تونیستم!
ز هشیاران دل هر که را دیدم غمی دارد
دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد
سلام لاله جان خوبی گلم ؟
یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هر گز نمی داند
به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم
ولی او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
دور دستان را به احسان یاد کردن همت است
ور نه هر نخلی به پای خود ثمر می افکند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |