مشاعرۀ سنّتی

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
دانی از زندگی چه می خواهم؟
من باشم و تو، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو .... بار دیگر تو!
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا سفر به کجا می برد؟
کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند؟
و بند کفش به سر انگشت های نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟

"سهراب"
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا سفر به کجا می برد؟
کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند؟
و بند کفش به سر انگشت های نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟

"سهراب"
دست هر کودک ده ساله شهر
شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله
به یک خواب لطیف...
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوره‌گردي خواهم شد،
کوچه‌ها را خواهم گشت
جار خواهم زد:
آي شبنم، شبنم، شبنم!

رهگذري خواهد گفت:
راستي را، شب تاريکي است!
کهکشاني خواهم دادش.
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
پشت دریاها شهریست
قایقی باید ساخت...
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام راه به یک چیز فکر می کردم
و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد
سکوت جاده در اندوه دشت ها گم بود
و اسب
یادت هست؟
نجیب بود و مثل واژه ی پاکی سکوت سبز چمن زار را چرا می کرد!
 

shanli

مدیر بازنشسته
تا بتوانی تو جامه‌ی عشق مپوش
چون پوشیدی ز هر بلائی مخروش
در جامه همی سوز و همی باش خموش
کاخر ز پس نیش بود روزی نوش


به به! میبینم مشاعره دوستان جمعن..شب همگی به خیر:gol:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب سردیست و من افسرده
راه دوریست و پایی خسته
می کنم "تنها" از جاده عبور........

سلام شانلی جان ، شبت ستاره بارون!
;)
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردم دیده ی صاحب نظران جای تو بود
اینک ای جان نگران باش که جای تو کجاست
چه پریشانم ازین فکر پریشان شب و روز
که شب و روز کجایی و کجای تو کجاست ؟

"سایه"

 

shanli

مدیر بازنشسته
روز شادیست غم چرا باید خورد
امروز می از جام وفا باید خورد
چند از کف خباز و سفا رزق خوریم
یکچند هم از کف خدا باید خورد


 

shanli

مدیر بازنشسته
ما می‌خواهیم و دیگران میخواهند

تا بخت کرا بود کرا راه دهند

ما زان غم او به بازی و خنداخند
عقل و ادب و هرچه بد از ما برکند
 

shanli

مدیر بازنشسته
تا بتوانی مدام می‌باش به ذکر

کز ذکر ترا راه نمایند به فکر

محرم چو شدی در حرم اجلالش
بینی به یقین جمال معشوقه‌ی بکر
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود!
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی بتو مشغول و تو غایب ز میانه
 

فرح نوش

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارب این نودلتانراباخرخودشان نشان کاین همه نازازغلام ترک واسترمیکنند:mad:
 

msglike

عضو جدید
هر چه کمتـــــر شود فروغ حیات
رنـــج را جــــــــــان گدازتـر بینی

سوی مغرب چو رو کند خورشـید
سایــــــه ها را درازتــــــر بینـــی
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ياوری ها بار منت شد بدوش
دستها آغوش نه٬افسار شد
عاقبت با حيله ی سوداگران
عشق هم کالای هر بازار شد
 

vahidkh1990

عضو جدید
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا