Derakht-e-marefat
عضو جدید
یک نظر غافل شدم صد سال راهم دور شد
آنقدر بیراهه رفتم تا دو چشمم کور شد
آنقدر بیراهه رفتم تا دو چشمم کور شد
دست هر کودک ده ساله شهرمرا سفر به کجا می برد؟
کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند؟
و بند کفش به سر انگشت های نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
"سهراب"
شاعران وارث آب و خرد و روشنی انددورهگردي خواهم شد،
کوچهها را خواهم گشت
جار خواهم زد:
آي شبنم، شبنم، شبنم!
رهگذري خواهد گفت:
راستي را، شب تاريکي است!
کهکشاني خواهم دادش.
اتاق خلوت پاکي است
براي فکر، چه ابعاد ساده اي دارد
دلم عجيب گرفته است
خيال خواب ندارم
گفتم دل و جان در سر کارت کردمدنگ دنگ....
ساعت گیج زمان در شب عمر ،
می زند پی در پی زنگ!
ما میخواهیم و دیگران میخواهندما زان غم او به بازی و خنداخند
تا بخت کرا بود کرا راه دهند
عقل و ادب و هرچه بد از ما برکند
تا بتوانی مدام میباش به ذکر
کز ذکر ترا راه نمایند به فکر
محرم چو شدی در حرم اجلالش
بینی به یقین جمال معشوقهی بکر
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |