// ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خاطرات

گوشه چشمی از هوای بازگشت.
تکّه هایی از زمانی دور
در قعرِ وجودم :
خاطراتم.
خاطراتی پُر ز اُلفت
خاطراتی شاد.
خاطراتی پُر ز غربت
خاطراتی تار.
هر یک آبستنِ چیزی
حاصلِ همخوابیِ حسّ و حافظه
... در زمانِ حال.
... در زمانِ حالِ دیروز.
... در زمانِ حالِ امروز.
..........................................
و شاید
میهمان باشند
خاطراتِ تلخ و شیرین
در فضای دورِ فرداها ...
... و در آن ثانیه ی گم شده در آینده
می شکند : زمان
و می روید : احساس
و می خوابد : با حافظه
و می زاید : خاطراتی نو و کهنه
هر یک آبستنِ چیزی
حاصلِ همخوابیِ حسّ و حافظه
... در زمانِ حال.
... در زمانِ حالِ فرداها.
خاطراتی فارغ از بُعد :
... بعد ِ مکان ... بعد ِ جسم ... بعد ِ زمان.
خاطراتی در زمانِ حال :
... حالِ دیروز ... حالِ امروز ... حالِ فرداها.
 

Alone_Queen

عضو جدید
خانه ام آماده است ، آماده است
پرده ها آراسته ، پیراسته
میوه هارا چیده ام بر روی میز
میهمانم می شوی ناخواسته؟
...
آب پاشیدم به گلدانهای خود
اینهمه گل ، زردو آبی و کبود
ظرفها را شسته ام با حوصله
میهمانم می شوی در صبح زود؟
...
گردگیری کرده ام این خانه را
خستگی ها را بگیر از دست من
این کتاب شعر تقدیم تو باد
میهمانم می شوی ای هست من ؟
...
پله هارا شسته ام ، جارو زدم
باز کردم گیره را از موی سر
عکس زیبایی زدم آن روبه رو
میهمانم می شوی با زنگ در؟
...
شیشه هارا پاک کردم روز پیش
با امیدی که تو از ره می رسی
چای خوشرنگی برایت ریختم
میهمانم می شوی در بیکسی؟
...
خانه ام آماده است ، آماده است
غصه هارا برده ام از این قفس
پای تا سر اشتیاقم ، آتشم
میهمانم می شوی ای همنفس؟
...
می نشینم پشت در ،درانتظار
لحظه های مهربانی را ببین
تا بگویم خواب دیشب را به تو
میهمانم می شوی ای بهترین ؟
...

"خواب دیدم فرصت دیدار ماست"
لحظه های خسته و بی تاب شب
گر نمی ایی ، نمی ایی کنون !
میهمانم می شوی در خواب شب؟
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
نعره های بی امونم گوش آسمون و کر کرد
ولی فریادمو نشنید که داره دیر میشه برگرد

آی به گوشش برسونید کسی جز من نمیتونه
کوله بار غصه هاشو روی دوشش بکشونه

این همه پیغوم و پسغوم میفرستم که بدونه
غم دلواپسی دنیامو به آتیش میکشونه

من که جاشو پر نکردم شاید اصلا نمیدونه
آی به گوشش برسونید یکی اینجا نگرونه

نمیتونم بی تفاوت رو گذشته پا بذارم
اون که پاره ی تنم بود چه جوری تنها بذارم
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
پناه

ز گیتی که را گیری اکنون پناه
پناهت، خداوند ِ خورشید و ماه
فردوسی

پناهم ده
پناهم ده خداوندا
پناهم ده.
پناهی ده مرا
از شرِّ شیطان
پناهی ده مرا
از شرِّ انسان
پناهی ده مرا
از شرِّ خود
از شرِّ اَمّاره
پناهم ده.
..………………………...
پناهم ده
ز یوغِ زورمندان، مُستبدّان
همانها که به خون آغشته کردند
عاشقان را، صادقان را.
پناهم ده
ز جمع ِ زرپرستان
همانها که طمع را
دوست تر دارند.

پناهم ده
ز مکرِ دین فریبان
همانها که ز مذهب

کُفر را ترویج کردند!
... و آنها که عوامانه
تعصّب را پرستیدند
به جای اُنس و اُلفَت.
پناهم ده
همان جا که :
نه مکری و
نه تزویری
نه دشنامی
نه زنجیری
نه تحمیقی
نه تحقیری
نه رنجیدن
نه رنجاندن
نه ملّت را
بِسانِ گَلّه ای دیدن!
پناهم ده
همان جا که :
صداقت
حرمتی دارد.
برای دیگری بودن
لذّتی دارد.
پناهم ده
کنار عدّه ای
کز زندگی
مهر و محبّت را
به من دادند
همانها که
سخن گفتم به آنها
با زبانِ دل.
پناهم ده
کنارِ عاشقان
در مکتب ِ عشق
که شاید
لحظه ای آرام گیرم
که شاید
لحظه ای آرام گیرم.
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در دوردست

در دوردست
همهمه ی قورباغه هاست
شب
در میان چشم نگهبان زاغه هاست
این آسمان روشن مهتابی
این پرنیان آبی
افتاده روی سینه ی عریان کوهها
می لغزد و نمی افتد
باد حریص تشنه
دزدانه
همراه بوی سنجد
می آید
ای دیده بان برج مراقب، نگاه کن !
 

farahikia83

عضو جدید
شیرین لبی شیرین تبار
مست و می آلود و خمار
مه پاره ایی بی بند و بار
با عشوه های بیشمار
هم کرده یاران را ملول
هم برده از دل ها قرار
مجموع مهرویان کنار
تو یار بی همتا کنار
زلفت چو افشان می کنی
ما را پریشان می کنی
آخر من از گیسوی تو
خود را بیاویزم به دار
 
آخرین ویرایش:

پدرام تاج ابادی

عضو جدید
کاربر ممتاز
◊ به پایان میاندیش، اندیشیدن به پایان هر چیز، شیرینی حضورش را تلخ میکند. بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مثل آغاز..... ◊
 

متالیک

عضو جدید
کاربر ممتاز
من درد تو را زدست آسان ندهم
دل بر نكنم زدوست تا جان ندهم
ازدوست به يادگار دردي دارم
كان درد به صد هزار درمان ندهم
 

pink83

عضو جدید
دگر این دل سر ماندن ندارد
هوای در قفس خواندن ندارد
چنان در دوزخ دنیا دلم سوخت
که دیگر بار,سوزاندن ندارد
 

farahikia83

عضو جدید
از عشق تو مجنون شدنم گشته بهانه
سرگشته شوم تا که روم خانه به خانه
شمعم شوی پروانه صفت دور تو گردم
بال و پرم از شعله بسوزم به نشانه
 

afsaneh_k

عضو جدید
پله ی چندم نردبان بودی

که فهمیدی

پرنده ها

برای رسیدن به آسمان

از نردبان بالا نمی روند...
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیوانه صفت چشم بر او دوخته بودم


آنگه که خبردار شدم سوخته بودم


خاکستر بالم به روی شمع فرو ریخت


این بود وفایی که من آموخته بودم
 
آخرین ویرایش:

baran-bahari

کاربر بیش فعال
دو ركعت نماز حاجت نذر ضامن اهو

ديوارا،اينه بندون،زائرا واله وحيرون
من هواي گريه دارم،مثل ازداحام بارون
باز چقدر دلم گرفته، دو ركعت نماز حاجت
گوش بده به درد دل هام،من همين جام توي ساحت
منو اين دل شكسته هر دو سرشار نيازيم
كنار تربت پاكت،قصر ارزو مي سازيم
اينجا از نور وجودت، پلك شب هميشه بازه
حتي دست هاي ستاره، سوي گنبدت درازه
ضامن دل منم باش ، كمتر از اهو كه نيستم
كوله بارمو تو پر كن،بذار رو شونه خستم
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه کس میداند
که تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟؟؟
چی کسی میداند
که تو در حسرت یک روزنه فردایی؟؟؟
پیله ات را بگشا
تو به اندازه یک دنیا
زیبایی
..
.

 

Meisam007

عضو جدید
یه توپ دارم قل قلیه سرخ و سفیدو ابیه
 

Similar threads

بالا