مشاعرۀ سنّتی

laleh_a

عضو جدید
کاربر ممتاز
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
ایستاده ام چو شمع مترسان از آتشم
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم!
 

sina1

عضو جدید
من باشم و می باشد ونی باشد و وی
من هی لب وی بوسم و وی هی لب می
 

*Afash*

عضو جدید
کاربر ممتاز
يعنى اى مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من كه تا يابى خلاص
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
صد چشمه اشک غم شد و صد باغ لاله داغ
هردم که خاطرات تو از خاطرم گذشت!
*****
خوش سایه روشنیست تماشای یار را
این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت!
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
صد چشمه اشک غم شد و صد باغ لاله داغ
هردم که خاطرات تو از خاطرم گذشت!
*****
خوش سایه روشنیست تماشای یار را
این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت!
ته که نوشم نه‌ای نیشم چرایی
ته که یارم نه‌ای پیشم چرایی

ته که مرهم نه‌ای بر داغ ریشم
نمک پاش دل ریشم چرایی
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو تا جدا شدی از من زمانه سوخت مرا
چنین بود چو گل از پیش خار برخیزد
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل من چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم، که نماند وقت کاری....
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا هر زمان به شکلی رنگی به خود نگیرم
جان و تنی رها از قید زمانه خواهم
 

afsaneh_k

عضو جدید
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نا بستن از آن به که ببندی و نپایی
 

shanli

مدیر بازنشسته
یک بار دگر قبول کن بندگیم
رحم آر بدین عجز و پراکندگیم
گر باد دگر ز من خلافی بینی
فریاد مرس به هیچ درماندگیم
 

artemiss

عضو جدید
کاربر ممتاز
من در این شهر غریبم و در این خاک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
آتش عشق چنان در دلم افروخته بود
دیده گر آب نمی ریخت جگر سوخته بود...
 

shanli

مدیر بازنشسته
در بحر کرم حرص و حسد پیمودن
وین آب خوشی ز همدگر بربودن
ماهی ننهد آب ذخیره هرگز
چون بی‌دریا هیچ نخواهد بودن
 

shanli

مدیر بازنشسته
زلف تو که یکروزم از او روشن نه
با خاک برآورد سرو با من نه
با هرچه درآرد سر او زنده شود
کانجا همه جانست سراسر تن نه
 

artemiss

عضو جدید
کاربر ممتاز
همرنگ گونه هاي تو مهتابم آرزوست
چون باده لب تو مي نابم آرزوست
 

shanli

مدیر بازنشسته
تو توبه مکن که من شکستم توبه
هرگز ناید ز جان مستم توبه
صدبار و هزاربار بستم توبه
خون میگرید ز دست دستم توبه
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا