زندگینامه سردار شهید « رحیم آنجفی»

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
ولادتش به سال 1332در روستایی واقع در شش کیلومتری اراک( مرزیجران) بود. خانواده او از طبقات مذهبی و متوسط جامعه بود. شش ساله بود که محیط مدرسه را درک کرد.


به گزارش مرکزی دیلی و به نقل از خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) – منطقه مرکزی، در «سردار شهید رحیم آنجفی» بسیاری از سجایای اخلاقی، از همان دوران طفولیت در او دیده می‌شد.

سال ۱۳۴۳ بود که پس از اتمام تحصیلات ابتدایی راهی اراک شد ودر یکی از مدارس راهنمایی شهر ثبت نام کرد. جدیت او در امر تحصیل تا آنجا بود که هر روز فاصله روستا تا شهر را گاه پیدا و گاه با وسایل نقلیه می‌پیمود و در کلاس درس حاضر می‌شد. در کنار درس و تکالیف مدرسه، پدر را در امر کشاورزی و مادر را در امور خانه یاری می‌داد.
علی‌رغم مشکلات مادی و ضیق معیشتی، تحصیلات متوسطه خود را در رشته ادبیات به پایان برد. شهید آنجفی، از هوش و استعداد قابل توجهی برخوردار بود اما، فشار مشکلات زندگی و کار روزانه، مانع از ورود او به دانشگاه می‌شد. پس از مدتی در لباس سپاهی دانش، به خدمت نظام وظیفه در آمد.

حضور پرتلاش و صادقانه او در آن منطقه، از جهات بسیاری موفقیت‌آمیز بود و در ظرف مدت کمی، وی مورد توجه و علاقه مردم قرار گرفت. او خود همیشه برای خانواده‌اش از فقر و مشکلات مادی مردم آن دیار سخن می‌گفت و برای آنان دلسوزی می‌کرد. پس از پایان خدمت مقدس سربازی در دوردست ترین روستاهای اراک، دلسوزانه به تعلیم نوباوگان پرداخت. همزمان با تدریس در مدارس، در دانشگاه شرکت جست و در رشته زبان و ادبیات عرب قبول شد. در کنار تحصیل، از امر تدریس و تعلیم غافل نبود.

ورود او به دانشگاه، عرصه تازه‌ای در افکارش گشود. در دانشگاه با بسیاری از دانشجویان مذهبی ارتباط برقرار کرد وهر بار که به اراک بازمی‌گشت، دستی پر از کتاب‌های دینی و سیاسی داشت. تبلیغ دینی را از خانواده کوچک خود آغاز کرد و سپس آن را به خویشان و دوستانش نیز گسترش داد.
هر جایی که او بود، مقداری عکس و نوار و اعلامیه از امام(ره) نیز بود.
اراک نیز برای او میدان دیگری در ادای تکلیف دینی و انقلابی بود. از همین رو ساواک، شهربانی و ژاندارمری شهر، همیشه او را تحت نظر داشت. پس از پیروزی شکوهمند و معجزه آسای انقلاب در بهمن ۵۷، شهید بزرگوار ، جزو اولین نیروهای انقلابی در تشکیل کمیته در مدرسه آقاضیاء الدین بود. کسانی که سال‌های اول پیروزی انقلاب را به یاد دارند، بخوبی درک می‌کنند که نیروی آگاه، فعال و دلسوزی مانند شهید آنجفی می‌توانست منشأ چه خدمات ارزنده‌ای باشد. وی در آن روزگار مظلومیت حزب الله، خون دل بسیار خورد و تاآنجا که در توان داشت با عناصر ضد انقلاب و لیبرال به ستیزه برخاست. وجود کسی مانند او در میان صفوف انقلاب، دلیل قاطعی بر مردمی بودن نهضت بود.


شرکت چشمگیر او در مبارزه و دیگر فعالیت‌های انقلابی، مانع از ادامه تحصیل وی در دانشگاه نشد. بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی و اخذ مدرک لیسانس در رشته زبان و ادبیات عرب به شهر خود اراک بازگشت و ضمن همکاری با سپاه منطقه، در دبیرستا‌های شهر نیز تدریس نمود.

رأی و عقیده او درباره مسایل مختلف سیاسی، عقیدتی و سازمانی، همیشه مورد احترام و قبول اطرافیان بود و تمام کسانی که با کمالات و سجایای اخلاقی او آشنا بودند. به او وافکار بلندش حرمت می‌نهادند. هر چند از طرف سپاه، به او پیشنهادهای بسیاری در رابطه با قبول مسئولیت‌های بالا داده می‌شد، اما او از همه آنها سر باز می‌زد. در نهایت نیز پس از اصرار بسیار از طرف دوستانش، فرماندهی عملیات سپاه را بر عهده گرفت. قبول مسوولیت‌های جدید، برای او به معنی انصراف از تدریس نبود.

وی در همان حال نیز تدریس خود را در سپاه و دبیرستان‌های شهر ادامه داد و تا شروع جنگ تحمیلی، در حال تدریس و تحقق اهداف انقلابی نظام بود.
چند ماهی از آغاز دفاع مقدس میهن اسلامی نگذشته بود که شهید رحیم آنجفی به همراه گروهی دیگر از دوستان سپاهی‌اش جهت آموزش به کرمانشاه و بعد از آن به جبهه گیلان‌غرب عازم شد. پس از مدتی به منظور سامان دادن به برنامه‌های اعزام نیروهای مردمی به جبهه، به اراک بازگشت. اما گویا جبهه برای او آرام‌بخش تر بود، زیرا توقف او در اراک چندان به طول نیانجامید و این بار در رأس گروهی از نیروهای سپاه پاسداران، راهی جبهه سومار شد.
بعد از بازگشت از جبهه سومار، همراه با عده زیادی از برادران سپاه و بسیج، در جبهه جنوب حاضر شد و در عملیات طریق القدس، فتح بستان، و پل سابله شرکت جست. بیشترین تلاش او در این عملیات‌ها دفع پاتک‌های سنگین عراق بود.

از ویژگی‌های بارز او توفیقش در برقراری ارتباط عاطفی با نیروها بود. تمام بچه‌های جبهه او را دوست می‌داشتند و او را عمو رحیم خطاب می‌کردند. حضورش امید آفرین و سخنانش نشاط‌آور بود. حضور او در جبهه‌ها گاه ۹ ماه متوالی به طول می‌انجامید و در این مدت حتی چند روزی را هم به عقب برنمی‌گشت. پیش از عملیات بیت المقدس تا پایان عملیات رمضان، او حتی یک روز هم جبهه را خالی نکرد. اگر برای مدت کوتاهی هم به اراک بازمی‌گشت، آن مدت را صرف سرکشی به خانواده شهدا، پایگاه‌ها و روستاهای دوردست می‌کرد. گاه مادرش، تنها در سپاه موفق به دیدار او می‌شد و از اینکه می‌دید فرزندش چنین عاشقانه در راه اهداف رهبرش، تلاش می‌‌کند، خرسند بود. چه شب‌های بسیاری که کار او عبور از میادین مین و انتقال مجروحین به داخل سنگرها بود! برای او جبهه میعاد گاهی با محبوب ازلی محسوب می‌شد. تلاش در خاکریزهای مناطق عملیاتی به یک منطقه، محدود نمی‌شد. گاه از میان سنگرها، اوضاع شهر و وضعیت اعزامها را کنترل و هدایت می‌کرد.
به اصرار دوستان و خانواده همسر برگزید، اما چند روز پس از عقد ازدواج، دوباره راهی جبهه‌ها شد و در لشگر ۱۷علی بن ابی طالب (ع)، مسوولیت تیپ یکم را بر عهده گرفت. در همان زمان در عملیات والفجر۳ باز شجاعت تمام در تک و پاتک‌های دشمن در مهران، هدایت تیپ را به خوبی انجام داد. گروهی از بسیجیانی که شاهد رزم او در آن مناطق بودند، پس از شهادتش تعریف کردند که در یکی از پاتک‌های سخت عراق که به منظور بازپس گیری مهران بود، عمو رحیم را دیدیم که با پای برهنه و سر و صورتی آشفته، دست‌های خود را بلند کرد و در حالی که در محاصره گلوله‌های توپ و تانک بود، گفت: خدایا! خودت این بچه‌ها را که سربازان تو هستند، یاری کن. یکی از کسانی که شاهد این صحنه شگفت بود می‌گفت: این حالت عمو رحیم، شبیه حالت حضرت موسی هنگام دعا و مناجات او برای نجات قومش از چنگال فرعون بود. هم او می‌گفت که ما همه در شگفت بودیم که از میان آن همه ترکش و گلوله چرا هیچ کدام به آن سردار رشید اصابت نمی‌کرد و آنجا فهمیدیم که خداوند اراده کرده است که این سرباز مخلص مدتی دیگر در جبهه حضور داشته باشد.

بعد از همین عملیات بود که برای شرکت در مجلس ختم شهید ندیری به ساوه رفت، از آنجا برای ملاقات والدین خود به اراک آمد. این بار وجودش یکپارچه نور بود. دوست داشتنی‌تر از همیشه بود. بر لبهایش تبسمی شیرین وجود داشت و نگاهش سخن از وداع می‌گفت. هنگام عزیمت به جبهه این بار بیش از هر دفعه شاد بود. رفتنی که بازگشت نداشت، رفتنی که برای او وصال را به همراه آورد و دوستانش را برای همیشه مغموم ساخت. و بدین سان، قامتی دیگر در بهشت حسینی، افراشته می شود، یاری به یاران می‌پیوندد.
نامش بلند و یادش گرامی باد.














«حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مي بيني و دشمن تو را نمي بيند .»







(سردار شهيد رحيم آنجفي)

 

Similar threads

بالا