تائو تِ چينگ

وضعیت
موضوع بسته شده است.

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
تائو تِ چينگ يا دائو دِ جينگ، يك متن كهن چيني با قدمتي بيش از 2000سال است. اين اثر كوتاه اما بسيار ‍‍ژرف، در طول ‍‌ساليان، بر فرهنگ، تمدن و انديشه‌ي چينيان و بسياري از كشورهاي مرتبط با آن‌ها تأثير عميقي گذارده است. به طوري كه بسياري آن‌را روح و جان چينيان ناميده‌اند. تائو كه به معناي "راه" و "طريقت" است، عصاره و مفهوم اصلي تائو تِ چينگ مي‌باشد و سرچشمه‌ي انديشه و مكتب تائوئيسم.
نگارش اين متن كهن را به لائو تزو يا لاتو دزو نسبت مي‌هند كه در حدود 600سال قبل از ميلاد مسيح و هم‌زمان با كنفوسيوس مي‌زيسته‌است. لائو تزو كه به معناي مرشد پير و يا استاد پير است، لقبي بوده كه به اين فرزانه‌ي چيني داده‌اند. براساس مدارك تاريخي، او تاريخ‌نگار و كتاب‌دار دربار امپراطوري جو بوده است و آن‌چه از او باقي مانده، همين كتاب است؛ راهنماي هنر زندگي و خرد ناب... هم‌چنين در روايات آمده كه لائو تزو به دليل زندگي‌ ساده‌ و هماهنگ با طبيعت كه همانا پيام تائوست، عمري دراز در حدود 160 تا 200 سال داشته است.
لازم به ذكر است كه متن چيني تائو ت چينگ، متني پر رمز و راز مي‌باشد، به‌طوري كه در ترجمه‌‌‌هاي مختلف آن، تفسيرها و برداشت‌هاي متفاوتي ديده مي‌‌‌‌‌شود. اما ترجمه‌ي فارسي اين كتاب از ترجمه‌ي انگليسي برگردانده شده و مترجم انگليسي، برداشتي امروزي و به‌دور از استعاره‌هاي متن اصلي داشته كه طبيعتاًً به ترجمه‌ي فارسي هم منتقل شده‌است.
(برگرفته از مقدمه‌ي تائو ت چینگ، برگردان: فرشيد قهرماني، انتشارات مثلث)
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
از نخستين مواجهه‌ام با اين متن، بيش از يك‌سال مي‌گذرد: روزي كه همكارانم از نمايشگاه كتاب بازگشته بودند و كتاب‌هاي خريداري شده را داخل اتاق قرنطينه گذاشته بودند تا پس از فهرست‌نويسي به مخزن منتقل كنند. كتابي جيبي با جلد ضخيمي آراسته به نام تائو تِ چينگ از ميان آن همه كتاب زرق و برق‌دار توجه‌ام را به خود جلب كرد. جلوه‌نمايي اين كتاب بي‌دليل نبود: سال‌ها پيش در يك محفل‌ ادبي شركت مي‌كردم كه معرفي و نقد آثار را به عهده داشت. در جلسه‌اي كه به سهراب سپهري اختصاص داشت، مطرح شد: اين شاعر نوگرا، تحت تأثير اديان شرق به‌خصوص تائوئيسم بوده است. احترام به طبيعت و تجلي خدا در آن، يكي از دلايل اثبات اين تأثيرپذيري است:
من مسلمانم
قبله‌ام يک گل سرخ
جانمازم چشمه، مُهرم نور
دشت سجاده‌ي من.
من وضو با تپش پنجره‌ها مي‌گيرم.
در نمازم جريان دارد ماه، جريان دارد طيف.
سنگ از پشت نمازم پيداست:
همه ذرات نمازم تبلور شده است.
من نمازم را وقتي مي‌خوانم
که اذانش را باد، گفته باشد سر گل‌دسته‌ي سرو
من نمازم را،‌ پي تکبيره الاحرام علف مي‌خوانم
پي قد قامت موج

کعبه‌ام بر لب آب
کعبه‌ام زير اقاقي‌هاست
کعبه‌ام مثل نسيم، مي‌رود باغ به باغ، مي‌رود شهر به
شهر.
حجر الاسود من روشني باغچه است...!
نيز در سال‌هاي اخير، به دليل رشته‌ي دانشگاهي‌ام و چهار واحد اديان شرق را گذراند‌ه‌ام، به خوبی با اين نام آشنا شده‌بودم...
كتاب را شبش ميهمان خود كردم. شبي كه با بعضي از كلماتش عشق ورزيدم و لذت خواب را فراموش كردم... در نخستين فرصت دو نسخه از آن را يكي براي خودم و ديگري را براي يكي از دوستانم تهيه كردم: گنجي از حكمت‌هاي ناب با كمترين هزينه و حجم ممكن!
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
اعتراف مي‌‌‌كنم، برخي از كلمات پر رمز و رازش را تا به الان نفهميده‌ام. اما بنا به تجربه نيكي كه داشته‌ام، از مطالعه‌اش دست برنداشته‌ام:‌ لازم نیست همه مطالب يك كتاب فهميده شوند. امروز را به کلمات قابل فهم بسنده کن و آن بخش را كه قابل درك نيست، به گذر زمان واگذارش کن. چه بسا با همين كلماتي كه امروز فهمیده ای، فردا آن‌ها هم برای‌ات رمزگشايي و تفسير بشوند...
توصيه‌‌ام به شما نيز همين است: در مواجهه با كتاب‌هايي مثل قرآن، مثنوي معنوي و... به همان‌ها اكتفا كنيد كه درك مي‌كنيد و به دليل كلمات غيرقابل درك، كتاب را كنار نگذاريد و مطالعه‌اش را تعطيل نكيند؛ اگر چه براي مثال‌هايي كه آوردم،‌ تفاسير بي‌شماري موجود است كه راه‌گشا خواهد بود.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
در مواجهه‌ي نخستينم با اين متون کهن و ارزشمند، در اين فكر بودم: انسان امروز كه در پيش‌رفت و توسعه تكنولوژي از نسل‌هاي پيشين فاصله گرفته است، به همان ميزان در شناخت خود و جهان پيرامون خود نيز توانسته‌است از پيشي‌ بگيرد و مقرب‌تر به حقيقت بشود؟ انساني كه ساعت‌ها بر سر ابزار امروزش بحث مي‌كند، وقت مي‌گذارد و استعداد به خرج مي‌دهد تا پيش‌رفته‌ترش بكند... اين همه وقت و هزينه براي چيست؟ ابزار صرفاًًًً هدف است براي خود ابزار، يا هدف است براي انسان؟ آيا سخن امثال هيدگر درست نيست كه مي‌گويند: امروز انسان در خدمت تكنولوژي است نه تكنولوژي در خدمت انسان؛ تکنولوژي ارباب است و انسان برده‌ي آن؟!
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
در متن تائو تِ چينگ، به انساني فرزانه‌ برمي‌خوريم. به گمان من بايد معادل همان انسان كامل در فرهنگ اسلامي باشد؛ البته نه دقيقاًً منطبق با آن، اما به جرأت مي‌توان گفت: شبيه و نزيك به آن... اين در بحث "وحدت متعاليه‌ اديان" قابل اثبات است.
به هرحال فعلا در سفرم و به جز تائو تِ چينگ، كتاب‌هاي مورد نيازم همراه نيست. اين بحث تطبيقي طلبتان، كه انسان كامل در اديان چه ناميده مي‌شود و تفاوت‌ها و اشتراك‌هايش چيست.
براي تنوع و نيز افزودن بر مطالب، سعي مي‌‌‌‌‌‌كنم در برخي از بندها، بين متن تائو و متون اسلامي تطبيقي بدهم تا به كاري رايگان و بي‌زحمت دست نزده باشم. البته در درستي اين‌كار نيز در برخي متون شك دارم... چون از اشتراك انگيزه‌ و وحدت مقصد اين دو فرهنگ ترديد دارم.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
1

1

تائويي كه بتوان آن را بر زبان آورد
تائوي جاودان نخواهد بود.
نامي كه بتوان آن‌را ذكر كرد
نامي ماندگار نخواهد بود.
آن‌چه نمي‌توان براي‌اش نامي نهاد حقيقت جاويد است.
رها از آرزوها مي‌توان جلوه‌ها را ديد.
اسرار نهان و جلوه‌هاي عيان
هردو از يك منبع‌اند.
اين منبع را تاريكي ناميده‌اند.
تاريكي در تاريكي؛
دروازه‌ي ورود به دنياي شناخت.
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
2

2

وقتي مردم برخي چيزها را زيبا مي‌دانند
چيزهاي ديگر زشت مي‌شوند.
وقتي مردم برخي چيزها را خوب مي‌دانند
چيزهاي ديگر بد مي‌شوند.
بودن و نبودن يك‌ديگر را مي‌آفرينند.
سخت و ساده يك‌ديگر را پشتيبانند.
بلند و كوتاه يك‌ديگر را تعريف مي‌كنند.
پستي و بلندي به يك‌ديگر وابسته‌اند.
قبل و بعد به دنبال هم مي‌آيند.
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
وقتي مردم برخي چيزها را زيبا مي‌دانند
چيزهاي ديگر زشت مي‌شوند.
وقتي مردم برخي چيزها را خوب مي‌دانند
چيزهاي ديگر بد مي‌شوند.
بودن و نبودن يك‌ديگر را مي‌آفرينند.
سخت و ساده يك‌ديگر را پشتيبانند.
بلند و كوتاه يك‌ديگر را تعريف مي‌كنند.
پستي و بلندي به يك‌ديگر وابسته‌اند.
قبل و بعد به دنبال هم مي‌آيند.
يك قانون منطقي معتقد است: تُعرف الاشياء باضدادها؛ اشيا با ضدشان شناخته مي‌شوند. زشتي با زيبايي، خوبي با بدي...
لائو تزو نيز به اين قانون معتقد است، اما با افزودن اين بر اين تضاد و بزرگ‌نمايي آن چندان موافق نيست. نكته‌اي كه براي من جالب است، اتصال و وابسته‌كردن تضاد‌هاست، نه انفصال و جدايي آن‌ها: سخت و ساده يك‌ديگر را پشتيبانند.
در آرشيو مينياتورهاي‌ام، کار ژرف و پرمعنايي از استاد فرشچيان هست: تصويري از موجودي زشت‌رو که فرشته‌اي زيبارو را با قلمو در حال نقاشي است؛ و همين فرشته‌رو که تصوير همان زشت‌رو را در حال نقاشي است.

***
وقتي مردم برخي چيزها را زيبا مي‌دانند
چيزهاي ديگر زشت مي‌شوند.
وقتي مردم برخي چيزها را خوب مي‌دانند
چيزهاي ديگر بد مي‌شوند.


اين قطعه را شايد با اين شعر سهراب بهتر بتوان درك كرد:
من نمي‌دانم

که چرا مي‌گويند: اسب حيوان نجيبي است، کبوتر
زيباست.
و چرا در قفس هيچ‌کسي کرکس نيست!
گل شبدر چه کم از لاله‌ي قرمز دارد؟!
چشم‌ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
3

3

بنابراين فرزانه
بدون انجام‌دادن كاري عمل‌مي‌كند
و بدون به زبان آوردن كلمه‌اي آموزش مي‌دهد.
اتفاقات رخ مي‌دهند و او به آن‌ها اجازه روي‌دادن مي‌دهد؛
موارد مختلف ناپديد مي‌شوند و او به آن‌ها اجازه‌ي از بين رفتن مي‌دهد.
او دارد بدون آن‌كه مالك چيزي باشد.
وقتي كارش به اتمام مي‌رسد، آن را فراموش مي‌كند.
به همين دليل براي هميشه جاويد باقي مي‌ماند.
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
4

4

اگر مردان بزرگ را بيش از اندازه ارزشمند شماريد،
مردم عادي كوچك شمرده مي‌شوند.
اگر دارايي خود را بيش از اندازه عزيز داريد،
دزدي ميان مردم رواج پيدا مي‌كند.
فرزانه با خالي‌كردن ذهن مردم
آن‌ها را رهبري مي‌كند
و با تضعيف جاه‌طلبي‌ها
و تحكيم اراده‌شان
درون آن‌ها را غني مي‌سازد.
او به آن‌ها كمك مي‌كند
تا از دانسته‌ها و آرزوهاي خود خالي شوند
و در كساني كه تصور مي‌كنند مي‌دانند، سردرگمي به وجود مي‌آورد.

بي‌عملي را بيازماييد،
و هر چيز در جاي خود قرار خواهد گرفت.
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
5

5

تائو به چاه مي‌ماند:
مي‌توان از آن استفاده كرد، ولي هرگز تمام نمي‌شود
همانند خلأ بي‌پايان است؛
پر از امكانات بي‌شمار.
نهان است و هميشه حاضر.
نمي‌دانم چه كسي آن را به وجود آورده؛
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
6

6

تائو از كسي جانب‌داري نمي‌كند؛
خوب و بد هر دو از آن به ‌وجود آمده‌اند.
فرزانه از كسي جانب‌داري نمي‌‌كند؛
او به پرهيزكاران و گناهكاران هردو خوش‌‌آمد مي‌گويد.
تائو به ني‌مي‌ماند؛
خالي است ولي قابليت‌هايش بي‌عدداند.
هرچه بيش‌تر آن را به كار بريد، بيش‌تر قابليت‌هاي‌اش را مي‌شناسيد؛
هرچه بيش‌تر درباره‌اش صحبت كنيد، كم‌تر مي‌شناسيدش.

در مركز باقي بمانيد.
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
8

8

تائو بي‌نهايت و جاويد است.
چرا بي‌نهايت است؟
هرگز به دنيا نيامدهاست؛
بنابراين هرگز نمي‌ميرد.
چرا جاويد است؟
آرزويي براي خود ندارد؛
بنابراين در دسترس همه‌ي موجودات است.


فرزانه هميشه در آخر مي‌ايستد؛
به همين دليل از همه جلوتر است.
به هيچ‌چيز وابستگي ندارد؛
به همين دليل با همه‌چيز يگانه است.
چون خودش را رها کرده،
به تمامي راضي و خوشنود است.
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
اين تاپيک را در هنگامي آغاز کردم که در سفر بودم و به‌جز کتابچه‌ي "تائو تِ چينگ"‌هيچ کتابي به همراه نداشتم. حال که از سفر برگشته‌ام و کتابخانه‌ام را در اختيار دارم، بهتر است باز به شرح و تفسير آيين تائو بپردازم تا هم بر فهم متن پيچيده و رازآلود "تائو تِ چينگ" افزوده باشم و هم بر شيريني و دل‌نشيني سخن.
چنان‌چه حدس زده بودم، "فرزانه" در سخن لائو تزو معادل انسان کامل است. اما اين انسان کامل چه خصوصياتي دارد، از کتاب "سيماي انسان کامل از ديدگاه مکاتب" اثر عبدالله نصري، کمک خواهم جست. پس از آن باز به نقل متن ارزشمند "تائو تِ چينگ" برخواهم گشت.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (1)

انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (1)

انديشه چيني از قديمي‌ترين انديشه‌هايي است که پي به نظم جهان هستي برده است. چينيان باستان بر اين عقيده بودند که تمامي کاينات از روييدني‌ها و نباتات گرفته تا حيوانات وحشي و جمادات از يک نظم جهاني خاصي برخوردارند. نمو نباتات و گياهان، تعاقب دايمي فصول، جزر و مد درياها و صدها عمل طبيعي ديگر آن‌ها را به اين انديشه فرو برده بود. چينيان، جهان را در حال حرکت و شدن مي‌ديدند. و معتقد به هيچ اصل و جوهر ثابتي در عالم نبودند. به گمان اينان جهان از وحدتي خاص برخوردار است و جدايي ميان اشيا نيز حقيقي نيست. چرا که اگر تمايز ميان امور متضاد از ميان برود،‌ وحدت همه اجزا نمايان مي‌شود. البته اگر چينيان براي جهان حرکتي قايل بودند، حرکت آن را تکاملي نمي‌دانستند، بلکه حرکت آن را دَوري مي‌پنداشتند، به اين معنا که جهان هيچ‌گاه به کمال نهايي خود نمي‌رسد، بلکه به يک نقطه مشخص که برسد به ضد خود تبديل مي‌شود و پس از آن به حالت نخست خود باز مي‌گردد.
در برابر نظمي که براي جهان قائل بودند، به نيروهاي اهريمني و شيطاني نيز که موجب برهم‌زدن نظم جهان مي‌شوند، باور داشتند. حوادث نامطلبوب مانند گردبادهاي شديد، صاعقه‌هاي وحشتناک، سيلاب‌هاي بنيان‌کن، زلزله‌هاي ويران‌گر و خشک‌سالي‌هاي گوناگون را از جمله اموري مي‌دانستند که براي مجازات بدکاراني که برخلاف نظم جهان گام برمي‌دارند، فرود مي‌آيند.
 

بابك طراوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاليست ... ادامه دهيد!

كشور چين مطالب گسترده اي براي بهره برداري دارد خيلي از چيزهايي كه در گذشته وجود داشته در اروپاي قرون وسطي از بين رفت. هر كس كه نيرويي ماورايي را كشف ميكرد يا از آن بهره مي برد توسط كليسا زنده در آتش افكنده شد. در آسياي زمان مغولان هم به همين ترتيب... وقتي چنگيز به ايران حمله كرد آخرين استاداني كه قاليچه پرنده را مي بافتند در ايران زنده بودند. يكي از اين بافنده ها به چنگيز گفت كه قاليچه ما از اسبهاي پاكوتاه شما سريعترند. به چنگيز اين سخن گران آمد و دستور داد هر چه قاليچه پرنده پيدا كردند در آتش افكنند و هر بافنده آن را كه يافتند، بكشند و به اين ترتيب راز چگونگي تهيه قاليچه پرنده را براي هميشه نابود كرد. (ظاهرا راز آن در پختن فرش با گلي مخصوص بود كه فرش خاصيت ضد مغناطيسي و ضد جاذبه اي پيدا ميكرد كه ميتوانست بر فراز خطوط مغناطيسي كره زمين كه راههاي آن، شبيه به جاده، مكانها را بهم متصل كرده است، پرواز كند.)
ولي كشور چين تا حدود زيادي بعلت پهناور بودن از گزند حفظ شده است و رازهاي باستاني زيادي در دل خود دارد.
متشكرم از تاپيك مفيدتان:gol:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين داتو (2)

انسان کامل از ديدگاه آيين داتو (2)


دائو، قانون مطلق هستي (1)


از آن نيروي اساسي که موجب برقراري نظم و تناسب جهان مي‌شود، چيني‌ها به نام "داتو" يا "تائو"1 ياد کرده‌اند و براي آن نيز ويژگي‌هايي قايل شده‌اند،‌ از جمله آن‌که "دائو" در جهان هستي قانوني مطلق و هميشگي است که جهان و هر آن‌چه را که در اوست به سوي کمال مي‌کشاند. دائو که سرچشمه هستي است غير قابل تغيير و جاوداني است. تابش و نمو گياهان همه و همه به وسيله دائو انجام مي‌گيرد. تائو در زبان چيني به معني راه و طريق است و منظور از آن در انديشه چيني راه و روشي است که طبيعت دنبال مي‌کند و انسان‌ نيز بايد از آن پيروي کند تا به حقيقت برسد.

__________________
1.کلمه دائو به معناي راه و طريقه است. برخي از محققان تاريخ اديان سه معنا براي آن ذکر کرده‌ند: 1. نظم اخلاقي و فيزيک عالم 2. راه خرد و حقيقت 3. راه فضيلت يا راه صحيح زندگي‌کردن.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين داتو (3)

انسان کامل از ديدگاه آيين داتو (3)


دائو، قانون مطلق هستي (2)


دائو که به اسامي گوناگونش خوانده‌اند از جمله اموري است که نه مي‌توان از آن تعريف مشخصي بيان کرد و نه مي‌توان آن را به ادارک حسي درآورد. بنا به نوشته‌ يکي از متون چيني «دائويي را که بتوان با کلمات وصف کرد دائو ابدي نيست».
لائوتزه خود در "تائو تِ چينگ" درباره دائو مي‌گويد:
بي‌نام و بي‌کران دائوست
روانه به هرسو،‌ دائوست
مرکز جهان است، مادرِ جهان
سامان، بي‌ادعا دهد.
دائو اما،
بي‌رنگ و بي‌بوست
ناديدني است و ناشنيدني
بازگشت، سيره دائوي است
سازگاري شيوه دائو
دائو پنهان و بي‌نام است
آغاز است،‌انجام است
از دائو، يگانه زايَد
از يگانه،‌ دو
در پرتو دائوست، زين‌سان
همگان اگر مي‌آغازند،
مي‌بالند، مي‌آرامند، شکل مي‌يابند،‌ نقش مي‌بندند، پناه مي‌گيرند دائو،‌گمگشتگان، راه بنمايد
گنج بزرگ هستي، دائوست.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين داتو (4)

انسان کامل از ديدگاه آيين داتو (4)


دائو، قانون مطلق هستي (3)


عوامل شرانگيز و خطاهاي آدمي ممکن است يک چند حرکت و سير "دائو" را که به سوي کمال است، دچار وقفه گردانند، اما نمي‌توانند آن را به کلي از ميان ببرند.
افراد انساني اگر از خطاها و اشتباه‌هاي خود چشم بپوشند و بکوشند تا "دائو" را بر تمامي شئونات زندگي خود حکم‌فرما کنند، نه‌تنها در زندگي فردي که در زندگي اجتماعي نيز از سعادت روزافزون برخوردار خواهند بود. همان‌گونه که در زمان‌هاي پيشين به هنگام سلطنت پادشاهاني چون "يائو yao" و "شون shon" که مردم بر طبق دائو رفتار مي‌کردند از زندگي آکنده از شادي و نشاط برخوردار بودند تا حدي که سرزمين آنان به صورت بهشت برين درآمده بود.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين داتو (5)

انسان کامل از ديدگاه آيين داتو (5)



لائوتزه متفکر بزرگ چيني

مي‌گويند آيين دائو از انديشه‌هاي شخصي به نام لائوتزه (Lao – Tzo) سرچشمه گرفته است.
لائوتزه که گاه او را شخصيتي افسانه‌اي دانسته‌اند، به سال 604 پيش از ميلاد، در ايالت هومان Homan ديده به جهان گشود. و در سال 517 پيش از ميلاد از دنيا رفت. يک چند به مناصب دولتي اشتغال داشت، ولي چون مشاغل دولتي و حتا اشتغال به دانش را مغاير با پاکي روح دانست از کار خود، کناره‌گيري کرد و به گوشه‌نشيني پرداخت. اما رفت و آمد دانش‌طلبان براي کسب فيض از او، سرانجام او را خسته کرد و به‌ناچار سر به بيابان نهاد. به‌هنگام گريز از خانه و زندگي، يکي از ياران اون به نام "يين هسي" Yin His به دنبال او روان گشت. اين شاگرد مشتاق، درس‌هايي را که از استاد فرا مي‌گرفت، بعدها به صورت "تعاليم تائو" تدوين کرد. همين رساله است که عقايد لائوتزه را براي ما به‌ يادگار نهاده است. به هر جهت آيين تائوييزم در چند قرن قبل از ميلاد شکل گرفت و از آن پس به وسيله پيروانش به نسل‌هاي بعد انتقال يافت.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (6)

انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (6)

مسئله تضاد در انديشه لائوتزه

از موضوعاتي که در جهان‌بيني لائوتزه مورد توجه است، مسئله تضاد است. لائوتزه بر اين عقيده است که هر پديده‌اي ضد خود را با خود همراه دارد. از اين رو زيبايي، زشتي را و نيکي، بدي را به‌دنبال دارد.1

زيبا را زيبا توان ديد، زيرا که زشتي هست. نيکي را نيک توان ديد، زيرا که پليدي هست.
از همند هست و نيست.
از هم پرند آسان و سخت.
روياروي‌اند کوتاه و بلند.
استوارند و فراز و فرود
نيک و بد آوا، موزونند
هم‌پايند و پيش و پس.
________________
1. بنده هم در پست هشتم براي قطعه دوم متن تائو ت چينگ به اين مسئله اشاره کرده، توضيحاتي را از جانب خودم تقديم کرده بودم.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (7)

انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (7)

آيين دائو و کمال انساني

آيين دائو بر اين اصل قرار گرفته است که اگر موجودات جهان مطابق جريان طبيعي خود حرکت کنند به سوي کمال ره‌سپار خواهند شد.
روي همين اصل اگر انسان نيز بر طبق قانون دائو زندگي کند به هدف نهايي خويش خواهد رسيد. اگر افراد انساني زندگي خود را بر اساس دائو تنظيم کنند، از سلامتي و سعادت برخوردار خواهند شد. در اين آيين، آدمي فاعل مختار معرفي شده است. انسان هم مي‌تواند با اختيار خويش بر طبق قانون دائو زندگي کند و خوش‌بخت شود و هم مي‌تواند از آن سرپيچي کند و خود را به انواع دردها و مصايب گرفتار سازد.
چون از اين اصل آغاز کنيم که انسان بايد مطابق با قوانين مشترک ميان چيزها زندگي کند و آن‌ها را بفهمد و هرگز از آن‌ها جدا نشود، به اين نتيجه مي‌رسيم که انسان فقط قواعد دائو را در تمام کردارهايش دنبال مي‌کند. يا بايد بکنده کنش انسان که موافق قوانين دائو باشد، ريشه استوار خواهد داشت و او به حالت آغازين يکتايي يا هم‌ساني ميان طبيعت و انسان بازخواهد گشت.
طبيعت و انسان آن‌گاه واقعا يک ‌جسم و يک‌ تن با يک واقعيت راستين خواهند بود که انسان را هم‌چون لايتناهي دربردارنده همه، درک کند.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين داتو (8)

انسان کامل از ديدگاه آيين داتو (8)

دو اصل مهم براي سير به سوي کمال (1)
در اين مکتب راه و روش‌هايي براي سير به کمال و رسيدن به مقام والاي انسان کامل مطرح شده است که اين راه و روش‌ها مبتني بر تعاليم خاص اين مکتب است و اين تعاليم که به کار بستن آن‌ها موجب سير به سوي کمال مي‌شود، بر دو اصل اساسي استوار است: يکي آن‌که هر فرد انساني بايد نفس و درون خود را با دائو هماهنگ سازد و ديگر آن‌که با کردار و رفتار خود در برابر دائو مانع و حايلي ايجاد نکند.

به گمان لائوتزه انسان در ابتداي حيات خود خوشبخت مي‌زيسته، چراکه با جهان طبيعت هماهنگ بوده است و از آن هنگام که اين هماهنگي از ميان رفته، خوشبختي بشر نيز از ميان رفته است. بنابراين بهترين روش براي بهتر زيستن، بازگشت به طبيعت و هماهنگي با آن است.

پس انساني که مي‌خواهد به سوي کمال رهسپار شود بايد خود را از درون و برون با دائو هماهنگ سازد و اشياء و موجودات را به حال خود رها سازد تا سير طبيعي خود را طي کنند. چنين انساني نه تنها نمي‌کوشد تا بر ديگران غلبه کند، بلکه به ديگران مهر هم مي‌ورزد و حتا بدي‌هاي آن‌ها را به نيکي پاسخ مي‌دهد.

"من بدان کساني که به من نيکي کنند، نيکي مي‌کنم؛‌ اما بدان‌ها که به من نيکي نمي‌کنند باز نيکي مي‌کنم اين چنين باقي مي‌ماند و بس.
اگر ستيز نکنيد، هيچ‌کس در جهان نخواهد توانست با شما ستيزه کند. گزند را با مهرباني تلافي کنيد. به کساني که نيکوکارند نيکي مي‌کنم و با آنان که نيکوکار نيستند نيز نيکي مي‌کنم با اين شيوه همه به نيکي کشانده مي‌شوند. نسبت به کساني که اخلاص دارند، مخلصم و نسبت به آنان که اخلاص ندارند نيز اخلاص مي‌ورزم، با اين شيوه همه به اخلاص کشانده مي‌شوند..."

"نرم‌ترين چيزهاي جهان درشترين اشيا را در هم مي‌شکند و بر آن غالب مي‌آيد. در جهان چيزي ملايم‌تر يا کم نيروتر از آب نيست. با اين حال براي همه اشيايي که قدرت استحکام دارند، چيزي تواناتر از آن وجود ندارد."

"درون استوار دار!"

"براي تطهير درون بايد تن را رها کرد. تن رها کن! سيه روزي‌ات رها دارد."
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (9)

انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (9)

برای نیل به کمال باید زورگویی را رها کرد و غره قدرت خود نشد. انسان بايد در طول حيات خويش ثمري برچيند و از لاف گزاف دوري جويد و از همه مهم‌تر حد خود را بشناسد.
"حدشناس، غره قدرت مشو! ثمري برچين بدان اما فخر مکن. ثمري برچين، نه اما به زورمداري."
مال اندوزي و آزخواهي و دل‌بستگي به دنيا از موانع کمال‌اند.
"دل‌بسته، رنج، فراوان برد
مال‌اندوز زيان همي بيند
آزخواهي به رسوايي فروغلتند."
رهرو راه کمال بايد به ناداني خود آگاه باشد، چرا که "ناداني به ناداني پريشاني است." رابطه ميان آرزو و نفي دانش چنين است: دانش محرک آرزوست چون هر آرزويي با دانش شروع مي‌شود. گذشته از اين دانش روش زندگي ساده و طبيعي را از ارزش تهي مي‌سازد و بدين وسيله زمينه‌ساز پيدايش ميل‌ها و آرزوها مي‌شود.
لائوتزه دانش را بي‌فايده و عمل را بي‌ثمر و بيهوده مي‌داند، همچنان که ثروت و جاه و جلال را نيز اموري بي‌ارزش مي‌شمارد. به گمان وي اين امور از جمله عواملي هستند که انسان را از رشد طبيعي که هماهنگي با تائوست باز مي‌دارند. بنابراين وي نيز انساني است که هم دانش را بي‌فايده مي‌داند و دربند کسب آن نيست و هم بر ثروت و جاه و مقام به ديده بي‌اعتنايي مي‌نگرد. عمل را نيز از اين جهت بيهوده مي‌داند که عمل‌کردن، دخالت کردن در نظام طبيعت است. انسان با عمل خويش نظم طبيعت را به هم مي‌زند و طبيعت را از منطق خود به دور مي‌سازد.
"فرزانه بي‌عمل سامان دهد، بي‌‌کلام آموزد"
"بي‌کلام آموز، بي‌عمل سامان ده!"
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (10)

انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (10)

چوانگ زه (293-365 ق.م) نيز که يکي از مهم‌ترين دائويست‌هاي چين باستان است و کتابي به نام "فصل‌هاي درون" دارد، معتقد است که هنگامي که بشر هيچ حقيقتي را درباره جهان نمي‌دانست از دانش کاملي برخوردار بود، ولي آن هنگام که به شناخت اشيا موفق شد و ناگزير به داوري و قضاوت ميان امور پرداخت، از دائو دور شد و به سقوط کشانده شد. بنابراين براي رسيدن به کمال، آدمي بايد از دانش دوري جويد و به دنبال جاه و مقام نرود و جوياي ثروت‌اندوزي نباشد و همچنين نه از زندگي دراز خوشحال باشد و نه از مرگ زودرس اندوهگين شود.
"ايدون، راستين انسان، راست؛ بي‌غش و استوار است. فروتن، نه خاکسار؛ آزاده، نه خودمدار، گشاده‌دست، خرسند و خواستگار طبيعت. از روشنايي جان روش، يگانه‌ است؛ با طبيعت هم‌ساز، استوار، پارسايي فارغ‌بال، پريشاني هشيار، آنک حکومت؛ قاوني پيکرش، آيين باش. دانش زمام زمانه، خرد دليل عمل؛ گيتي گيتيانه بيند،ْ انسان هموست؛ بردبار قانون، آيين‌گذار، طبيعت بار، والاست، بي‌تلاش و مردمانش پرتلاش بينند."
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (11)

انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (11)

لائوتزه در کتاب "دائو ت چينگ" مجموع صفات زير را براي انسان کامل در نظر مي‌گيريد:

-انسان کامل هماهنگي با دائو دارد. وجود وي نيز آکنده از فضيلت است.

-انسان کامل از خودخواهي به دور است. چنين انساني به خود نفساني خويشتن توجهي ندارد.

-انسان کامل فردي بي‌ادعاست و کارهايي که براي ديگران انجام مي‌دهد عاري از منت‌گذاري است.

-انسان کامل فردي ژرف‌نگر است و چون اهل ريا نيست، مردم فقط ظاهر او را مي‌بينند و از باطن عميق او بي‌اطلاع هستند.

-انسان کامل اهل کار و کوشش است.

-انسان کامل فردي فروتن و افتاده است.

-انسان کامل اهل جاه‌طلبي نيست.

-انسان کامل طرف‌دار صلح و ساز است و از جنگ و ستيز به دور.

-انسان کامل چون از خودخواهي تهي است، هم با نيکان نيکي مي‌کند و هم با بدان.

-انسان کامل، تندخو نيست، گره‌گشاي کار مردم است، خاکسار است و نه دنبال سود است و نه زيان.

-انسان کامل به دنبال آرزو نيست.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (12)

انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (12)

در آيين دائو از اکثر دستورها و تعاليم اخلاقي خودداري شده است، زيرا به اعتقاد چوانگ‌زه دستورهاي اخلاقي موجب برهم زدن روش طبيعي زندگي مي‌شود. از اين روي انسان کامل بايد از هرگونه دستور اخلاقي خودداري کند و مردم را در دام نصايح و پند و اندرزهاي بيهوده خود اسير نکند. چوانگ زو مي‌گويد:

در ايام گذشته روزگاري بود که حشرات به روي زمين منتشر بودند و انسان به آرامي و آسودگي زندگي مي‌کرد و خيره خيره به عالم نظر مي‌کرد. در آن زمان هنوز خطوط جاده‌ها در کوه و صحرا ساخته نشده بود و پل‌ها و قايق‌ها بر فراز دريا و رود قرار نداشتند و هر موجودي بي‌مانع و مزاحم به خوشي با ديگران زندگاني مي‌کرد، جانوران و پرندگان زاد و ولد مي‌کردند و درختان و گياهان رشد و نمو. و انسان و حيوان گرگ و گوسفند با هم در امن و امان مي‌گذرانيدند.

خلقت يکسان بود و مخلوقات هم شأن از خوب و بد يا صالح و طالح درميان نبود. همه داراي يک درجه معلومات بودند. از اين‌رو از جاده صواب و اعتدال هيچ‌کس منحرف نمي‌شد و درون سينه‌ها ميل به تعدي به ديگران و شهوت ناپسند وجود نداشت. در آن وقت انسان به کمال خود بالغ شده بود، ولي همين‌که حکما و دانايان به عرصه رسيدند و مردم را در دام نصايح و پند و اندرزهاي خود کشيدند و زنجير واجبات و محرمات را به گردن او نهادند و وظيفه انسان را نسبت به همسايه‌اش معين کردند، سحاب مظلم و شک و شبهه در عالم نمودار شد.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (13)

انسان کامل از ديدگاه آيين دائو (13)

انساني که به مقام شامخ انسان کامل نايل شود از آرامش و سکون کامل برخوردار خواهد شد. در اين مقام است که تغيير حالي بر رهرو دست خواهد داد و نيرويي آسماني سراسر وجود انسان کامل را فرا خواهد گرفت. و از برکت همين نيروي سحرآميز هيچ‌کس و هيچ‌چيز نخواهد توانست بر انسان کامل غلبه کند. حتا جانوران و حيوانات درنده نيز نخواهند توانست او را به سوي مرگ کشانند، زيرا او به حيات ابدي رسيده است.

"شنيده‌ام که هرکس به راز حيات پي برد اگر به اتفاق با کرگدني مهيب يا ببري هولناک رو به رو شود يا در دست دشمنان خون‌خوار اسير گردد، به سلاح و حربه‌يي براي دفاع نفس خود حاجت ندارد. کرگدن شاخ خود را بر پيکر او و ببر درنده پنجه خود را بر بدن او فرو نمي‌تواند کرد؛‌ زيرا در کالبد او نقطه‌اي وجود نخواهد داشت که در آن مرگ بتواند به درون او راه يابد."

هرکس صاحب فضيلت گردد به کودکي شيرخوار مي‌ماند که هيچ گزند زهرناک او را نخواهد گزيد و هيچ سبع ضار او را نخواهد دريد، هيچ مرغ شکاري او را صيد نتواند کرد، زيرا او داراي تائو است و به حيات ابدي نايل گرديده، هرچند بدن او شايد پوسيده و زايل گردد، ولي نفس او جاويدان، زنده مي‌باشد."
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
9

9

خوب همانند آب است.
بدون تلاش همه چيز را سيراب مي‌کند.
و جمع شدن در پستي را هرگز حقارت نمي‌شمارد؛
بنابراين همانند تائو است.

نزديک به زمين زندگي کنيد.
هميشه ساده بينديشيد.
در مشاجرات، عادل و بخشاينده باشيد.
در حکومت، سعي در فرمانروايي و تسلط نداشته باشيد.
در کار، آن‌چيزي را انجام دهيد که از آن لذت مي‌بريد.
در زندگي خانوادگي، هميشه در دسترس و حاضر باشيد.

وقتي از اين‌که خودتان هستيد، خوشنوديد
و از رقابت و مقايسه دست کشيده‌ايد،
همگان به شما احترام مي‌گذارند.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
کلروفیل يي چينگ (نوشتار دگرگونيها) .... فلسفه 62

Similar threads

بالا