پدر جنايت كرده اي شايد نمي داني

kaveh_sharififar

عضو جدید
سلام...
فردا يعني 20/02/... تاريخ تولد من هستش...
عجب روز بزرگيه...
احساس مي كنم تو كل دنيا يه وجب خاك نيست كه بتونه من رو تو خودش بگيره!!


پدر آن شب اگر خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
تو اي مادر اگر آن شب شوره چشميها نمي كردي...
تو اي شهوت اگر آن شب خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
شايد حالا في به اين دنيا بي نشان بودم....
پدر خيانت كرده اي شايد نمي داني...
مار به دنيا هدايت كرده اي شليد نمي داني ...
پدر جنايت كرده اي شايد نمي داني.....
 

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام...
فردا يعني 20/02/... تاريخ تولد من هستش...
عجب روز بزرگيه...
احساس مي كنم تو كل دنيا يه وجب خاك نيست كه بتونه من رو تو خودش بگيره!!


پدر آن شب اگر خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
تو اي مادر اگر آن شب شوره چشميها نمي كردي...
تو اي شهوت اگر آن شب خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
شايد حالا في به اين دنيا بي نشان بودم....
پدر خيانت كرده اي شايد نمي داني...
مار به دنيا هدايت كرده اي شليد نمي داني ...
پدر جنايت كرده اي شايد نمي داني.....

این حرفارو نزن :mad:

نه پدرت مقصره نه مادرت





















فقط

















فقط



فقط












فقط ماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا نسل سوخته هستیم همین
تو بد دوره ای بدنیا اومدیم:child:
 

ayhann

اخراجی موقت
سلام...
فردا يعني 20/02/... تاريخ تولد من هستش...
عجب روز بزرگيه...
احساس مي كنم تو كل دنيا يه وجب خاك نيست كه بتونه من رو تو خودش بگيره!!


پدر آن شب اگر خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
تو اي مادر اگر آن شب شوره چشميها نمي كردي...
تو اي شهوت اگر آن شب خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
شايد حالا في به اين دنيا بي نشان بودم....
پدر خيانت كرده اي شايد نمي داني...
مار به دنيا هدايت كرده اي شليد نمي داني ...
پدر جنايت كرده اي شايد نمي داني.....


خوژ نبود.
جووانم!
تقصیر پدر و مادر نیست.
از ماست که بر ماست.
تولدت خوژ بی.
سر چاووم.
 

NYC

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام...
فردا يعني 20/02/... تاريخ تولد من هستش...
عجب روز بزرگيه...
احساس مي كنم تو كل دنيا يه وجب خاك نيست كه بتونه من رو تو خودش بگيره!!

پدر آن شب اگر خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
تو اي مادر اگر آن شب شوره چشميها نمي كردي...
تو اي شهوت اگر آن شب خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
شايد حالا في به اين دنيا بي نشان بودم....
پدر خيانت كرده اي شايد نمي داني...
مار به دنيا هدايت كرده اي شليد نمي داني ...
پدر جنايت كرده اي شايد نمي داني.....


جالب بود.:gol:
منم بعضی مواقع بهش فکر میکنم ولی میدونم این جور فکرا آفت زندگی کردنه، تولدت مبارک.:gol:
 

Atheist

عضو جدید
پدر آن شب اگر خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
تو اي مادر اگر آن شب شوره چشميها نمي كردي...
تو اي شهوت اگر آن شب خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
شايد حالا في به اين دنيا بي نشان بودم....
پدر خيانت كرده اي شايد نمي داني...
مار به دنيا هدايت كرده اي شليد نمي داني ...
پدر جنايت كرده اي شايد نمي داني.....

این حرفت رو خیلی قبول دارم.

خودمم همین فکر و میکنم گاهی وقتها. :cry::cry::cry:
 

f_n_r

عضو جدید
تولدت مبارک دوست عزیز، منم روزای تولدم خیلی دلگیرم اما کاری نمیشه کرد چون همه پدر و مادرا باید این جنایت رو میکردن که دنیا بره جلو فقط بدشانسی روزگار دوره بی وفایی و نامردی و اسیریش به ما افتاد و گر نه تو هم روزی مجبور به جنایت می شوی چون بازی زندگی همینه. به هر حال آرزو دارم که فردا روز پر از هیجان و خوشی و سلامتی برات باشه تا کمی از غصه بیرون بیایی.
با آرزوی بهترینها برای شما دوست عزیز
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام...
فردا يعني 20/02/... تاريخ تولد من هستش...
عجب روز بزرگيه...
احساس مي كنم تو كل دنيا يه وجب خاك نيست كه بتونه من رو تو خودش بگيره!!


پدر آن شب اگر خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
تو اي مادر اگر آن شب شوره چشميها نمي كردي...
تو اي شهوت اگر آن شب خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
شايد حالا في به اين دنيا بي نشان بودم....
پدر خيانت كرده اي شايد نمي داني...
مار به دنيا هدايت كرده اي شليد نمي داني ...
پدر جنايت كرده اي شايد نمي داني.....
جانمی تولد تولد:w33::w33::w32::w32::w36:
این چه قیافه ایه گرفتی
پاشو پاشو تولد نا سلامتی
زیاد غم دنیارو نخور عزیزم انشا... درست میشه
 

vahid321

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگم پس تو چقدر اوپن سورسی. بیا اینم یه شعر از فروغ با همین مضمون تقریبا:


فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی ، در یک شناسنامه ، مزین کردم
و هستیم به یک شماره مشخص شد
پس زنده باد 678 صادره از بخش 5 ساکن تهران
دیگر خیالم از همه سو راحتست
آغوش مهربان مام وطن
پستانک سوابق پرافتخار تاریخی
لالایی تمدن و فرهنگ
و جق و جق جقجقه ی قانون ...
آه
دیگر خیالم از همه سو راحتست
از فرط شادمانی
رفتم کنار پنجره ، با اشتیاق ، ششصد و هفتاد و هشت
بار هوا را که از غبار پهن
و بوی خاکروبه و ادرار ، منقبض شده بود
درون سینه فرو دادم
و زیر ششصد و هفتاد و هشت قبض بدهکاری
و روی ششصد و هفتاد و هشت تقاضای کار نوشتم
فروغ فرخ زاد
در سرزمین شعر و گل و بلبل
موهبتیست زیستن ، آنهم
وقتی که واقعیت موجود بودن تو پس از سالهای
سال پذیرفته میشود
جایی که من
با اولین نگاه رسمیم از لای پرده ، ششصد و هفتاد و
هشت شاعر را می بینم
که ، حقه بازها ، همه در هیئت غریب گدایان
در لای خاکروبه ، به دنبال وزن و قافیه میگردند
و از صدای اولین قدم رسمیم
یکباره ، از میان لجن زارهای تیره ، ششصد و هفتاد و
هشت بلبل مرموز
که از سر تفنن
خود را به شکل ششصد و هفتاد و هشت کلاغ سیاه
پیر در آورده اند
با تنبلی بسوی حاشیه ی روز میپرند
واولین نفس زدن رسمیم
آغشته می شود به بوی ششصد و هفتاد و هشت شاخه
گل سرخ
محصول کارخانجات عظیم پلاسکو
موهبتیست زیستن ، آری
در زادگاه شیخ ابو دلقک کمانچه کش فوری
و شیخ ای دل ای دل تنبک تبار تنبوری
شهر ستارگان گران وزن ساق و باسن و پستان و
پشت جلد و هنر
گهوارهء مولفان فلسفه ی" ای بابا به من چه ولش کن "
مهد مسابقات المپیک هوش- وای !
جایی که دست به هر دستگاه نقلی تصویر و صوت
میزنی ، از آن
بوق نبوغ نابغه ای تازه سال میآید
و برگزیدگان فکری ملت
وقتی که در کلاس اکابر حضور مییابند
هریک به روی سینه ، ششصد و هفتاد و هشت کباب پز
برقی
و بر دو دست ، ششصد و هفتاد و هشت ساعت ناوزر ردیف
کرده و میدانند
که ناتوانی از خواص تهی کیسه بودنست ، نه نادانی
فاتح شدم بله فاتح شدم
اکنون به شادمانی این فتح
در پای آینه ، با افتخار ، ششصد و هفتاد و هشت شمع
نسیه میافروزم
و میپرم به روی طاقچه تا ، با ازه ، چند کلامی
دربارهء فواید قانونی حیات به عرض حضورتان برسانم
و اولین کلنگ ساختمان رفیع زندگیم را
همراه با طنین کف زدنی پرشور
بر فرق فرق خویش بکوبم
من زنده ام ، بله ، مانند زنده رود ، که یکروز زنده بود
و از تمام آنچه که در انحصار مردم زنده ست بهره
خواهم برد
من میتوانم از فردا
در کوچه های شهر ، که سرشار از مواهب ملیست
و در میان سایه های سبکبار تیرهای تلگراف
گردش کنان قدم بردارم
و با غرور ، ششصد و هفتاد و هشت بار ، به دیوار مستراح
های عمومی بنویسم
خط نوشتم که خر کند خنده
من می توانم از فردا
همچون وطن پرست غیوری
سهمی از ایده آل عظیمی که اجتماع
هر چارشنبه بعد از ظهر ، آن را
با اشتیاق و دلهره دنبال میکند
قلب و مغز خویش داشته باشم
سهمی از آن هزار هوس پرور هزار ریالی
که میتوان به مصرف یخچال و مبل و پرده رساندش
یا آنکه در ازای ششصد و هفتاد و هشت رای طبیعی
آن را شبی به ششصد و هفتاد و هشت مرد وطن بخشید
من می توانم از فردا
در پستوی مغازه ی خاچیک
بعد از فرو کشیدن چندین نفس ، ز چند گرم جنس
دست اول خالص
و صرف چند بادیه پپسی کولای ناخالص
و پخش چند یاحق و یاهو و وغ وغ و هوهو
رسما ً به مجمع فضلای فکور و فضله های فاضل
روشنفکر
و پیروان مکتب داخ داخ تاراخ تاراخ بپیوندم
و طرح اولین رمان بزرگم را
که در حوالی سنه ی یکهزار و ششصد و هفتاد و هشت
شمسی تبریزی
رسماً به زیر دستگاه تهی دست چاپ خواهد رفت
بر هر دو پشت ششصد و هفتاد و هشت پاکت
اشنوی اصل ویژه بریزم
من می توانم از فردا
با اعتماد کامل
خود را برای ششصد و هفتاد و هشت دوره به یک
دستگاه مسند مخمل پوش
در ملس تجمع و تامین آتیه
یا مجلس سپاس و ثنا میهمان کنم
زیرا که من تمام مندرجات مجله ی هنر و دانش - و
تملق و کرنش را می خوانم
و شیوه ی " درست نوشتن " را می دانم
من در میان تودهء سازنده ای قدم به عرصهء هستی
نهاده ام
که گرچه نان ندارد ، اما به جای آن
میدان دید باز و وسیعی دارد
که مرزهای فعلی جغرافیاییش
از جانب شمال ، به میدان پر طراوت و سبز تیر
و از جنوب ، به میدان باستانی اعدام
و در مناطق پر ازدحام ، به میدان توپخانه رسیده ست
و در پناه آسمان درخشان و امن امنیتش
از صبح تا غروب ، ششصد و هفتاد و هشت قوی قوی
هیکل گچی
به اتفاق ششصد و هفتاد و هشت فرشته
- آنهم فرشته ی از خاک و گل سرشته -
به تبلیغ طرحهای سکون و سکوت مشغولند
فاتح شدم بله فاتح شدم
پس زنده باد 678 صادره از بخش 5 ساکن تهران
که در پناه پشتکار و اراده
به آن چنان مقام رفیعی رسیده است ، که در چارچوب
پنجره ای
در ارتفاع ششصد و هفتاد و هشت متری سطح زمین
قرار گرفته ست
و افتخار این را دارد
که میتواند از همان دریچه - نه از راه پلکان -
خود را
دیوانه وار به دامان مهربان مام وطن سرنگون کند
و آخرین وصیتش اینست
که در ازای ششصد و هفتاد و هشت سکه ، حضرت
استاد آبراهام صهبا
مرثیه ای به قافیه کشک در رثای حیاتش رقم زند
 

Similar threads

بالا