"قهوه تلخ"

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
اول بگم خیلی خوشحالم حال و روز این روزهای من پر هست از شادی و امیدواری.امید به خوب بودن این زندگی و ممنوعیت ورود غم و غصه به دل همه اونهایی که میشناسم ..
امروز یه کم شلوغ پلوغ بود نه وقت و نه انرژی نوشتنو داشتم اما چون به یه نفر قول داده بودم تصمیم گرفتم بیام و یه چیزی بنویسم از همین الان بگم زیاد جالب نیست با خوندنش فقط وقت با ارزشتونو هدر میدید اما من که مسول وقتتون نیستم من باید به قولم عمل کنم .....د
ا
ستانه یه گفتگوی معمولی اما ...


سرخود که بهش پیشنهاد قهوه خوردن ندادم خیلی وقت بود دنبال همچین لحظه ای بودم تا اینکه اون روز بارونی خروجی دانشکده دلمو زدم به دریا سلام کردمو دوتا جمله پروندم یکیش پیشنهاد نوشیندن یه فنجون قهوه بود البته گفتم هرگاه وقت داشتی ... بعدش او یه نیگاهی تندی کردو گفت آره هوا بهاری اونم از نوع بارونی ...اما این فقط مربوط به جمله اولم بود ...خودم چمع جورکردم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده گفتم ظاهرا شما سرتون خیلی شلوع پس قهوه باشه برا یه فرصت دیگه ، خداحافظی کردم او هم همینطور ..
االان بک ماهه کم وبیش میبنمش .پیشنهاده قهوه هنو سر جاشه گاهی وقتا سلام میکنه می دونم اونقدام وقت داره که تو تالار داکشکده هنر هدر بده اخه دیونه موسیقیه...اما از اون پیشنهاد تا حالا فقط تلخیشو چشیدم ...عمرا دیگه پا پیش بذارم ...ادم که نباید اینقد خودشو کوچیک کنه ...

اما راستش من که به همه چیز شک کرده ام چه کنم؟ هم به زبون خودم هم به گوشای او ...
الانم اگه شک نداشتم می رفتم دوباره بهش میگفتم ابجی نخواستم من اصلا قهوه خور نیستم الکی پیشنهاد دادم می دونم یه کم ضایع هست ... اما حداقل از این همه بی اعتنایی که بهتر

بهتر نیست ؟

سما بگید بهتر نیست ؟
 

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
اول بگم خیلی خوشحالم حال و روز این روزهای من پر هست از شادی و امیدواری.امید به خوب بودن این زندگی و ممنوعیت ورود غم و غصه به دل همه اونهایی که میشناسم ..
امروز یه کم شلوغ پلوغ بود نه وقت و نه انرژی نوشتنو داشتم اما چون به یه نفر قول داده بودم تصمیم گرفتم بیام و یه چیزی بنویسم از همین الان بگم زیاد جالب نیست با خوندنش فقط وقت با ارزشتونو هدر میدید اما من که مسول وقتتون نیستم من باید به قولم عمل کنم .....د
ا
ستانه یه گفتگوی معمولی اما ...


سرخود که بهش پیشنهاد قهوه خوردن ندادم خیلی وقت بود دنبال همچین لحظه ای بودم تا اینکه اون روز بارونی خروجی دانشکده دلمو زدم به دریا سلام کردمو دوتا جمله پروندم یکیش پیشنهاد نوشیندن یه فنجون قهوه بود البته گفتم هرگاه وقت داشتی ... بعدش او یه نیگاهی تندی کردو گفت آره هوا بهاری اونم از نوع بارونی ...اما این فقط مربوط به جمله اولم بود ...خودم چمع جورکردم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده گفتم ظاهرا شما سرتون خیلی شلوع پس قهوه باشه برا یه فرصت دیگه ، خداحافظی کردم او هم همینطور ..
االان بک ماهه کم وبیش میبنمش .پیشنهاده قهوه هنو سر جاشه گاهی وقتا سلام میکنه می دونم اونقدام وقت داره که تو تالار داکشکده هنر هدر بده اخه دیونه موسیقیه...اما از اون پیشنهاد تا حالا فقط تلخیشو چشیدم ...عمرا دیگه پا پیش بذارم ...ادم که نباید اینقد خودشو کوچیک کنه ...

اما راستش من که به همه چیز شک کرده ام چه کنم؟ هم به زبون خودم هم به گوشای او ...
الانم اگه شک نداشتم می رفتم دوباره بهش میگفتم ابجی نخواستم من اصلا قهوه خور نیستم الکی پیشنهاد دادم می دونم یه کم ضایع هست ... اما حداقل از این همه بی اعتنایی که بهتر

بهتر نیست ؟

سما بگید بهتر نیست ؟


great! ;)
:gol::heart::gol:
 

bahareh s

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب یه بار دیگه بگوووو مگه چی میشه منم بودم با یه بار نمیومدم قهوه بخورم حتما میخواد نازشو بکشییییییییییییییییییییییییییییییی
 

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
فک نمی کنی یه کم پلیسی باشه ؟
شاید:surprised:
اگه یه ماجرای قتل بزاری توش بهتر میشه مثلا مردی که هر هفته سرساعت معین میره قهوه سفارش میده و منتظر می مونه تا اون بیاد ولی اون هیچوخت نمیاد و قهوه سالهاست که سرد شده وتلخ که با خاطره شیرین جلوه می کنه اون به قتل رسیده چه جوری ؟
خودت باید بقیه اش رو جور کنی می دونم که استاد این کاری;)
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید:surprised:
اگه یه ماجرای قتل بزاری توش بهتر میشه مثلا مردی که هر هفته سرساعت معین میره قهوه سفارش میده و منتظر می مونه تا اون بیاد ولی اون هیچوخت نمیاد و قهوه سالهاست که سرد شده وتلخ که با خاطره شیرین جلوه می کنه اون به قتل رسیده چه جوری ؟
خودت باید بقیه اش رو جور کنی می دونم که استاد این کاری;)


نه بابا ما این همه نیستیم ..شلوعش نکن خواهشا ...:redface::gol
نگفتی بهتر نیست که بهش بگم ؟ بابا نخواستیم نه تو نه من قهوه خور نیستیم ؟
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب یه بار دیگه بگوووو مگه چی میشه منم بودم با یه بار نمیومدم قهوه بخورم حتما میخواد نازشو بکشییییییییییییییییییییییییییییییی


طرفداری الکی نکن !!!

مرد نیستی که بدونی مردا چه می کشن..
 

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب شاید اون قهوه خور نیس شاید قدم زدن تو یه باغ زیر شکوفه های گیلاسو بیشتر از نشستن کنج یه اتاق پشت میز دوس داره شاید دوس داره بجای رژه ی حرقا- سکوت بازیگر اصلی صحنه باشه یا شاید ..............خودت پیدا کن ;)
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب شاید اون قهوه خور نیس شاید قدم زدن تو یه باغ زیر شکوفه های گیلاسو بیشتر از نشستن کنج یه اتاق پشت میز دوس داره شاید دوس داره بجای رژه ی حرقا- سکوت بازیگر اصلی صحنه باشه یا شاید ..............خودت پیدا کن ;)


دنبال یکی دیگه هست .
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید یه روز دیگه حسرت همین لحظه ها رو بخوری...بهتره یه بار دیگه بهش بگی

یه کم تجسم کن اگه مردی ...دوباره بری بگی ببخشیدا تو را خودا بیا بریم یه فنجون قهوه بخوریم ..
می خوام که صد سال سیاه نیاد ..اطلا این قهوه دیگه خوردن ذاره؟
 

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه کم تجسم کن اگه مردی ...دوباره بری بگی ببخشیدا تو را خودا بیا بریم یه فنجون قهوه بخوریم ..
می خوام که صد سال سیاه نیاد ..اطلا این قهوه دیگه خوردن ذاره؟

یه زمانی فرصتی برام پیش اومد که به کسی که از ته دل دوستش داشتم توجه کنم .... الان سالها از اون موقع می گذره و من دربه در دنبال کوچکترین توجهی هستم که اون به من داشته باشه...می تونی مرد باشی و کنار بکشی ولی امیدوارم بعدا پشیمون نشی:gol:
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه زمانی فرصتی برام پیش اومد که به کسی که از ته دل دوستش داشتم توجه کنم .... الان سالها از اون موقع می گذره و من دربه در دنبال کوچکترین توجهی هستم که اون به من داشته باشه...می تونی مرد باشی و کنار بکشی ولی امیدوارم بعدا پشیمون نشی:gol:

کلا تو زندگی اگه دلیل داشته باشی پشیمون نمیشی ...
اما مشکل اینه که دلیلی بالا تر از دوس داشتن نیس و این شد که رفتیمو پیشنهاد پس گرفتن قهوه رو دادیم ...با کمی حرفو گلایه ...
تقریبا یچی تو مایه های ناز کشی !!!

میبینی کار دنیا رو ؟
 

rezaafsharpoor

عضو جدید
کاربر ممتاز
امیدوارم در هر صورت موفق باشی...یه چیز رو هم بدون : خاطر خودت عزیز تر از اونی هستش که بخوای خودتو به خاطر ناملایمتی های دوستان ناراحت کنی...پس بیشتر به خودت فکر کن تا طرف مقابلت...
 

sun_girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
اول بگم خیلی خوشحالم حال و روز این روزهای من پر هست از شادی و امیدواری.امید به خوب بودن این زندگی و ممنوعیت ورود غم و غصه به دل همه اونهایی که میشناسم ..
امروز یه کم شلوغ پلوغ بود نه وقت و نه انرژی نوشتنو داشتم اما چون به یه نفر قول داده بودم تصمیم گرفتم بیام و یه چیزی بنویسم از همین الان بگم زیاد جالب نیست با خوندنش فقط وقت با ارزشتونو هدر میدید اما من که مسول وقتتون نیستم من باید به قولم عمل کنم .....د
ا
ستانه یه گفتگوی معمولی اما ...


سرخود که بهش پیشنهاد قهوه خوردن ندادم خیلی وقت بود دنبال همچین لحظه ای بودم تا اینکه اون روز بارونی خروجی دانشکده دلمو زدم به دریا سلام کردمو دوتا جمله پروندم یکیش پیشنهاد نوشیندن یه فنجون قهوه بود البته گفتم هرگاه وقت داشتی ...
...
...


بهتر نیست ؟

سما بگید بهتر نیست ؟

اول بگم مرسی به خاطر قولت :gol:
دوم اینکه خوشحالم که حال و روز این روزات پر از شادی و امیدواری :gol:

و اما...
اگه منتظر اینی که یه روز بیاد بهت بگه هنوز پیشنهاد قهوه تون سر جاشه، من امروز وقت دارم... باید بگم بهتر فراموشش کنی... ممکنه همچین اتفاقی بیافته اما احتمالش خیلی کمه...به این معنی نیست که بخواد فراموش کرده باشه، یا اصلا پیشنهادت براش جالب نبوده باشه برعکس شاید هم اون منتظر باشه که دوباره همچین چیزی رو مطرح کنی... اما به جای اینکه این حرف رو بزنه خیلی طبیعه که فکر کنه شما فراموش کردی یا اینکه منصرف شدی و گرنه دوباره این پیشنهادت رو مطرح می کردی...
از طرفی فعلا شما دوست داری نظرش رو به خودت جلب کنی، خیلی از عشق و علاقه ها که از اول دوطرفه نیستن، یکی عاشق میشه سعی میکنه احساس و علاقه اش رو به طرف دیگه نشون بده کم کم اونم بهش علاقمند میشه... پس نباید انتظار داشته باشی اگر از یکی خوشت اومد اونم بلافاصله متقابلا همین حس رو نسبت به خودت داشته باشه... بلکه اگه دوسش داری برای به دست آوردن دلش باید یکمی تلاش کنی... ناگفته نمونه که خیلی وقتها همین تلاش موجب شکل گرفتن علاقه طرف مقابل میشه...
اگه یه وقت دعوتت رو پس بگیری پس باید کلا بی خیالش بشی، از این گذشته از نظر عرف هم چندان جالب نیست از همه اینا گذشته اینطور بیشتر غرورت رو می شکنی... یعنی اینکه من این مدت خیلی منتظر بودم ولی چون از تو بی توجهی دیدم و تحمل این بی توجهی تو خیلی برام سخته دعوتم رو دارم پس میگیرم... پس اگه اون قصد داشته که غرورت رو بشکنه اینطور کاملا به هدفش می رسه...
به نظر من بهترین راه حل اینه که یه روزی که شرایط مساعد بشه اون قرار رو بهش یادآوری کنی و البته براش حق انتخاب بذاری که و خیلی ملایم بهش بگی اگه خیلی از قهوه خوشتون نمیاد می تونیم یه نوشیدنیه دیگه ای سفارش بدیم... یا اینکه به جاش قدم بزنیم...
البته بازم هست که بگما... ولی خب اینا خیلی شد :D


آرش جان قلمت عالیه، طبع ادبیت فوق العاده است :gol:
 
آخرین ویرایش:

sun_girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
طرفداری الکی نکن !!!

مرد نیستی که بدونی مردا چه می کشن..
عشق و غرور یه جا بند نمیشن... عاشق باید ناز بخره، مرد و زن هم نداره...

دنبال یکی دیگه هست .
شایدم... اما هر چی باشه انتظار نداشته باش اگه خودت عاشقشی اونم از اولش همین حس رو نسبت بهت داشته باشه

شاید یه روز دیگه حسرت همین لحظه ها رو بخوری...بهتره یه بار دیگه بهش بگی
;):gol:
یه کم تجسم کن اگه مردی ...دوباره بری بگی ببخشیدا تو را خودا بیا بریم یه فنجون قهوه بخوریم ..
می خوام که صد سال سیاه نیاد ..اطلا این قهوه دیگه خوردن ذاره؟
نمیخواد که التماس کنی فقط بهش یادآوری کن که هنوزم دوست داری باهاش یه فنجون قهوه بخوری

کلا تو زندگی اگه دلیل داشته باشی پشیمون نمیشی ...
اما مشکل اینه که دلیلی بالا تر از دوس داشتن نیس و این شد که رفتیمو پیشنهاد پس گرفتن قهوه رو دادیم ...با کمی حرفو گلایه ...
تقریبا یچی تو مایه های ناز کشی !!!

میبینی کار دنیا رو ؟

اخه وقتی پیشنهاد رو چس میگیری دیگه نازکشیش کجا بود :surprised:
حالا واقعا این کار رو کردی؟
 

farshid618524

عضو جدید
یه زمانی فرصتی برام پیش اومد که به کسی که از ته دل دوستش داشتم توجه کنم .... الان سالها از اون موقع می گذره و من دربه در دنبال کوچکترین توجهی هستم که اون به من داشته باشه...می تونی مرد باشی و کنار بکشی ولی امیدوارم بعدا پشیمون نشی:gol:

:gol::cry:
 

farshid618524

عضو جدید
فكر كنم بايد يه بار ديگه بهش بگي:surprised::D

به هر حال ترسوها به بهشت نميروند:gol:
 

ilili

عضو جدید
لولوفر خانم

لولوفر خانم

ببين ميگم شايد از قهوه خوشش نمياد:smile:
اين دفعه بهش بگو بيا بريم يه چولو كباب مشتي بخوريم حتما مياد:w15:
 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه قدر جالب بود

بايد يه كاري كني.مثلا برو بگو پيشنهاد قهوه رو كه نپذيرفتين(يه كنايه)حداقل اجازه بدين بريم پياده روي

خودي نشون بده.من احساس ميكنم اونم منتظره ولي نميدونه چه جوري نشون بده
 

bahareh s

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب بگو بریم قدم بزنیمکاره مهمی دارم آخه چرا این قدر خود خوری میکنی و بهش نمیگی یه بار دیگه ریسک کن ببین چی میشه
 

asiabadboy

عضو فعال
کاربر ممتاز
تیک ایت ایزی پسر .... دونت وری .... :w12:
....
....
هیچ خانوم باشخصیتی با اولین بفرما راه نمیوفته دنبال کسی .... :w02:

ترای اگین .... :w16:....فقط بی کرفول باش یه وقت گیم اور نشی .... :w29:
 

vergilangleos

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه با اولین بفرما میومد باید بیخیال میشدی!

من بودم جندین بار این پیشنهادارو ادامه میدم اگه بازم قبول نکرد میرم مستقیم میپرسم دردش چیه؟


دختره یباره پا نمیشه بیاد دنبالت که!
 

Lillian

عضو جدید
تیک ایت ایزی پسر .... دونت وری .... :w12:
....
....
هیچ خانوم باشخصیتی با اولین بفرما راه نمیوفته دنبال کسی .... :w02:

ترای اگین .... :w16:....فقط بی کرفول باش یه وقت گیم اور نشی .... :w29:

اگه با اولین بفرما میومد باید بیخیال میشدی!

من بودم جندین بار این پیشنهادارو ادامه میدم اگه بازم قبول نکرد میرم مستقیم میپرسم دردش چیه؟


دختره یباره پا نمیشه بیاد دنبالت که!

آره.... منم با نظر دوستان موافقم...:w16::w16:
البته بستگی به دختره داره... به نسبت شناختی که ازش داری باید رفتار کنی...
:w16::w16:
گرچه قهوه خیلی خوشمزه است و همیشه میچسبه:D ولی خوب با یه دعوت قهوه و رد اون که همه چی تموم نی!!!!:confused:
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید:surprised:
اگه یه ماجرای قتل بزاری توش بهتر میشه مثلا مردی که هر هفته سرساعت معین میره قهوه سفارش میده و منتظر می مونه تا اون بیاد ولی اون هیچوخت نمیاد و قهوه سالهاست که سرد شده وتلخ که با خاطره شیرین جلوه می کنه اون به قتل رسیده چه جوری ؟
خودت باید بقیه اش رو جور کنی می دونم که استاد این کاری;)
سارا خانم یعنی یک دنیا با تمام خوبی ها و گل گفتنا.
امیدوارم تا هستی همینطور شاد و توپ توپ باشی.;)
وقتی خوندم همچین بلند خندیدم که خودمم ترسیدم.:biggrin:
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
االان بک ماهه کم وبیش میبنمش .پیشنهاده قهوه هنو سر جاشه گاهی وقتا سلام میکنه می دونم اونقدام وقت داره که تو تالار داکشکده هنر هدر بده اخه دیونه موسیقیه...اما از اون پیشنهاد تا حالا فقط تلخیشو چشیدم ...عمرا دیگه پا پیش بذارم ...ادم که نباید اینقد خودشو کوچیک کنه ...

اما راستش من که به همه چیز شک کرده ام چه کنم؟ هم به زبون خودم هم به گوشای او ...
الانم اگه شک نداشتم می رفتم دوباره بهش میگفتم ابجی نخواستم من اصلا قهوه خور نیستم الکی پیشنهاد دادم می دونم یه کم ضایع هست ... اما حداقل از این همه بی اعتنایی که بهتر

بهتر نیست ؟

سما بگید بهتر نیست ؟
از ما مپرس چیکار باید بکنی.
از خودش بپرسی راه حل بهت میده. از دلت هم بپرس هر چی اون گفت همون کارو بکن.
بهش هم نگو آبجی . بگو عزیزم تا جواب بگیری
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
اول بگم مرسی به خاطر قولت :gol:
دوم اینکه خوشحالم که حال و روز این روزات پر از شادی و امیدواری :gol:

و اما...
اگه منتظر اینی که یه روز بیاد بهت بگه هنوز پیشنهاد قهوه تون سر جاشه، من امروز وقت دارم... باید بگم بهتر فراموشش کنی... ممکنه همچین اتفاقی بیافته اما احتمالش خیلی کمه...به این معنی نیست که بخواد فراموش کرده باشه، یا اصلا پیشنهادت براش جالب نبوده باشه برعکس شاید هم اون منتظر باشه که دوباره همچین چیزی رو مطرح کنی... اما به جای اینکه این حرف رو بزنه خیلی طبیعه که فکر کنه شما فراموش کردی یا اینکه منصرف شدی و گرنه دوباره این پیشنهادت رو مطرح می کردی...
از طرفی فعلا شما دوست داری نظرش رو به خودت جلب کنی، خیلی از عشق و علاقه ها که از اول دوطرفه نیستن، یکی عاشق میشه سعی میکنه احساس و علاقه اش رو به طرف دیگه نشون بده کم کم اونم بهش علاقمند میشه... پس نباید انتظار داشته باشی اگر از یکی خوشت اومد اونم بلافاصله متقابلا همین حس رو نسبت به خودت داشته باشه... بلکه اگه دوسش داری برای به دست آوردن دلش باید یکمی تلاش کنی... ناگفته نمونه که خیلی وقتها همین تلاش موجب شکل گرفتن علاقه طرف مقابل میشه...
اگه یه وقت دعوتت رو پس بگیری پس باید کلا بی خیالش بشی، از این گذشته از نظر عرف هم چندان جالب نیست از همه اینا گذشته اینطور بیشتر غرورت رو می شکنی... یعنی اینکه من این مدت خیلی منتظر بودم ولی چون از تو بی توجهی دیدم و تحمل این بی توجهی تو خیلی برام سخته دعوتم رو دارم پس میگیرم... پس اگه اون قصد داشته که غرورت رو بشکنه اینطور کاملا به هدفش می رسه...
به نظر من بهترین راه حل اینه که یه روزی که شرایط مساعد بشه اون قرار رو بهش یادآوری کنی و البته براش حق انتخاب بذاری که و خیلی ملایم بهش بگی اگه خیلی از قهوه خوشتون نمیاد می تونیم یه نوشیدنیه دیگه ای سفارش بدیم... یا اینکه به جاش قدم بزنیم...
البته بازم هست که بگما... ولی خب اینا خیلی شد :D


آرش جان قلمت عالیه، طبع ادبیت فوق العاده است :gol:

یه داستانک چهار خطی که این حرفا رو نداره ..منون
برایند کل حرفات اینه که نباید بیشتر غرورت رو بشکنی و نباید دوباره بهش پیشنهاد بدی ... شاید اما فک نمی کنی یه کم زود قضاوت می کنی ؟ ..یا یکم سختگیرانه .
اما اونچه هست هدفم از نوشتن قرار دادن خودم جای شخصیت ها نیست بلکه می خوام اونی که می خونه خودش رو براساس تجربه و فکرش جای شخصیت قرار بده وتصمیم بگیره ..تا ببینم افراد گوناگون چه تصمیمی می گیرند ..

یه جمله : ببین ، گوش بده ، نگاه کن ، ..."با من راحت باش راحت ".
این جمله می تونه خیلی از مشکلات رو حل کنه .
 

Similar threads

بالا